بازخوانی آثار قدما

نوشتاری درباره‌ی آلبوم رسوای دل، کنسرت محمدرضا شجریان و گروه آوا

مجید احمدی‌نیا، یکی از دانشجویان دانشگاه حکیم سبزواری است که در رشته مهندسی کامپیوتر مشغول به تحصیل است.

وی متولد 1371 شهرستان بهشهر است و به دلیل علاقه ای که به موسیقی دارد ، به فراگیری ساز سه تار در نزد استاد خود آقای علی اسحاقی پرداخته و اینک مدتی است که به جمع مخاطبان  مجله اینترنتی اسرارنامه پیوسته است.

احمدی نیا که از دانشجویان فعال فرهنگی در دانشگاه حکیم سبزواری است به تازگی یادداشتی در زمینه هنر موسیقی برای مجله اینترنتی اسرارنامه ارسال کرده است.

وی در نوشتار خود به بررسی  ارزش و جایگاه موسیقایی آلبوم "رسوای دل" اثر جاودانه استاد محمدرضا شجریان و گروه آوا پرداخته است که هرچند نزدیک به دو دهه از تولید این آلبوم می گذرد اما به دلیل کیفیت بالای هنری آن ، همچنان در میان مخاطبان حرفه ای موسیقی ایران به عنوان اثری ارزشمند و ماندگار محسوب می شود.

مقاله احمدی نیا که با عنوان «نوشتاری درباره‌ی آلبوم رسوای دل، کنسرت محمدرضا شجریان و گروه آوا» تنظیم شده و در اختیار تحریریه اسرارنامه قرارگرفته است ، در ادامه منتشر می شود:

 

رسوای دل

آلبومی که ضبط اجرایی زنده از محمدرضا شجریان و گروه آوا در دوبی می‌باشد. اگر اشتباه نکنم، گروهی موسوم به آوا از زمانی تشکیل می‌شود که نوه‌ی محمدرضا شجریان، و فرزند پرویز مشکاتیان، به نام آوا خوانده می‌شود. این گروه تا همین چند سال اخیر، 1386، فعالیت داشت، و فقط گهگداری نوازندگانش تغییر می‌کردند. از سال 1387 که محمدرضا شجریان، به همراه مجید درخشانی، گروه شهناز را پایه‌گذاری می‌کنند، تقریباً تمام فعالیت‌های ایشان معطوف به همین گروه می‌شود.

آلبوم رسوای دل، حاصل همکاری محمدرضا شجریان با داریوش پیرنیاکان، جمشید عندلیبی، محمد فیروزی، سعید فرجپوری، جواد بطحایی، و فرزندش، همایون شجریان بود. در زیر، مختصری از بیوگرافی این هنرمندان را بیان خواهم کرد.

  • داریوش پیرنیاکان (تار):  در سال 1334 در شهر گرگر (هادی‌شهر) از توابع شهرستان جلفا (استان آذربایجان شرقی) متولد شد. آموختن تار را از 12 سالگی، در تبریز، نزد استاد محمدحسن عذاری، از شاگردان درویش خان، آغاز کرد و سپس از آموزش‌های اساتیدی مانند یوسف فروتن، سعید هرمزی، محمود کریمی بهره‌مند شد. پیرنیاکان به شیوه‌ی استاد علی‌اکبر خان شهنازی ساز می‌زند.

 

  • جمشید عندلیبی (نی): در سال 1336  در شهرستان قروه (استان کردستان) متولد شد. ابتدا آموختن نی را بدون استاد آغاز کرد و سپس از محضر اساتیدی چون حسین عمومی، نصرالله ناصح‌پور، نورعلی خان برومند، محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسن کسایی بهره برد.

 

  • محمد فیروزی (عود): در سال 1336 در تهران به دنیا آمد. نسبت خانوادگی‌اش با استاد هوشنگ ظریف، سبب شد تا بیشتر با موسیقی آشنا شود. در هنرستان موسیقی، سه‌تار را بعنوان ساز تخصصی و بربط را بعنوان ساز دوم خود انتخاب می‌کند. در دانشگاه، نزد اساتید، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و نورعلی خان برومند، آموختن سه‌تار را دنبال کرد.

 

  • سعید فرجپوری (کمانچه): در سال 1339 در شهرستان سنندج (استان کردستان) زاده شد. و آموختن موسیقی را نزد اساتیدی چون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و حسن کامکار آغاز کرد.

 

  • جواد بطحایی (سنتور): در سال 1336 در شهرستان مشهد (استان خراسان رضوی) متولد شد. سنتور را نزد اساتید، مجید کیانی، پرویز مشکاتیان و فرامرز پایور؛ نی را نزد استاد عبدالنقی افشارنیا فرا گرفت.

 

  • همایون شجریان (تمبک): فرزند _ خلف _ نغمه و آواز، در سال 1354 در تهران به دنیا آمد. تمبک را ابتدا نزد استاد ناصر فرهنگفر و سپس جمشید محبّی فرا گرفت. در هنرستان، کمانچه را بعنوان ساز تخصصی انتخاب می‌کند نزد استاد اردشیر کامکار به آموختن‌اش می‌پردازد.

بد نیست مختصری از بیوگرافی محمدرضا شجریان هم بیان شود:

  • محمدرضا شجریان (آواز): در سال 1319 در شهرستان مشهد (استان خراسان رضوی) زاده شد. در سال 1345 برای ادامه‌ی فعالیت موسیقایی، به تهران می‌آید و تا سالها برای نیازردن پدر، که استادالقرّاء بود، با نام مستعار سیاوش بیدکانی به خوانندگی می‌پردازد. از میان همه‌ی اساتیدی که شجریان بطور مستقیم و یا غیرمستقیم از آنها بهره برد، با عبدالله خان دوامی و استاد احمد عبادی، رابطه‌ی بسیار نزدیک و صمیمانه‌ای داشت. بطوریکه استاد احمد عبادی را مانند پدر خود می‌داند. شجریان، هم‌اکنون در هشتمین دهه‌ی عمرش بسر می‌برد و همچنان به فعالیت موسیقایی مشغول است. چندسالی‌ست که با ابداع و ساخت سازهای جدید، سعی در پرکردن جای خالی _ صدای بم در ارکسترهای ایرانی دارد. شنیده‌ها از برگزاری کنسرت در داخل ایران، در آینده‌ای نزدیک (احتمالاً تا پیش از نوروز 1393) خبر می‌دهند. این خبر، علاقمندان ایشان را بسیار خوشحال نموده است، چرا که آخرین کنسرت شجریان در ایران، مربوط به سال 1387 می‌شود که حدود پنج سال از آن می‌گذرد.

همچنین، طرح روی جلد این اثر، کاری از خانم اعظم غلامی است که با خوشنویسی استاد امیراحمد فلسفی مزیّن شده است.

این آلبوم در دستگاه سه‌گاه است و با پیش‌در‌آمدی از داریوش پیرنیاکان آغاز شده‌است. از گردش‌های ملودیک، آرامش سه‌گاه به مخاطب القا می‌شود و از فراز و فرود‌ها و مضراب‌ها می‌فهمیم که قرار است شجریان، صدایش را به نمایش بگذارد و در اوج بخواند! سنگینی _ پیش‌درآمد، شنونده را برای برنامه‌ای سنگین، آماده می‌کند. بازگشت به عهد قاجار! بخش بعدی، تکنوازی تار است که پیرنیاکان، با مضراب‌های شهنازی‌گونه‌اش، مقدمه‌ای می‌شود برای چارمضرابی که قرار است اجرا شود. نوعی جدال بین تار و کمانچه. که الحق و الانصاف، هم پیرنیاکان و هم فرجپوری، به خوبی از عهده‌ی این مهم برآمدند و همچنان مژده‌ی یک اوج‌خوانی را به شنونده می‌دهند. چارمضراب به پایان می‌رسد و پس از تشویق حضّار، (که امری طبیعی و قابل انتظار بعد از هر قطعه‌ی ضربی ست، مخصوصاً اگر نوازندگان به حرکات نمایشی و اجرای تکنیک‌های خاص نیز بپردازند که در اینصورت با ابراز احساسات شدید تماشا‌چیان روبرو می‌شوند)، دوباره، پیرنیاکان، درآمد سه‌گاه می‌زند و این بار اما، چارمضرابی در کار نیست! نوبت شجریان است تا با صدای در اوجش، مخاطب را به اوج ببرد! آواز با تحریری نسبتاً طولانی آغاز می‌شود که یعنی قرار است کاری اصیل و به سبک قدما و چه بسا سنتی، اجرا شود. چرا که هر چه جلوتر می‌آییم، شجریان، بیش از تحریر زدن، به بیان شعر اهتمام‌ می‌ورزد. هرچند در این اثر هم به همین شیوه، هدف، بیان صحیح شعر می‌باشد، اما تحریر ابتدایی، پیش از خواندن بیت اول، به این معنی ست که قرار است کاری سنگین و قدیمی را بشنوید.

بیت اول از غزلی از "سعدی"، در «درآمد» سه‌گاه خوانده می‌شود:

{ جزای آنکه نگفتیم شکر _ روز _ وصال

شب _ فراق نخفتیم لاجرم ز خیال }

از همین بیت اول، خبر از اشعاری عاشقانه می‌رسد که همان حال و هوای سه‌گاه است.

بیت دوم در «مویه» اجرا می‌شود

{ دگر به گوش فراموش عهد _ سنگین‌دل

پیام _ ما که رسانَد؟ مگر نسیم _ شمال }

 

ناله های عاشق را می‌شود در تحریر‌های خاص شجریان شنید، آنجا که مصرع دوم را دوباره می‌خواند، پیام ما که رساند؟ مگر نسیم شمال...

جواب‌های پیرنیاکان تمام می‌شود و باز شجریان شروع می‌کند، به «زابل» می‌رود و می‌خواند:

{ تو بر کنار _ فراتی، ندانی این معنی

به راه بادیه داند، قدر _ آب _ زلال }

تحریرهای شنیدنی شجریان، این بار هم هستند و بعد از خواندن _ شعر و ادای حق مطلب، یک بار دیگر، زابل را در ذهن شنونده، مرور می کنند. بعد از جواب‌دادن _ تار، دوباره به مویه برمیگردد و حقیقتاً باز هم مویه‌کنان می‌گوید:

{ اگر مراد _ نصیحت‌کنان _ ما این است

که ترک _ دوست بگوییم، تصوری‌ست محال }

حالا عندلیبی وارد می‌شود تا شنونده با صدای نی، بیشتر به فضای مویه نزدیک شود. و سعدی چه زیبا سروده، شاید وقتی از دست نصیحت‌کنان به ستوه آمده و شجریان هم مانند خیلی اوقات، قلب _ شعر را به زبان می‌آورد.

شجریان به «رضوی» می‌رود و فریاد عاشقانه‌اش را به گوش معشوق می‌رساند و می‌خواند:

{ به خاکپای تو داند که تا سرم نرود

ز سر به در نرود همچنان امید وصال }

و بعد از جواب _ نی، باز هم در رضوی ادامه می‌دهد:

{حدیث _ عشق چه حاجت که بر زبان آری

به آب _ دیده‌ی خونین نبشته صورت _ حال }

باز هم شجریان و تحریرهایش! این بار در رضوی، تا بار دیگر قدرت صدایش را به نمایش بگذارد. و در پایان _ این آواز، همه‌ی مویه‌ها و فریاد را با یک بیت در مویه و سپس فرود به سه‌گاه برمی‌گرداند.

نوای بعدی، تصنیفی‌ست با کلامی از "رهی معیری" و آهنگی از "مرتضی خان محجوبی"، با مطلع:

{ من از روز ازل دیوانه بودم، دیوانه‌ی روی تو، سرگشته‌ی کوی تو

سرخوش از باده‌ی مستانه بودم، در عشق و مستی افسانه بودم  }

تصنیف به پایان می‌رسد و پس از تشویق، بطحایی آغازگر ضربی‌ای می‌شود که همایون، ضرب‌اش را می‌گیرد. کم‌کم عندلیبی هم گوشه‌ای از کار را به گردن گرفته و این سه‌‌نوازی _ زیبا، مخاطب را برای شنیدن «مخالف»ی کم‌نظیر، با غزلی از "عطار" آماده می‌کند.

فریاد از شجریان بر‌می‌خیزد:

{به جز غم خوردن _ عشقت غمی دیگر نمی‌دانم

که شادی در همه عالم از این خوشتر نمی‌دانم }

بعد از جواب سنتور، فرجپوری با کمانچه ادامه‌ می‌دهد و شجریان می‌خواند:

{ گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم

ولیکن ما و من گفتن به عشقت در نمی‌دانم }

بعد از جواب، باز شجریان شروع می‌کند:

{ ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سر

چنان بی پا و سر گشتم که پای از سر نمی‌دانم }

با چند تحریر و تکرار، فضا کمی آرامتر می‌شود. کمانچه جواب می‌دهد و مختصری می‌نوازد و حالا نوبت _ عود است؛ سازی که از اول اجرا، مهجور مانده بود و هنوز تکنوازی‌ای نداشت! فیروزی با عودش، شجریان را در اجرای نیشابورک، همراهی می‌کند:

{ به هر راهی که دانستم فرو رفتم به کوی تو

کنون عاجز فرو ماندم رهی دیگر نمی‌دانم }

فضا هنوز آرام است و عود هم به هنر‌نمایی می‌پردازد و پس از قطعه‌ای که می‌نوازد، دوباره شجریان است و صدای در اوجش که گویی همین یکی دو جمله‌ی آرام، خیلی بر او سخت گذشت. دوباره مخالف می‌خواند و در آخر فرود می‌آید به سه‌گاه:

{ دلی کاو بود همدردم، چنان گم گشت در دلبر

که بسیاری نظر کردم، دل از دلبر نمی‌دانم }

پس از جواب عود، نوبت تصنیف‌های سنگین و قدیمی‌ از "علی‌اکبر خان شیدا"ست که پایان‌بخش این کنسرت هستند:

اولین تصنیف، با این مطلع:

{ از بس به تار زلفت دل‌ها گرفته منزل

دل را کجا بجویم؟ یک زلف و اینهمه دل }

بعدی ولی کمی تندتر، با این مطلع:

{ از غم عشق تو ای صنم روز و شب ناله‌ها می‌کنم

وز قد و قامت‌ات هر زمان، صد قیامت به پا می‌کنم }

بعد از این تصنیف نسبتاً ضربی و پرسرعت، تصنیف بعدی، کمی تفاوت دارد، این بار آغاز‌کننده‌اش شجریان نیست؛ مقدمه‌ای کوتاه زده می‌شود و فضا دوباره به همان سنگینی بر‌میگردد. شجریان آرام و سنگین در اوج می‌خواند، با این مطلع:

{ تو دوری از برم دل در برم نیست

هوای دیگری اندر سرم نیست }

و آخرین تصنیف با این مطلع:

{ از غم عشقت، دل شیدا شکست

شیشه‌ی می در شب یلدا شکست }

خوانده می‌شود و برنامه با تشویق حضار به پایان می‌رسد.

یکی از ویژگی‌های اصلی این کنسرت، همین رویکردش به موسیقی سنتی ایرانی، بدون نوآوری است. برنامه‌ای که در آن چند تصنیف از قدما خوانده می‌شود، تا به جهانیان بگوید که موسیقی ایرانی چه قدرتی دارد! شجریان در انتخاب شعر هم به شاعران کهن روی آورده و سعدی و عطار را از میان آنها برگزیده که زیباترین مفاهیم عاشقانه را بیان کرده‌اند. از میان نوازندگان هم کسانی حضور دارند که در گروه‌نوازی بسیار توانمندند.

با اینکه حدود هفده سال از اجرای این اثر می‌گذرد، هنوز دچار کهنه‌گی نشده و گرد و غبار زمان نیز بر آن ننشسته است. یکی از اهداف این نوشتار این بود که به گرو‌ه‌های فعال در عرصه‌ی موسیقی یادآوری کنم که احترام به پیشینیان و قدما در این عرصه از وظایف ما جوان‌ترهاست و با زیر پا گذاشتن اصالت، نمی‌توان به جایی ره برد.

با سپاس.

مجید احمدی‌نیا.

ششم بهمن هزار و سیصد و نود و دو.

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

تجلیل از قاسم اولیاء هنرمند پیش کسوت موسیقی سبزوار

نظرت را بنویس
comments

حمید

خیلی زیبا و دقیق به جزییات این اثر هنری پرداختید. با سپاس فروان

احسان

چه زیبا نوشتید. از شما سپاسگزارم آرزوی سلامتی برای استاد شجریان دارم

مهدی یساقی

خسروی اواز ایران حاضرم عمرمو بدم بهت دوباره بخونی اون دنیا گوش کنم.

مجید احمدی

دوست عزیز _ نادیده تفکرات و نظرات شما به قدری نادرست و بدیهی ست، که نیازی به پاسخ ندارد!! با اینحال، سوالات خود را یک بار دیگر بنویسید...(صرفاً سوالات، نه توضیح).بنده جواب میدهم - اگر نیاز به جواب داشت. آن وقت باید ببینیم شما حرفهای ما را قبول میکنید یا نه!

مجید احمدی

از اسرارنامه بابت پاسخ مفیدی که داد، تشکر میکنم. جوابتون رو به زودی خواهم نوشت، آقا/خانم بی نام!!!

بی نام!

جناب اقای اسرارنامه متاسفانه بدجوری خودتان را به خواب زده اید وهین جناب شجریان کاملا مشخص و واضح بود هر آدم منصفی صحبتهای ایشون رو بخونه متوجه میشه شما هم خوش باشید در ضمن به باقی سوالات هم پاسخی ندادید!

بی نام!!!

جناب اقای احمدی پاسخی به سوال بنده ندادید بنده منکر صدای زیبا و هنر موسیقی جناب شجریان نیستم و نخواهم بود اما وظیفه ی هر هنرمندی است که به عقاید مردم سرزمین خود احترام بگذارد. کسی که به دین اکثریت قریب به اتفاق مردم وطنش بی اعتناست(چه در گفتار و چه در رفتار) نمی تواند هنرمند مطلوب سرزمینش باشد جناب اسرارنامه منظور شجریان کاملا منظور واضحی از "اینها" دارد کافیست همین جمله را در گوگل جستجو کنید تا بفهمید منظور جنابشان از "اینها" کیست. اصلا عدد "1400 سال" ذهن شما را به چه چیزی غیر از پیامبر، ائمه دین و علما می اندازد؟ جناب احمدی عزیز نوشته اید از منظر فرهنگی به استاد نگاه کرده اید! آیا اینکه استادتان در آغوش مجری زن یک شبکه ی ماهواره ای( که به ترویج فساد در بین خانواده های ایرانی می پردازد) قرار می گیرد از نظر شما یک عمل فرهنگی است یا هنری؟؟؟ آیا اینکه استادتان در کنار یک خواننده ی زن کاباره ای عکس یادگاری می اندازد عملی است فرهنگی یا هنری؟؟؟

مجید احمدی

جناب بی نام!!! باز هم تکرار میکنم. بنده صرفاً از دیدگاه فرهنگی و موسیقایی به این اثر نگاه کردم و نظر شما محلّی از اعراب نداره!!! لطفاً در حیطه ی مورد بحث نظر بدید. اگر لازم باشه، و سیاست های اسرارنامه، موافق این کار باشه، بنده در مورد دیدگاه های شجریان در این سالها، از اولین روزی که پا به تهران گذاشت، تا همین امروز، خواهم نوشت. ممنون.

کسی که به ارزشهای فرهنگی و مذهبی مردم کشورش احترام نمی ذاره و به دین اسلام توهین می کنه به نظر بنده هیچ ارزشی نداره حتی اگر زیباترین صدای دنیا رو داشته باشته شجریان: این ها هرگز با هنر کنار نمی آید، هرگز و هرگز !!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند. باز هم نخواهند آمد.

مجید احمدی

مرتضی جان به جای فرافکنی و شلوغ کاری، دقت کن و ببین نظرت ارسال شده / کد رو درست وارد کردی که نظرت بیاد؟!

مرتضی

اسرار نامه ی دروغگو ذاتت امروز برای من مشخص شد

مجید احمدی

ممنون خانم سیما.ب متأسفانه این مشکلات برای هنرمندان این کشور، همونطور که گفتم، از قدیم الایّام بوده. خیلی هم طبیعی شده دیگه. :)

مرتضی

اقای اسرار نامه چه طوریه که نظر این خانم با اینکه بعد از بنذده کامنت گذاشتن منتشر شده ولی هنوز کامنت بنده منتشر نشده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سیما.ب

ببخشید قصد توهین نداشتم اخه ادم واقعا از کوره در میره . فکر میکنه داره به شعور همه ملت توهین میشه .اخه یعنی چی که یک هنرمندیو که اینقدربین مردم محبوبه با این حرفا بخوایم بکوبیم؟این نهایت قدرناشناسی نیست؟ ولی خوب قبول دارم نباید از کوره درمیرفتم من بابت نظر قبلیم عذرمیخوام اگر میتونستم حذفش میکردم اسرارنامه عزیز شماهم اگه میشه حذفش کنید

مجید احمدی

جناب مرتضی بنده صرفاً در مورد اثر فاخر هنری ایشون مقاله ای نوشتم و نظر شما، اساساً جایگاهی در اینجا نداره. شما میتونید دیدگاهتون رو وقتی مطرح کنید که مقاله ای در مورد زندگی خصوصی و سیاسی ایشون نوشته بشه! سپاسگزار.

مجید احمدی

سلام و ممنون، خانم سیما متأسفانه این قضایا از قدیم الایّام بوده و همچنان هست و خواهد بود... چه خوب می شود اگر ما دست از توهین برداریم و رفتارهای دیگران را تکرار نکنیم. اگر اشتباه نکنم، فریدون مشیری بزرگوار میگفت: شجریان به جایی رسیده که دیگر نه تعریف و تمجید بر منزلتش می افزاید و نه توهین و بدگویی از ارزش اش می کاهد. با سپاس

سیما.ب

خاک بر سر اونایی که بزرگترین استاد اواز ایرانو به خاطر عکس داشتن با چندتا هنرمند دیگه زیرسئوال میبرنو اینجور قدرناشناسی میکنن برای خود استاد اگراحترام نمیگذارید به حرمت سی سال صدای ربناش که پای سفره های افطار روزه دارا بود یک کم معرفت داشته باشید!

مرتضی

یه چند تا عکس هم استاد با مجری های من و تو داره اون ها رو هم بذارید لطفا

مجید احمدی

بودن شجریان با خانم گوگوش در یک قاب تصویر، از نظر شما اشکالی داره؟!

کاش عکس استاد!!! شجریان رو با گوگوش رو هم می ذاشتید

علی

مرسی مجید جان...عالی بود

اصغرزاده

قشنگ بود یه چیزایی ب اطلاعاتم اضافه شد
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما