بیهق این اقلیم هزار تکه باستان (1)


(قسمت اول)
در نوشته پیش رو با بیانی ادیبانه به صورتی پژوهش محور و مفصل ، با بخش هایی از تاریخ و فرهنگ سبزوار بزرگ با نام قدیم بیهق آشنا خواهید شد.
ابتدا آشنایی مختصر با نویسنده این مطلب :

آقای حسین خسروجردی یکی از نویسندگان توانمند سبزواری است که نثر فارسی را در نهایت فخیمی زبان و درستی دستور می نویسد.
زبان خسروجردی البته کمی سنگین است. خصوصاً برای مخاطبی که عادت به متن های روان و بی پیرایه روزنامه ای دارد ، اما مگر بد است که هرازگاهی با خواندن متون فاخر زبان فارسی ، ارتباطی دوباره و عمیق با زبان مادریمان برقرار کنیم؟
آن هم در روزگاری که هجوم واژه های بیگانه ، کاربردهای نامأنوس و استفاده های نامعقول از زبان فارسی گاهی آن را به لبه پرتگاه های سخیفی نزدیک کرده و می کند.
در چنین دورانی می توانیم ، نمونه هایی از وفاداریمان به زبان مادری را با نوشتن یا حداقل مطالعه متن هایی فاخر ، چون آنچه از قلم خسروجردی می تراود ، محک بزنیم .
اما خسروجردی فقط یک نویسنده توانمند نیست. او علاوه بر آنکه هنر نویسندگی را مانند بسیاری از اهالی سرزمین بیهق در خون خود دارد ، به طور همزمان یک سبزواری عاشق هم هست.
عاشق و نه متعصب .
یک سبزواری عاشق ، که ارزش های فرهنگی و تاریخی زادگاه خود را به درستی می شناسد و بدان عشق می ورزد و البته از آن می نویسد.
متن های زیبای خسروجردی پیش از این در بسیاری از نشریات محلی خراسان و دیگر نقاط کشور منتشر شده و اغلب با استقبال سردبیران آن نشریات مواجه گردیده و به مخاطبانشان یادآوری کرده است که دارالمومنین سبزوار این شهر خوبان پارسی گو ، همچنان یکی از خاستگاه های اصلی زبان و ادبیات فارسی است و سبزواریان امروز هم مانند همیشه تاریخ "دُرِّ دَری" را در نهایت وقار و وزانت می نویسند. چونان خواجه ابوالفضل بیهقی پدر نثر داستانی فارسی ، چونان دکتر شریعتی که نثر مسحور کننده او در کویریاتش شعر فارسی را به سکوت و تأمل وا میدارد و البته چونان استاد محمود دولت آبادی نویسنده کلیدر بلندترین رمان زبان و ادبیات فارسی که در ارزش های ادبی آن گفتنی بسیار است...
یکی از نوشته های زیبا و سراسر آرایه حسین خسروجردی ، متنی ادبی و فاخر در توصیف سرزمین سبزوار با عنوان "بیهق ، این اقلیم هزارتکه باستان" است. که نویسنده در این متن طولانی به خوبی به شمار زیادی از رویدادهای مهم تاریخی دارالمومنین سبزوار و نیز به مشاهیر برجسته این شهر در سطح کشور و جهان پرداخته است.
مطلب مورد ذکر به دلیل ارزش های والای ادبی و اطلاعاتی آن از زمان نگارش تا کنون در تعداد نسبتاً زیادی از نشریات محلی و سراسری کشور منتشر شده است.
در اینجا سخن را کوتاه می کنیم ، تا به پای مطالعه بخش هایی از متن زیبای "بیهق ، این اقلیم هزارپاره کهن" بنشینیم.
اما پیش از مطالعه اصل مطلب ، خاطره خود آقای حسین خسروجردی از نوشتن و ارائه این متن ادبی را در نشریات مختلف منتشر می کنیم :


*      *      *

وقتی که از شور ونوای زیستن ، پروای راه وخستگیت نبود وچشم آسایش از سپهر تیزرو نداشتی وتنها خاطر بدان ترک سمرقندی داده بودی ونسیمی که از ان بوی جوی مولیان می امد که تو آن را شمیم هزاره ها می گفتی واز آن مراد عهد می کردی.
عهدی که همیشه از تو وفا و یاری می طلبید ونغمه اش از جنس همۀ خوبی ها بود وتلألویی درخشان داشت وتوباید بپا می خواستی وخاطر بدان زیبای باستانی می دادی واز مژده اش نیرو می گرفتی وبه نغمه اش توانا می شدی وهمچنان می رفتی ومی رفتی وبه سرزمینی می اندیشیدی که میانه ودل جهان بود وتو ان رابیهق باستانی می خواندی.
یک غنچۀخندان که مثل الهۀ مهر،پاسدارعهد وپیمان بود وخویشکاری همیشگیش درستی ونیکی بود.چیزی که درمجانبت وتلفیق همزیستی ایزد مهر وبهیق باستان هیچوقت ازهم جدا نبوده اند وتومی خواستی که درهمراهی وامتزاج این دودیده بان تابنده ،از گل بنفشه ای نام ببری که کتاب باستانی بندهشن آن را ویژۀایزد مهر می داند وتو ان را به عنوان یک نماد اصیل ایرانی می جستی که باید ان را درکلدان زرین فام بیهق فرازمند بکارند وبیارایند.
باری آنجا آستانه ای تابناک ودلاویز بود که تنهاد با گام های توگشوده می شدوتو باید همچنان می رفتی ومی رفتی.....با گام های استوار وبی خستگی وطریق عشقی که هیچ امن وآسایش نداشت وتنها کاربودوتلاش کشف ناشناخته هایی که در کار میدانی اسطوره ها وحماسه های زیناوند سرانجام به تخت زمرٌد گل می رسید.
وانگاه در زمزمۀ اهورایی بنفشه ها ی آرزو،دیدار بیهق زیبا میسٌر می شد.و افاقی از مهر وجمال وخیمۀ لاجورد آسمان ،جلوه گر می شد.
 آه ... دوستان اگر بگویم نوشتن بیهق ،این اقلیم هزار تکۀ باستان خود یک اتفاق بود که جوانی رادر سال های دور پیشین در گردونۀ عشقی که جوهر وجود وذات حرکت اوبود برای فوران نیروهایش اورا فعال می کردتادرپناه این عشق که میراث دارادبیاتی بزرگ وفرهنگی غنی وریشه داربود به تکاپو بپردازد تابااحساسی جوشان،موتور فکسنی خودش رابردارد وراهی ولایتی شودکه ابوالفضل بیهقی بزرگ ومحموددولت آبادی شهیرازآن جوشیده بودند ونیز صدر آخرین فیلسوف کلاسیک ملت ایران،اسرارسبزواری ازانجا تلألو کرده بود که بانگاه نو و جدید خود و ازنوزنده کردن فلسفۀافلاطون وبانگاهی اشراقی نگر به شیخ اشراق(سهروردی) به فراسوی تفکرباستانی ما می پردازدواز فلسفۀنوروظلمت می گوید.
باری قله های دومیراث بزرگ ما یعنی فلسفه وادبیات چنان نمودی درخشان وتابناک دربیهق وسبزوار داردکه به ناگزیر اینجا رااگرنگوییم برتر بلکه بارزتر ونمیانترنشان می دهد.
کافی ست به کلام ونثر بدیع وخودبودۀ رمان عظیم کلیدر دولت آبادی توجه کنیم تاحداقل فهمیده شود که فرهنگ وزبان مادر یک سبزواری چکارکرده است.
به سر مطلب خودبرگردیم که ازتحقیق وکارمیدانی می گفتیم واز شباب عمر وعنفوان جوانی که باید باکار خود یعنی سبزوار،این اقلیم هزارتکۀ باستان به اثبات می رسید.
وهمینجا به صراحت تمام بگویم که این کارنه یکباره که به مرور زمان وازدل سفرهای متعدد میدانی بایدطلوع می کردوبه متصۀ ظهور می رسید.وآن هم نه یکسال ودوسال بلکه چندین وچندین سال باجهد وپیمایش عمری دراز میسٌر می گشت وبه پشتوانۀ شوق به اینجا می رسید.
گامی که باید به مثابۀ یک ارزش بومی ویک هنر نو ازگام زمان عقب تر نمی ماند.وشاید در این خصوص بهتر آن باشد که داوری رابه مخاطبان وایندگان بدهیم به چگونگی چاپ ومکتوب شدن آن بپردازیم.
اولین درج مطبوعاتی بیهق،این اقلیم هزارتکۀ باستان با نام روزگاردرشت در سه قسمت درهفته نامۀ توس،ویژۀ سبزوار چاپ شد که ابتدادرشمارۀ 722سال 1376 انجام گرفت وسپس دومین قسمت در31 شهریور سال 1376 چاپ شدوسومین قسمت بدنبال همین شماره ها آمد.
امٌا بعد ازیکی دوسال دیگر،مقالۀ مذکور درمجٌلۀ تمام رنگی گردشگری باترکیب وتراشخوردی جدیدی چاپ خورد که متاسفانه عنوان ان را بیاد ندارم و بدنبال آن در تاریخ 12 آبان 1380 بود که مقالۀ مذکور اینبار مختصر ومحدودتر از پیش درروزنامۀ همبستگی آمد.ودر آخر، سلوک مسافر ما یعنی اقلیم هزار تکۀ باستان در کتاب ماه هنر وایسته به وزارت ارشاد به تاریخ فروردین واردیبهشت 1382به شمارۀ 56-55 چاپ گردیدکه دیگر بعد از آن ساکت شد وگذاشت تا اظهار نظرها برسند که رسیدند واین سلوک، پنداری که چونان یک پدیدۀ زنده وپویا وجاری سربازایستادن تدارد ومی خواهد که یکبار دیگر براه بیفتد واینبار در مطبوعاتی خود بوده وخانگی وزادبومی خود یعنی مجلۀ اینترنتی نامۀ اسرار اطراق کندودرکنار دوستان وهمزبانان وهم اندیشان وهمشهریان و همجواران اکناف واطراف که شهرهای آشنا وخودی وهمسایه محسوب می شدند،بماند.و بدینوسیله امکان این راداشته باشد که دیگرانی از راه برسند وبه سلوک اقلیم هزار تکۀ باستان ادامه دهند.
باری اینک که این مقاله در یابش فرهنگ واحوال زاد بومی خویش به اواخر دهۀ سوم عمر خود می رسدوباید به نکته آخرین ودر عین حال مهمی اشاره کنم که تعلق خاطر واحساس مرا می رساند که من همیشه بسوی این کار به عنوان یک فریضه وعبادت رفته ام وچگونه است که می پندارم هنوز هم کار زیادی مانده است تا این سیر ونگاه باستانی واحوال روزگاران به پایان برسد.که بی گمان به تلازم وپیگیری مشتاقان و راهیان دیگری نیاز دارد که بی شک کارشان سازنده وگشاینده خواهد بود .
چنین پویشی همواره باد
حسین خسرجردی
بیستم آذر ماه 1391- مشهد



*      *     *


بیهق: این دیار هزار تکة باستان حسین خسروجردی

این صدای دُرایِ هزاره‌هاست. صدای هزاره‌های رازناک! اسطوره‌های رَمان. مقاومتِ حماسه و مَجد فرهنگ. این صدای جبال حماسه‌هاست. مأمن دلاویز مهر بلند بالای پیمان‌شناس. دیار بشکوه باستان، سرزمین کیخسرو1. سرزمین نسک‌های گمشدة زرتشت. یادگار گاثه‌ها، آتشکدةهای شعله‌ور و آوردگاه رزم‌آوران. دیری ست که مردمان این ناحیت، رزم رستم و سهراب را در کنار دژ سپید می‌دانند و اقوال نسخه‌های کهن را به تأیید می‌گیرند.2 اینجا ماوای ایزدان مهرگستر است. شاه مکان کوان3 که همسان صلابت کوه گوین، زاورمند و استوار می‌نمایند. اینجا سطوتِ دادِ کاوه است. اینجا خواربندِ ضحاکِ ماردوش است که فریدون:
بر آن‌گونه ضحاک را بسته سخت سوی شیرخوان بُرد بیدار بخـــت
همی راند از اینگونه تا شیرخوان جهان را چو این بشنوی پیرخوان4
اینگونه است که این ناحیت را به شمایل یک لشکر نهاده‌اند، برسم یک حماسة استوار و یک نیروی بی‌زوال.5
اگر درست است که کی یا کویان یا کیانیان، آنسان که از گات‌ها و یَشت‌های اَوستا بر می‌آید به معنی شاه و امیر است و بر کیقباد و سلاطین بعد از او اطلاق می‌شود، بنابراین کوهِ گوین در جنوب شرقی سلطان‌آباد و سپس اسامی روستاهایی که در اطراف سبزوار هستند، همگی یادآور این خاندانِ اسطوره‌ای و تاریخی می‌باشند. مکان‌هایی با نام کیخسرو، کیقباد، کی‌ذوقان، کی‌زور و همگی در خمش نیم دایره‌ای چون هلال ماه!
آیا مکان‌های اسطوره‌ای را می‌شود با اسامی جغرافیای آشنا شناخت؟ و هچون یک روش آن را دنبال کرد؟ کاری که نوشتة حاضر سعی در اجرایش دارد و می‌کوشد تا با انطباق جغرافیای سبزوار، مکان‌های اسطوره‌ای آنجا را بازشناسد. و به نوعی، اجابت پیشنهاد مردی باشد که مباحث اساطیر و افسانه‌های کیانی را متکی به واقعیت‌های تنگاتنگ می‌داند و حسِ غریبی دارد تا از میان یلان اساطیری که تاریخ را بلعیده و آن را هضم کرده‌اند نقبی به تاریخ بزند.6 همان تاریخ شکسته هزار تکه‌ای که ما آن را از زمان زرتشت آغاز می‌کنیم و همراه او به سرزمین زادبومیش روانه می‌شویم که بقول مری بویس تمام سُنت‌های اوستایی ما از آنجا برخاسته و آنجا شرق و شمال شرق ایران است.7
در یسنا آمده است که زرتشت در ایرنا و ئیجه مشهور بوده است و ترجمة زند متذکر می‌شود که زرتشت را در ساحل دائتی، مکاشفه دست می‌داده و در ایرانویچ به تعلیم کیش خود می‌پرداخته8 و9 فزون بر این، وندیدار می‌گوید که نخستین سرزمین و کشور نیکی که اهورامزدا ـ آفریده است ، ایرانویج بر کرانة رود دایتای نیک بوده است که آنجا ده ماه زمستان است و دو ماه تابستان؛ و در آن دو ماه نیز، هوا برای آب و خاک درختان سرد است.10 و سپس به دنبال آن، اسم مکان‌هایی آورده می‌شود که جای آنها معمولاً در استان‌های شرق ایران است. مانند مرو و سغد و بلخ و هرات و اور و گذشته از این، مهریشت نام خوارزمیا را هم به این اسامی اضافه می‌کند.11 بر این نظر پژوهشگرانی چند همچون هاشم رضی ـ که در راه ترجمه وندیداد سی سال زحمت کشیده است ـ صحه می‌گذارند که: ائیرنیم و ئیجه (Airynem vadiga) سرزمین زرتشت و زادگاه دین گاثائی ست و بی‌هیچ گمانی زرتشت، در شرق ایران زاده شده است و دینش را عرضه نموده است.12 در گاهان صحبت از فریان تورانی‌ست که یکی از خاندان‌های بلند آوازه می‌باشد و نام‌آورانِ آن، همه از دوستان زرتشت بوده‌اند.13 براین اساس اینک توران! توران و به دنبال آن خوارزم! توران و خوارزم. دو نام و دو جایگاه پر وَهم و خیال‌انگیز که هنوز بعد از سالیان دراز، کاوشگران ما به جستجوی آنهایند تا در کجای این عالمِ مسکون آن را بیابند. به راستی آیا سرزمین تور و توران در کجاست؟ تورانی که مردمانش به اسب‌های تیزرو شهر‌ه‌اند. و با وجود دشمنی با ایرانیان آنها را قومی پاک و معتقد به مزدیسنا می‌شناخته‌اند.14 چگونه‌ست که به گفتِ مرحوم صفا همة نام‌های تورانی که در اوستا آمده شبیه نام‌های ایرانیان است؟ و اصلاً تور در زبان فارسی به معنی گُرد و پهلوان است و مهم‌تر آنکه بنا به قطعات مختلف اوستا، تورانیان، همچون ایرانیان مذهب آریایی دارند و نزاع ایشان اصلاً با گشتاسب برسر دین نیاکان است و همین جا تا با گواهانِ خود، یک بار دیگر پُرسانِ نام توران شویم و از خوارزم بپرسیم. از کیانیان، از فریان تورانی و از گشتاسب که حامی زرتشت بود و آئینش را باور داشت و به آن معتقد بوده اگر به دشت‌های گسترده و فراخی که در شمال خراسان قرار دارد و از غرب نیشابور شروع شده و انتهایش به اول حدِّ قومس می‌رسد، نیک بنگریم به ناحیه و سرزمینی می‌رسیم که مماس سبزوار است و در تقسیمات کشوری آن را خوارتوران می‌نامند و هزاران سال است که مردم این ناحیت آن را چنان خوانده‌اند و اینک نیز چنان می‌خوانند.
ابوالحسن زید بیهقی در تاریخ بیهق که آن را به سال 563 هـ نگاشته است می‌گوید: خوار و طابران ]توران[ از ناحیت قومس با ناحیت بیهق تحویل کرده‌اند و چنانکه در کتاب الثار بیان کند... خوار را خوار بیهق خوانند و تا عهدی نزدیک خراج آن بر بندار بیهق مجموع بودی.15
خوار مخفف خوارزم است و آن مکانی‌ست که با وجود شنهای روان منطقه، هنوز اطلال آن در دل ریگ‌های تفته توران زمین پابرجاست و مردم منطقه، آن را خوارزم می‌گویند. همان خوارزمیایِ وندیداد. و همان جایگاه دور باستان که زرتشت پیامبر، سرود زیبای یسنا را در آن فریاد کرده‌ است:
«به کدام سرزمین روی آورم و به کجا بروم؟ مرا از خویشاوندان و یارانم دور می‌دارند. از همکاران نیز خشنود نیستم. شهریاران کشور، هواخواه دروغند. ای مزدا اهورا، چگونه می‌توانم تو را خشنود کنم؟ من می‌دانم چرا ناتوانم. نوای من اندک و کسانِ من کم‌اند. در پرتو راستی، مرا از نیروی اندیشة نیک بیاگاهان، کی سپیده دم آن روز فرا خواهد رسید، که راستی برای نگهداری جهان بدرخشد؟16» و می‌درخشد. چنان چون گشتاسب به آئیین او می‌گرود و برگزیدگان قوم و اسرون‌ها و موبدان به آن اهتمام می‌ورزند و مردمان این سرزمین طی هزاران سال، دل بستة آن می‌شوند و با باوری استوار آن را برگردة دل می‌کشند و اینک در دلِ وادی آنها، کوه پیامبر را ببین! کوه استوار و تنهایی که در مرکز خوار و توران قرار دارد و حالیا از پی هزاره‌ها و قرن‌ها هنوز هم با همین نام خوانده می‌شود: کوهِ پیغمبر! با امام‌زاده‌ای که در فرازِ آن، هزاران زوّار را به سوی خود می‌طلبد. آیا این کوه پیغمبر نمی‌تواند همان کوه پیامبر ایرانیان، یعنی زرتشت پسنتمان باشد؟
اما خوارزم، در بحث ما خوارزم از آنرو اهمیت دارد که در مهریشت اوستا از آن نام برده شده و در متون متعددی چون زادسپرم، تاریخ قم، مسعودی و بندهشن و روایت پهلوی آورده می‌شود...


برای مطالعه قسمت دوم این مقاله روی اینجا کلیک کنید.


کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
نهضت سربداران افتخاری کم نظیر در تاریخ سیاسی و مذهبی ایران

نظرت را بنویس
comments

مهدیه متین فر

با سلام و خسته نباشید درود بر نویسنده خوش ذوق این دیار استاد خسرو جردی اسرار نامه عزیز از اینکه این نویسنده توانا رو به همه شناساندی ممنونیم من خود به شخصه خوشحالم که چنین افرادی با رسانه های دیجیتال ارتباط بر قرار می کنن
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما