سبزوار ، پایتخت نثر ایران



هریک از شهرهای تاریخی و کهن ایران به واسطه رویدادهای تاریخی ، فرهنگی و یا موقعیت طبیعی وجغرافیایی خود به صفت یا صفاتی معروف گشته اند.
دارالمومنین سبزوار نیز به صفات و لقب هایی نظیر دیار سربداران ، بیهق ، شهر دیرینه های پایدار ، شهر دانشوران بیدار ، موزه یادمان های هزاران ساله ، مهد هندبال ایران و البته پایتخت نثر فارسی ایران شهرت یافته است.
لقب پایتختی نثر فارسی بدان سبب به سبزوار تعلق گرفته است که چند تن از بزرگترین نویسندگان زبان و ادبیات فارسی در دوره های مختلف از این شهر و مناطق اطراف آن برخاسته اند که هریک از این نویسندگان آثاری ماندگار در زمینه نثر فارسی از خود برجای گذاشته اند.
 تنها کافی است که بدانیم خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده تاریخ گرانسنگ بیهقی معروف به شاهنامه نثر فارسی ، ملاحسین واعظ کاشفی نویسنده کتاب مشهور روضه الشهدا ، دکتر علی شریعتی نویسنده توانمند معاصر ، استاد محمود دولت آبادی نویسنده کلیدر بلندترین رمان زبان و ادبیات فارسی و ... از منطقه سبزوار برخاسته اند.
در مطلب پیش رو آقای دکتر کاظم دامغانی یکی از داستان نویسان و مدرسان پیش کسوت ادبیات در سبزوار لقب پایتختی نثر فارسی برای دارالمومنین سبزوار را به طور کاملی تشریح نموده است :


ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه‌ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نزنیم
سِرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
شاه اگر جرعه‌ی رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خوش بِرانیم جهان در نظر راهرُوان
فکر اسبِ سیه و زین مُغَرَّق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند
تکیه آن به که بر این بحرِ معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ! ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
( حافظ ، 1362 : 758)

 
       از مدت ها پیش قرار بود ، مطلبی راجع به نثر نویسان سبزواری بنویسیم . اما چه کنم از بازی های روزگار ، مدتی این مثنوی تأخیر شد ؛ ولی بالاخره به اصرار دوباره ی آقای مقصودی مسؤول امور فرهنگی شهرداری سبزوار و تأکید دوستان خوبی چون آقای مسکنی و تلفن آقای حسین معدنی ثانی که خیلی مشتاقانه از چاپ آنچه من درباره ی رمان آخرینش ،« آخرین بازمانده » نوشته بودم ، انرژیی چند باره گرفتم که این کار را – اگرچه از این تاریخ 20/12/91 در عین خستگی از کتاب کِشی و درس و خواندن و نوشتن و یک سری کارهای عیدانه ، کمی غیر ممکن یا اقل کم اشتاب ناک به نظر می رسد – به انجام برسانم .
   می خواستم اول یادداشت برداری بکنم تا کم تر نثر نویسی را از قلم بیندازم ، ولی پیش از هر یادداشتی ، بیتی از لسان الغیب ، خواجه ی شیراز ، به ذهنم آمد و بر قلمم جاری شد که برآن شدم ، غزل را از دیوان « حافظه » ی مردم ایران ، به تصحیح دکتر پرویز ناتل خانلری نقل کنم که کردم ؛ با کسر دو بیت .
   در این مقاله برآنم که یک ویژگی بارز و ویژه ای را که در شهر سبزوار موجود است ، اول به خودمان و دوم به دیگر هم وطنان عزیز – که همه جای ایران ، سرای من است – یادآور شوم . چرا گفتم یادآور ؟ زیرا همه می دانیم ؛ اما به گفته ی سهراب عزیز ، خیلی چیزها سرِ تاقچه ی عادت از یادها می رود . اول به خودمانی ها و بعد به دوستان و هم وطنان عزیز – که بهتر از خودی ها ، در ظاهر ، به یادشان بوده و مانده است .
می گویم و از عهده برون می آیم : چندین تذکره ی سخنوران و ... در این سال های اخیر در شهرمان پدید آمده ، ولی سخنی از داستان نویسان معاصر و حتی برخی از نثر نویسان گذشته به میان نیامده است ؛ حال آن که اینان هم شهری بوده اند و علی الظاهر ، دغدغه های فرهنگی داشته اند برای شهر و دیارشان – خداوند پایدار بداردشان و اگر از میان رفته اند خداوند بیامرزدشان – ولی حسن میرعابدینی ، صاحب کتاب هایی چون : « صد سال داستان نویسی در ایران » ، « هشتاد سال داستان کوتاه نویسی ایرانی » ، در چاپ دوم « فرهنگ داستان نویسان ایران » نام هایی را در زمره ی داستان نویسان ایران ، ذکر کرده که هم شهریان آنان ، از آن ها نامی نبرده اند .
    من فقط آن هایی را که می شناسمشان به ترتیب حروف الفبا در ذیل می آورم و از کسانی که احیاناً نامشان از قلم افتاده ، همین جا پوزش می خواهم و امیدوارم که مرا ببخشایند :
1 – غلامحسین ثنایی فر ، بدون ذکر سال و محل تولد ایشان و با آوردن نام فقط یکی از آثارشان ( میرعابدینی ، 1386 : 86 ). [برای اطلاعات بیشتر درباره غلامحسین ثنایی فر روی اینجا کلیک کنید.]
2 – حسین خسروجردی که متأسفانه در این کتاب او را متولد مشهد و داستان « ماه گل » او را با گویش نیشابوری قلمداد کرده اند ( همان : 113 ).[برای اطلاعات بیشتر درباره حسین خسروجردی روی اینجا کلیک کنید.]
3 – کاظم دامغانی ( دامغان ثانی ) که سال تولدش (1345) درست نیامده و زادبوم وی نیز در کتاب موجود نیست ( همان : 120 ).
4 – طیبه دلقندی که فقط نام اثری از او ذکر شده است ( همان : 126 ).
5 – امین دولت آبادی ، نام این زنده یاد نیز بدون سال و محل تولدش آمده است ( همان : 126 ).
6 – حسین دولت آبادی که محل تولدش سبزوار ذکر شده و سال تولد او 1326 آمده است . وی برادر محمود دولت آبادی و نویسنده ی رمان مفصل و پرماجرای کبودان (1357) است . وی در خارج از کشور هم کتاب های تقریباً زیادی به چاپ رسانده که در این کتاب توضیح داده شده است( همان : 126-127 ).
7 – محمود دولت آبادی که اظهر من الشمس است و نیاز به معرفی ندارد ؛ ولی نویسنده ی کتاب حتی نام روستای محل تولدش را هم نوشته و به طور مفصل درباره ی زندگی عادی ، هنری و آثار او – نسبت به دیگران – قلم فرسایی کرده است ( همان : 127-128 ).
8 – جعفر شریعتمداری ( درویش ) ، متولد 1302 سبزوار که متأثر از علی دشتی ، داستان های اروتیک – روان شناختی می نوشته است ( همان : 164 ).
9 – علی شریعتی ، تنها با چاپ قصه ی « حسن و محبوبه » نامش در زمره ی داستان نویسان ایران آمده ( همان : 164 ).
10 – اشرف فلاحی راد که نام شهر زادگاه وی هم در کتاب مذکور نیست( همان : 214 ).


*     *     *

    علاوه بر این ها در سبزوار و آبادی ها و شهرهای مربوط به آن ، داستان نویسان زیادی هستند که یا من نمی شناسمشان و یا ذهن من در این دور تند ، آن ها را به جا نیاورده است که همین جا از اینان نیز پوزش می طلبم . اگر کس دیگری جز من این مطلب را می نوشت ، شاید عده ای از نویسندگانی که من نامشان را نوشته ام ، از قلم او می افتاد و این ، ناگزیر این چنین کارهایی است .
من نه ادعای آن را دارم که همه را می شناسم و نه قصد آن را دارم که همه ی آنان را معرفی نمایم . نیت من ، فقط این است که به قول دوستی ، اسماعیل جوکار ، از قول دوستی ، رضا غلامی ، بنویسم : « سبزوار ، پایتخت نثر ایران » است . اگر چه این سخن را بارها در جاهای مختلف و حتی در دیدار وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی با هنرمندان سبزوار هم گفته ام .
   در همین آنی که دارم این مطلب را می نویسم ، فقط برای نمونه چند داستان نویس را می توانم نام ببرم که از دو اثر ،بیش تر چاپ کرده اند ، ولی نامشان در فرهنگ داستان نویسان ایران ، نیامده ؛ مثلاً : حسین معدنی ثانی که سه رمان به نام های کلاه نمدی ها ، شب سیزدهم و آخرین بازمانده منتشر کرده است و ابراهیم اکبری که دو مجموعه ی داستان کوتاه و داستانک به چاپ رسانده و خانم مهناز ازهری که بیش از سه اثر چاپ کرده است .
    دوستان دیگری هم هستند که صاحب قلم اند ، ولی یا با حوصله اند و یا کم تلاش که تا حال اثری را به دست چاپ نسپرده اند ؛ داستان نویسانی چون : رضا غلامی ، قاسم شبانی ، خانم الهام شمس و بالاخره وحید افتخار زاده که ما بی صبرانه منتظر چاپ آثار ایشان هستیم .
    در میان کم سن و سال ترها هم داستان نویسانی داریم که خوب می نوشتند و یا خوب می نویسند ؛ چرا که از اکنون برخی از آن ها آگاه نیستیم : 1 – نسترن پادری ثانی 2 – تینا دامغان ثانی 3 – محمد رضا ساسانی و 4 – عسل عسگری که این آخرین در انجمن ادبیان داستانی سبزوار هم چنان فعالانه شرکت می کند و می نویسد .
     انجمن کاریکلماتوریست های سبزواری هم که نام « سوگخند » برخود نهاده اند ، حدیث مفصلی دارد که در حوصله ی این مقال نمی گنجد . مجموعه های زیادی از کاریکلماتورهای انجمن به طور جمعی و فردی به چاپ رسیده و ادامه ی این سری کتاب ها هم چنان ادامه دارد .


*     *     *

    اینک نثر نویسان کهن سبزواری را که هر یک در زمینه ی نثر نویسی اثری ویژه داشته اند ، به ترتیب زمانی ، به اختصار معرفی می کنم :
1 – ابونصر مشکان
    ابونصر منصور بن مشکان از کُتّاب بزرگ عهد غزنوی است و ظاهراً بعد از انتخاب شمس الکفاة احمد بن حسن میمندی ( 401 هجری ) و خالی ماندن محل و منصب صاحب دیوان رسایل ، بونصر به این سمت برگزیده شد . بیهقی چند نامه ی پارسی او را در تاریخ خود نقل کرده است ( صفا ، 1368 ، ج 1 : 634 ).

2 – ابوالفضل بیهقی
    ابوالفضل محمد بن حسین کاتب بیهقی نوزده سال منشی دیوان رسایل غزنویان بود و تاریخ عمومی جامعی درباره ی دنیای معلوم عصر خود نوشته بود که به گفته ی بعضی سی مجلد بوده است و اکنون فقط آنچه راجع به عهد سلطان مسعود غزنوی می باشد ، در دست است که به تاریخ مسعودی یا تاریخ بیهقی معروف است . بدون گزافه گویی می توان گفت که تاریخ بیهقی از رهگذر سادگی بیان و صداقت و نثر روان و بی غرضی نسبی مؤلف در ذکر وقایع و روشنی زبان ، یکی از بهترین نمونه های نثر فارسی است ؛ زیرا اگر بگویم بهترین نمونه و شاهکار نثر فارسی است ، می ترسم به تهور فوق العاده متهمم کنند . در این کتاب ، مؤلف اسناد و مدارکی آورده که ترجمه از عربی است و غالباً تأثیر نحو عربی در آن ها محسوس می باشد ( کشاورز ، 1371 ، ج 1 : 307 ).
    تاریخ بیهقی نمونه ی خوبی از بهترین روش ترسل فارسی و آثار منشیان درباری در قرن پنجم هجری است . ابوالفضل بیهقی در سال 385 در قریه ی حارث آباد بیهق ولادت یافت و در سال 470 هجری بدرود حیات گفت ( صفا ، 1382 ، ج 1 : 337-338 ).
   ابوالحسن بیهقی صاحب تاریخ بیهقی ، کتاب دیگری به نام « زینه الکتاب » در آداب کتابت به ابوالفضل بیهقی نسبت داده است که اکنون در دست نیست ( همان : 338 ).

3 – خواجه نظام الملک
    سید الوزرا قوام الدین نظام الملک ابو علی حسن بن ابوالحسن علی بن اسحاق بن عباس توسی ، وزیر و نویسنده ی معروف ، در روز جمعه 15 یا 21 ذی القعده ی 408 یا 410 هجری قمری در نوغان از قراء رادکان توس ولادت یافت . جدش اسحاق ، دهقانی بود از ناحیه ی بیهق که چهار پسر داشت . ابوالحسن علی ، فرزند بزرگ تر را سه پسر بود که یکی از آن ها نظام الملک حسن بود . ابوالحسن علی ، پس از مرگ پدر به خدمت ابوالفضل سودی بن معتز که از جانب غزنویان حکومت خراسان داشت ، پیوست و خدمت او می کرد تا از جانب وی عمل و بنداری توس یافت و سال ها در این شغل باقی ماند و همان جا زن اختیار کرد و ابوعلی حسن در آن شهر به دنیا آمد ( صفا ، 1382 ، ج 1 : 341 ).
    خواجه نظام الملک تجاربی را که در سالیان ممتدِ وزارت فراهم آورده بود ، در کتابی به نام « سیاست نامه » یا « سیر الملوک » جمع کرده است و امروزه یکی از بهترین آثار ادبی فارسی شمرده می شود . این کتاب در سلاست انشا و جزالت عبارت و روشنی مطالب و تنوع موضوع ، در میان کتب فارسی کم نظیر است . « سیاست نامه » مخصوصاً از لحاظ سادگی انشا و روانی آن قابل توجه است . کلام نویسنده ، در این کتاب به درجه ای از روانی است که هنوز بعد از گذشت صدها سال طراوت و تازگی ِ خود را از دست نداده . در این نثرِ روان و منسجم ، هیچ کلمه ی بی موردی نیامده و دور از لزوم نیست و جمله های کوتاه و صریح آن ، هیچ گونه ابهامی در معنی باقی نگذاشته است ( همان : 342 ).
    برخی که انگشت روی اشتباهات تاریخی این کتاب گذاشته و برآن خرده گرفته اند ، به این نکته ی مهم توجه نداشته اند که خواجه نظام الملک کتابی ادبی نوشته است و قصدش فهماندن سیره ی پادشاهی به گردن کشانی است بی سواد یا کم سواد که درس عبرت بگیرند در امر مملکت داری و حوادث تاریخی و سیاسی دست مایه ی کار او بوده وگرنه قصد او نوشتن تاریخ نبوده است .
خواجه نظام الملک در راه بغداد به دست یکی از فداییان حسن صباح به نام طاهر ارانی در دهم رمضان سال 485 هجری قمری به قتل رسید ( همان : 342 )

4 – ابوالحسن بیهقی
   ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید بن محمد بیهقی معروف به « ابن فندق » از دانشمندان و حکما و نویسندگان بزرگ ایران در قرن ششم هجری است . ولادتش به سال 499 هجری قمری در سبزوار اتفاق افتاد و در سال 565 هجری در همان جا درگذشت . بیهقی در فنون ادب ، حدیث ، کلام ، ریاضیات و حکمت سرآمد اقران و دارای تألیفات متعدد مشهور بود . از جمله ی استادان متعددی که دیده و از محضر آنان کسبِ فیض نموده ، یکی حکیم عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری است که بیهقی شرحی از ملاقات خود با او را در سال 507 هجری در کتاب « تتمة صوان الحکمة » آورده است ( صفا ، 1363 ، ج 2 : 227 ).
    کتاب مشهورِ فارسیِ بیهقی به نام « تاریخ بیهقی» ، کتابی است در ذکر اوضاع جغرافیایی و تاریخی و انساب و رجال و خاندان های معروف ناحیه ی بیهق خراسان . این کتاب از جمله ی مآخذ بسیار مهم تاریخی قرن ششم و در همان حال از آثار خوب نثر فارسی است ( همان : 227 ).
تاریخ بیهق ، نثری نسبتا" ساده دارد و نیکویی هایی که ویژه ی نثِرتألیفات قرن چهارم تا هفتم هجری است ،در آن دیده می شود . در این تاریخ ، به اسامی عده ای از رجالِ ادب و سیاست که در جاهای دیگر نمی بینیم ، بر می خوریم (کشاورز،1371،ج734:2)

5 – منتجب الدین جوینی
    علی بن احمد الکاتب ، مؤید الدوله منتجب الدین بدیع اتابک الجوینی ، منشی و رئیس دیوان رسایل سلطان سنجر سلجوقی بود . برخی از نامه ها و احکامی را که در دوران سنجر به نام رجالِ زمان صادر گردیده ، به صورت کتابی گرد آورده و نام آن را « عتبة الکتبه » نهاده است .
    « عتبة الکتبه » منشآتی است که در طی چند قرن سرمشق منشیان درباری بوده است . علی بن احمد الکاتب الجوینی با خاندان عطاملک جوینی ، صاحب تاریخ جهانگشا ، خویشی داشته است . وی در آغاز قرن ششم هجری دیده به جهان گشود و گمان می رود، در پیرامون سال 560 درگذشته باشد ( کشاورز ، 1371 ، ج 2 : 557 ).
    استاد بهار در کتاب « سبک شناسی » یا « تاریخ تطور نثر فارسی » می نویسد : شیوه ی این مراسلات بر پایه و اساس نثر ابوالمعالی غزنوی [ نصر الله منشی ] است ، جز این که اسجاع در این زیادتر است و اطناب هایی هم که لازم و ملزوم مکاتبات دیوانی می باشد ، در آن مراسلات و منشآت دیده می شود ( بهار ، 1369 ، ج 2 : 378 ).
    سعد الدین وراوینی صاحب « مرزبان نامه » می نویسد : و از قبیل رسایل : مجموعی از مکاتبات منتجب بدیعی که به بدایع و روایع کلمات و نکات مشحون است ، لطف از متانت در آویخته و جزالت با سلاست آمیخته و آن را عتبه ی کتبه نام کرده ، کُتّابِ محقق ، آن عتبه را بسی بوسیده اند و به مراقی غایاتش نرسیده و گروهی آن را خود غُنیه خوانده که مُغنی شیوه ای است از طلب غوانیِ افکار دبیرانه  ( ورواینی ، 1366 : 10 ).

6 – عطاملک جوینی
     علاء الدین ابوالمظفر عطاملک بن بهاء الدین محمد بن شمس الدین محمد بن محمد بن علی جوینی ، از جمله ی بزرگ ترین مورخان و نویسندگان ایرانی در قرن هفتم هجری است . در راس آثار عطاملک جوینی ، کتاب معروفش « تاریخ جهانگشا » قرار دارد که در سه مجلد در شرح ظهور چنگیزخان و احوال و فتوحات او و در تاریخ خوارزمشاهیان و حکام مغولی ایران و فتح قلاع اسماعیلیه و شرح جانشینانِ حسن صباح تألیف شده است ( صفا ، 1368 ، ج 2/3 : 1209-1212 ).
    « تاریخ جهانگشا » در سال 685 هـ . ق تألیف شده و با ذکر حوادث سال 655 هـ . ق و انقراض اسماعیلیان به دست هلاکوخان ، ممدوح مؤلف ، پایان می یابد . عطاملک جوینی در بغداد از طرف هلاکوخان متصدی امور مالی بود که تاریخ جهانگشا را نوشت . این کتاب با نثری متکلف و آکنده از واژه های مغولی ، ایغوری و تازی نوشته شده است ( کشاورز ، 1371 ، ج 2 : 899 )
   غیر از « تاریخ جهانگشا » از عطاملک جوینی ، رساله ای به فارسی بازمانده است به نام « تسلیة الاخوان » که شرح مصایب و مشکلاتی است که در سال 680 بر اثر سعایت یکی از مخالفانش به نام مجد الملک یزدی برایش رخ داده و به حبس او منجر شده است ( صفا ، 1368 ، ج 2/3 : 1213 ).
    عطاملک جوینی و برادرش صاحب دیوان وزیر آباقاخان که به نزدیکی با مغولان معروف و مفتخر بودند ، اموالشان مصادر شد و به زندان افتادند و شکنجه شدند . عطاملک جوینی در سال 681 هـ . ق درگذشت ( کشاورز ، 1371 ، ج 2 : 899 ).

7 – معین الدین جوینی
    مولانا معین الدین جوینی از مشایخ و وعاظ خراسان در قرن هشتم هجری و از جمله ی نویسندگان و شاعران معروف عصر خود و ادوار بعد از خود بود . مولد معین الدین یکی از قرای جوین و تربیت اولیه اش هم در آن ولایت بود . اثر مشهور معین الدین جوینی ، کتاب « نگارستان » اوست ( صفا ، 1368 ، ج 2/3 : 1041-1042 ) که به تقلید از گلستان شیخ اجل سعدی در عهد سلطان ابوسعید و وزیرش غیاث الدین محمد نگارش یافته است ( همان : 1268 ).
    معین الدین ، « نگارستان » را به سال 735 به اتمام رساند و آن را به هفت باب منقسم ساخت :
1 – در مکارم اخلاق 2 – در صیانت و پرهیزکاری 3 – در حسن معاشرت 4 – در عشق و محبت 5 – در وعظ و نصیحت 6 – در فضل و رحمت 7 – در فواید متفرقه که نویسنده به شیوه ی سعدی نثر و نظم را در هم آمیخته . سخن معین الدین در غالب موارد این کتاب سهل و روان و به ندرت آمیخته با بعض لغات دشوار عربی است . معین الدین جوینی ، کتاب دیگری به نام « احسن القصص » در شرح سوره ی یوسف نوشته است  ( همان : 1268-1269 ).
     استاد ملک الشعرای بهار در کتاب ارزشمند خود « سبک شناسی » در ذیل تقلید از گلستان می نویسد : بعد از سعدی به طوری « گلستان »، مورد توجه خاص و عام قرار گرفت که یکی از کتب درسی و عمومی زبان فارسی شد . این حسن شهرت موجب آن آمد که جمعی از نویسندگان فاضل به تقلید « گلستان » برخاسته در ایران و عثمانی و هند ، کتاب ها بدان شیوه نوشتند که معروف تر از همه « نگارستان » معین الدین جوینی و « بهارستان » جامی و « پریشان » قا آنی شیرازی است ( بهار ، 1369 ، ج 3 : 155 ).

8 – کاشفی سبزواری
     کمال الدین حسین بن علی کاشفی سبزواری واعظ مشهور به ملاحسین کاشفی یا ملاحسین واعظ از جمله ی دانشمندان و مؤلفان پرکار قرن نهم و آغاز قرن دهم هجری است که وسعت اطلاعات و توانایی وافرش در تالیف و تصنیف ، وی را در شمار نویسندگان مشهور فارسی درآورد ( صفا ، 1368 ، ج 4 : 523 ).
    آثار او متعدد ، متنوع و در موضوعات گوناگون ادبی ، دینی و علمی و از آن جمله است :
جواهر التفسیر تحفة الامیر
1.    جامع الستین ، درتفسیر سوره ی یوسف
2.    مواهب علیه ، معروف به تفسیر حسینی
3.    مختصر الجواهر ، خلاصه ای از جواهر التفسیر در تفسیر قرآن کریم
4.    روضة الشهدا ، در ذکر مصیبت اهل البیت و واقعه ی کربلا
5.    اخلاق محسنی
6.    مخزن الانشا، درفن ترسل
7.    انوار سهیلی که تحریر جدیدی است از کلیله و دمنه که به نام شیخ احمد سهیلی از امرای عهد سلطان حسین میرزای بایقرا در چهارده باب و یک مقدمه ترتیب داده شده است .
8.    اسرار قاسمی ، در سحر و طلسمات و کیمیا
9.    چند کتاب در احکام کواکب
10.    بدایع الافکار فی صنایع الاشعار ، در ذکر صناعات ادبی
11.    رساله ی حاتمیه ، در ذکر حکایاتی درباره ی حاتم طایی
12.    دو اختصار از مثنوی مولوی که نخستینِ آن دو « لباب معنوی فی انتخاب مثنوی » نام دارد و انتخاب مجددی که از این کتاب شده ، موسوم است به « لبّ لباب »
13.    فتوت نامه ی سلطانی که کتابی است درباره ی شرح مراسم فتیان ( جوانمردان ) و طبقات مختلف آنان و آداب و شرایط هر یک از آن ها که کاشفی آن را با استفاده از مآخذ مختلفی که در دست داشته ، فراهم آورده است .
     علاوه بر آنچه از آثار کاشفی برشمرده ام ، وی را کتاب ها و رساله های دیگری نیز هست که در این جا از ذکر همه ی آن ها قطع نظر می کنم ( همان : 523-526 ).

9 – فخر الدین علی صفی
    فخر الدین علی بن کمال الدین حسین واعظ متخلص به « صفی » مانند پدر از واعظان مشهور هرات و از مؤلفان و شاعران معروف دوران خود بود . ولادت فخرالدین علی ، در اواسط نیمه ی دوم قرن نهم اتفاق افتاده و جوانی او بیش تر در هرات در حجر تربیت پدر فاضلش انجام گرفت . فخر الدین علی صفی بعد از طی مدارج تحصیل و کسب کمالات ، جای پدر را در وعظ و تذکیر گرفت و این شغل را پس از زوال دولت تیموری در خراسان و در عهد تشکیل دولت صفوی و یا در گیرودار حملات ازبکان بر آن شهر و بر خراسان ، هم چنان ادامه داد ( صفا ، 1363 ، ج 4 : 534 ).
     از آثار فخرالدین علی است :
1 – رشحات عین الحیوة ، در شرح احوال مشایخ و بزرگان طریقت نقشبندیه و از آن جمله نور الدین عبد الرحمن جامی .
2 – لطایف الطوایف در قصص و حکایات لطیف از طبقات مختلف . این کتاب در چهارده باب و هر باب در چند فصل تدوین شده است .
3 – انیس العارفین ، متضمن نصایح و مواعظ و تفسیر بعضی آیات و اخبار و قصص و حکایات است .
4 – حرز الامان من فتن الزمان ، در علم اسرار حروف و خواص و منافع آن و خواص و منافع آیات قرآن .
     نثر فخر الدین علی صفی به شیوه ی زمان ساده ، ولی عالمانه و منقح است . فخرالدین علی ، شعر هم سروده و منظومه ای به نام « محمود وایاز » ترتیب داده بود ( همان : 535-537 ) ، ولی شاهکار او « لطایف الطوایف » از امهات کتب طنز ایران ، است .

10 – محمد طاهر سبزواری
    محمد طاهر بن خواجه عماد الدین حسن بن سلطان علی بن حاجی محمد حسین سبزواری معاصر جلال الدین اکبر و از اعیان دربار او بوده و به ادای خدمت های دولتی در هند اشتغال داشته است . محمد طاهر ، مؤلف کتاب خوبی در تاریخ است به نام « روضة الطاهرین » که تاریخ عمومی عالم است از آغاز تا سال 1014 هجری قمری ( نفیسی ، 1363 : 357 و ر.ک : صفا ، 1368 ، ج 3/5 : 1702 )
     هرگز به دنبال آن نبوده ام که به قومیت گرایی بهایی بدهم و از آن بیزارم ، اما آن جا که سخن از « حقیقت » است ، باید گفت . سبزوار ، مرکز عالم نیست ؛ مرکز ایران هم نیست و خیلی از مرکزهای دیگر هم نیست ؛ ولی در « نثر نویسی » به گواهی بزرگانی چون : ابوالفضل بیهقی ، ملاحسین کاشفی سبزواری ، فخر الدین علی صفی ، منتجب الدین جوینی ، دکتر علی شریعتی و محمود دولت آبادی که در قدیم و اکنون ، نثر نویسان ممتازی بوده و هستند و تمام ایرانیان در این مورد ویژه روی به آنان دارند ، سبزوار به عنوان شهری از « خراسان بزرگ » مرکزیت دارد .
والسلام

نویسنده : کاظم دامغان ثانی


منابع و مآخذ
بهار ، محمد تقی ، (1369 ) ، سبک شناسی ، جلد دوم ، تهران : امیرکبیر .
حافظ ، شمس الدین محمد ، (1362) ، دیوان حافظ ، جلد اول ، تصحیح پرویز ناتل خانلری ، تهران : خوارزمی .
صفا ، ذبیح الله ، (1363) ، گنجینه ی سخن ، جلد دوم ، تهران : امیرکبیر .
----------- ، (1368) ، تاریخ ادبیات در ایران ، جلد 1 ، 2/3 ، 4 و 3/5 ، تهران : فردوس .
----------- ، (1382) ، تاریخ ادبیات ایران ، جلد اول ، تهران : ققنوس .
کشاورز ، کریم (1371 ) ، هزار سال نثر فارسی ، جلد اول ، دوم و سوم ، تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی .
میرعابدینی ، حسن ، (1386 ) ، فرهنگ داستان نویسان ایران ، تهران : چشمه .
نفیسی ، سعید ، (1363 ) ، تاریخ نظم و نثر در ایران ، تهران : فروغی .
وراوینی ، سعد الدین ، (1366) ، مرزبان نامه ، به کوشش خطیب رهبر ، تهران : صفی علیشاه .

منبع : نشریه ساسویه آباد / ویژه نامه سبزوار ، موزه یادمان های هزاران ساله ، 1392
 

کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
بیهق این اقلیم هزارتکه باستان


 
نظرت را بنویس
comments

رحیمی دبیر ادبیات فارسی دبیرستان های سیرجان

درود بر محمود دولت آبادی و دکتر شریعتی عزیز. دو جواهر نایاب در گنجینه و دو ستاره سهیل در آسمان ادبیات فارسی مرحبا به سبزوار با خاک ادیب پرورش مرحبا

نسترن ابراهیمی از کرج

با این که این مطلب بوی احساسات ناسیونالیستی میداد ولی واقعا هم آقای دولت آبادی و دکتر شریعتی از بزرگترین و توانمندترین نویسندگان ادبیات فارسی هستند.من بیشتر کتابای مهم این دو نویسنده بزرگو خوندم و لذت بردم.

doost dare shariati

man asheghe shariati hastam.az vaghti bache boodam ba ketabash ashna shodam va har chi bozorg tar shodam behesh bishtar iman avardam. sabzevariha bayad ghadresho bedoonan

از دارالمومنین یزد شهر قنات و قنوت و قناعت

باسمه تعالی با سلام . بنده مدرس ادبیات فارسی در دبیرستان امام حسین یزد هستم.در عین حال دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد یزد هم می باشم. حدود چند ماه به صورت شبانه روزی در جستجو بودم تا برای پایان نامه کارشناسی ارشدم موضوعی انتخاب کنم.موضوعات طبق خواسته اساتید ارجمند می بایست جدید می بود. بالاخره مدتی قبل مجبور به انتخاب مووضوعی شدم که هرچندخودم چندان به آن علاقه ای نداشتم اما از آنجایی که زمانم در حال سپری شدن بود ، مجبوربودم روی همان موضوع که مورد موافقت اساتید محترم نیز قرار گرفت ،کار کنم. غرض از بیان این همه مقدمه بافی این بود که عرض کنم اگر فقط کمی زودتر این مطلب را منتشر می کردید. و من هم توفیق می داشتم مطلبتان را زودتر بخوانم ، قطعاً موضوعی نظیر «بررسی نقش و جایگاه سبزوار در نثر تاریخی و معاصر زبان و ادبیات فارسی» را انتخاب می کردم. زیرا به نظرم موضوع جدیدی است. و جای کار زیادی روی آن وجود دارد. اما افسوس که اکنون مدتی از آغاز به کار بنده روی موضوع اجباری قبلی گذشته و دیگر امکان تغییر برایم وجود ندارد. اما پیشنهاد می کنم که شما سبزواری ها حتما این موضوع را جدی بگیرید و روی آن کار کنید و قدرشان را بدانید. بنده خودم ارادتی خاص نسبت به بسیاری از مشاهیر و بزرگان خراسان دارم. به ویژه دو تن از همشهریان ارجمند شما جایگاه ممتاز خود را دارند. خواجه ابوالفضل بیهقی و دکتر علی شریعتی که هرگاه درکلاس هایم به تدریس متونی از کتاب های این دو بزرگوار می رسم ، با ادب و احترامی خاص و طول و تفصیلی مناسب آن صفحات را تدریس می کنم. و عجب آنکه با وجود همه دقت و احتیاطم ، هربار در پایان احساس می کنم که حرف های زیادی درمورد این متون را هنوز ناگفته باقی گذاشته ام. به هرحال ارادت بنده نسبت به دکتر شریعتی و خواجه ابوالفضل بیهقی ، داستانی دیرینه دارد. فقط می توانم بگویم سرتحسین در مقابل هر دوی این نویسندگان ارجمند ادبیات فارسی پایین می آورم. البته دیگر بزرگواران که در این متن به آنها اشاره شده است ، نیز جایگاه با اهمیت خود را دارند. با آرزوی توفیق روزافزون برای این رسانه عزیز و مخاطبان آن. در پناه خدا باشید.

احمدرضا

سبزوار صد در صد پایتخت نثر فارسی است. به همه همان دلایلی که نویسنده محترم در ای متن اشاره کرده است. بعلاوه اینکه در همین دنیای مجازی اینترنت هم سبزواری ها در این چندسال توانایی خود را در نویسندگی ثابت کرده اند. در جریان همین کل کل ها که بین سبزواری ها و نیشابوری ها در سایت های مختلف سر گرفته که من تعداد زیادیشو خوندم فارغ از اینکه اصلاً حق با کدوم طرفه (من نمی خوام بین موضوعات سبزوار و نیشابور دخالت کنم) ولی در کل توانمندی سبزواری ها در نویسندگی ثابت شده. سبزواری ها خیلی مفصل و طولانی می نویسن ، و در عین حال تسلط خوبی به نوشته هاشون دارن جمله بندی ها درسته و دستور زبان بیشتر رعایت میشه. ممنون از سایتتون

غزل

ببخشید. راست گفتید. من اول دقت نکردم.شرمنده.

بهروز

به غزل: خواهر من شما فرق نظم و نثر رو میدونی؟ و تازه کجا گفتن پایتخت ادبیات؟والله نوشته پایتخت نثر خانم جان

غزل

من قبول ندارم که سبزوار پایتخت ادبیات فارسی باشه. پس شیراز چی میشه؟ سعدی ، حافظ و اون همه شاعر توانمند دیگه تو شیرازن همه چه طوری سبزوار پایتخت ادبیات میشه؟

جعفر1370

باید روی این موضوع بیشتر کار بشه. خیلی ها نمی دونن. اما واقعاً درسته تو دنیا بعضی شهرها افتخارات کمتر از این دارن اما مشهور میشن و گردشگر جذب می کنن. چرا سبزوار باید بی نصیب باشه؟
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما