حاج محمد رضا هم به کاروان دو شهیدش پیوست

مرد بلا دیده و سختی به خود هموار کرده

حاج محمد رضا مرد بلا دیده و سختی به خود هموار کرده ، به مردم داری و معاشرت به نکو رویی مشهور بود هر چند وقت لازم بود میدان برای بچه های خود فراخ کرده و رشد و نمو خوبی، فرارویشان فراهم می آورد. تا بدانجا که این فراخی حضور شاه داماد -فرزندش - را به عزیمت به جبهه می کشاند...

 ایام دفاع مقدس چه غریبانه این فراخی را الگوی تمام دوران کرده است... در این روزهایی که به یاد شهیدان قد برافراشته ایم پدر دو شهید کلبه ی تن را واگذاشت و به دوگل خود پیوست... چه راحت این روزگار سخت، یادها را به باد سپرده است.

...محمد تقی خنده رو انقلاب که شد جلوه ای پرفروغ داشت ؛حضور در جمع بچه های بسیج چهره ای شاخص از او ساخت ، جوانی خود ساخته اما با سواد و قدرت مباحثه فراوان که مبتنی بر سواد ، بینش و آگاهی درست وی  بود. حسن اسم دیگرش بود که بچه ها صدایش می کردند. در آن زمان آدمی که دارای تحصیلات دانشگاهی باشد کم بود و کسی که موفق به ورود به دانشگاه می شد به یقین نه تنها  از هم دوره ای خود بسیار با سوادتر بود بلکه قابلیت های بالای او را هم نشان می داد. حسن درد کشیده بود و عاشق دین و آیین خود که البته  هر وقت در مباحث دینی ورود پیدا می کرد به دلیل تسلطش پیروز میدان بود.

غلامعلی خنده رو اما برادر بزرگتر بود او تحصیلات دانشگاهی نداشت مغازه فرش فروشی محل درآمد حلال او بود بر کنار قالی می نشست و با آن دستان ماهرش معایب قالی را رفع و رجوع می کرد آرام و صبور ، همیشه گرم کار بود شکواییه ای از روزگار نداشت و دل داده بود به کار و کار و کار. همراهی پدر خوش خلق و مادر گرم و گیرایش باعث می شد که او جوانی را به بوته فراموشی بسپارد و دست از شر وشور برداشته و هرچه بر سر راهش قرار می گیرد یکسره به کنار نهد مگر کار را. غلامعلی زود ازدواج کرد و زود رهسپار جبهه شد اما آیا او توانست صدای نازدانه اش را بشنود ؟ و یا نازدانه اش تحمل فراق او را داشت.

محمدتقی چه نیک راه برادر را ادامه داد و بعدها شد دومین شهید خانواده.

برای پدر و مادر چه سخت بود تحمل داغ دو شهید. اما آنان عشق حقیقی را به تمامی ،خود چشیده بودند و به دو جوان رعنای خود و گلان سر سبد جامعه بخشیده بودند.

حاج مجمد رضا خنده رو در هفته دفاع مقدس  به بچه های مقدس خود پیوست.

مرد آرام روزهای سخت ، چه عاشقانه پر کشید و رفت

 دست مریزاد مرد مردستان میدان دفاع مقدس

 

  • غلامعلی خنده‌رو در سال 1360در جاده بوکان سقز بر اثر اصابت ترکش به گردن و برادرش محمدتقی در سال 1366در عملیات کربلای 10در بانه بر اثر اصابت ترکش به پیشانی به درجه رفیع شهادت نائل شدند.یادشان در جان ها هویدا و خاطرشان سبز باد
نظرت را بنویس
comments

صالح آبادی

روح این سه عزیز قرین رحمت پروردگار باد
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما