نگاهی تحلیلی به حوزه ادبیات داستانی دیار سربداران

گل های زیر پنجره داستان نویسی سبزوار(2)

"ادبیات" بی شک یکی از ویژگی های بارز فرهنگی برای شهر سبزوار است. برخاستن شمار زیادی از بهترین ادیبان ایران زمین از این شهر در طول قرون مخلف که بعضی از آن ها نظیر محمود دولت آبادی ، علی شریعتی ، ابوالفضل بیهقی و ... شهرت جهانی پیدا کرده اند، خود دلیلی محکم بر این ادعاست.

در این بین از میان دو شاخه اصلی ادبیات که شامل نظم (شعر) و نثر می شود، سبزوار در زمینه نثرفارسی از بالندگی ویژه ای برخوردار بوده است به طوری که هرچند چندین شاعر توانمند نظیر ابن یمین فریومدی ، امیرشاهی سبزواری ، حاج ملاهادی اسرار سبزواری و ... ازاین شهر برخاسته اند، اما فراوانی نثر نویسان توانمند سبزواری بسیار بیشتر از شاعران آن بوده است. به طوری که به حق سبزوار را پایتخت نثر ایران می نامند.(منبع)

نثر سبزوار نیز به گونه های مختلفی رخ نموده است. از نثر وقایع نگاری ابوالفضل بیهقی که به شرح تاریخ رویدادهای عصر سلجوقیان پرداخته تا نثر ادبی ، فلسفی و اجتماعی دکتر علی شریعتی که به بیان اندیشه ها و دیدگاه های نظری این اندیشمند معاصر در قبال مسائل مختلف جامعه اختصاص داشت تا نثر داستانی محمود دولت آبادی که در آن عنصر تخیل جایگاه ویژه ای دارد اما به هرحال همه این گونه های مختلف به ادامه حیات بالنده سبزوار در عرصه ادبیات فارسی کمک کرده است.

البته بسیاری معتقدند حتی بزرگانی نظیر خواجه ابوالفضل بیهقی را با آنکه رسما داستان ننوشته و با صداقت کامل رویدادهای عصر غزنویان را روایت کرده است، اما به لحاظ تکنیک های به کار گرفته شده در کتاب تاریخ بیهقی ، باید نویسنده اش را یکی از پیشگامان نثر داستانی و نمایش نامه نویسی فارسی به شمار آورد.(منبع1) ، (منبع2) ، (منبع3)

ویژگی ادبیات پروری سبزوار در سال های اخیر نیز با ظهور چندین نویسنده پراستعداد و خوش ذوق که اکثراً در زمینه داستان نویسی فعالیت می کنند، ادامه یافته است.

آقای حسین خسروجردی که خود از نویسندگان توانمند سبزواری است، به تازگی پژوهشی ارزشمند در رابطه با شماری از داستان نویسان چند دهه اخیر این شهر انجام داده است که قسمت اول آن مدتی قبل با نام "گل های زیرپنجره داستان نویسی سبزوار" دراسرارنامه منتشر شد(برای مطالعه قسمت اول این مطلب روی اینجا کلیک کنید) و اینک دومین قسمت این پژوهش در مطلب پیش رو منتشر خواهد شد.

البته مدتی قبل تر از آن هم آقای کاظم دامغانی ثانی در پژوهشی دیگر به شماری از ادیبان سبزوار ازگذشته تاریخی تا به دوران معاصر پرداخته بود که مخاطبان گرامی هم اکنون می توانند برای مطالعه آن مطلب به پیوند درج شده در بخش کوچه پس کوچه پیوندها در انتهای همین صفحه مراجعه نمایند.

اینک در ادامه به انتشار قسمت دوم گل های زیر پنجره داستان نویسی سبزوار به قلم آقای حسین خسروجردی می پردازیم:

 

گل های زیر پنجره داستان نویسی سبزوار(2)

نمیدانم ! شاید که این احساس و عطوفتِ  اقلیمی ست که همیشه در گسترۀ  خاکِ  آن ، صُنوبر نان برگِ گل را می یابم که در باورِ من ،او مادرِ هُنری  همۀ داستان نویسان این مُلک و سرزمین است که در رُمان سربلندِ روزگار سپری شدۀ  مردم سالخورده ، دولت آبادی او را در اوج کمال و پُختگی و شایستگی یک مادرِ دردمند وتوانا و بی بدیل آفریده است و انگار به ما سفارش می کند که صنوبر را همچون یک نماد ، یک سَنبل و حَدِ اعلایِ  یک مادرِ  والا بپذیریم ....... که (( در غروب هنگامِ  یک روز بادخیز ، خسته  روی بلندترین شانۀ راه ایستاده است و به ما می نگرد.)) به ما و حصولِ راهی که تنها و تنها در عطرِ خیالِ داستان نویسی می شود او را دید و به او سلام کرد و آنگاه به سراغِ  داستان نویسان امروز سبزوار رفت. داستان نویسانی که کم و بیش با موهبت زبان مادری و آشنایی با فرهنگ زاد بومی خود ، توانسته اند آثار شایسته ای داشته باشند و در خلقِ بدایع و موهبتِ تخیّل ، بشکفند و بیافرینند .

 از اینرو بگذارید که ابتدا به سراغ نویسنده پیشکسوت و توانای سبزواریمان جناب آقای "محمود برآبادی" برویم که سابقه داستان نویسی او به سال 1354 می رسد که اولین داستان کوتاه خود را به نام "حماسۀ کوچی" چاپ می کند که به یاد دارم این داستان و داستان بعدی او با نام "سیل" و با نقاشی و رنگ و لعابی که آقای ماستیانی به آن افزوده بود ، اگرنه به وضوح اما در حدِ یک خاطره ، هنوز هم در من باقی ست.

 آقای برآبادی با کارنامۀ  پرکارِ خویش ، حقِ بزرگی بر گردنِ ادبیات کودک و نوجوانان ما دارد .او با نوشتن بیش از شصت اثرِ داستانی برای گروه سنی کودک و نوجوانان  ، ما را به یاد نویسندگان شایسته و عزیزی همچون صمد بهرنگی و علی اشرف درویشیان می اندازد که تاثیر بسزایی در رُشدِ این گروهِ سنی داشته اند . محمود برآبادی علاوه بر نوشتن ادبیات کودکان ، رمان دو جلدی رازِ  باغِ متروک را هم در کارنامۀ خودش دارد که سرگذشت معلمی ست که برای پیدا کردن پدر بزرگش به روستای حکم آباد آمده تا وقایعِ رُمان را به دنبال خودش بکشد . تِم و روشِ واقع بینی آثارِ  آقای برآبادی،  معمولا در صراحت خود، بیشتر تابع آرمانها و ایده آل هاست و از اینرو کمتر به اثربخشیِ خودِ داستان می پردازد . مثلا فضای داستانِ "بالایی ها و پایینی ها" که شاید شاخص ترین اثرِ  آقای برآبادی باشد، دارای تاکیدهای بسیار مستقیم و صریحی ست که به حَدِ  اشباع به شعارمیدان می دهد و به موضوع فقیر و غنی می پردازد و حال آنکه اثر بخشی داستان تنها با عمل و حرکت و تاثرات آن ظهور وبروز پیدا می کند و آن را غنا می بخشد .

 البته داستان بالایی ها و پایینی ها دارای زمینه و فضا سازی برجسته ای است که نویسنده آن را به خوبی می شناسد و "عبدل"، قهرمان داستان را در برزخی از رنج و زحمت و فراخنایِ  بی رحمِ  ستمِ  طبقاتی قرار می دهد تا پول را حلال مشکلات خود بداند و با تاکیدهای مستقیم خود برداشتن آن پای بفشارد . شکل بندی و تاثیر بخشی پایان داستان ، بسیار خوب و حتی غافلگیر کننده بود و با فضایی برفی و سرد داستان ، همخوانی داشت ، تا جایی که سرنوشت مصیبت بار خانواده عبدل را به سقف آوار شده ای می رساند که فاجعه نام دارد .

سرنوشت و تقدیری که در دایرۀ بستۀ  ایده پردازیِ آقای برآبادی تکرار می شود و مثلا در داستان "گرگ خاکستری" نمودی دوباره می یابد . توله گرگی که  "سیدرضا" آن را نگهش می دارد تا بزرگ شود و سرانجام روزی در غریزۀ  مرگبار خود ، به درنده خویی برسد .

ناتورالیسم و جبر چنین تقدیری امروز در بازار سرمایه داری غرب ، بسیار رایج است و بهره کشی به عنوان یک غریزۀ  ذاتی و یک ایدئولوژی پایدار و ابدی در آنجا تبلیغ می شود و حال آنکه باید این تقدیر و جبر محتوم را بخوبی  شناخت و سپس به آن فائق شد. مگرنه آنکه این شخصیتِ تاریخی ست که می تواند در تحول و تکاپوی اجتماعی خویش،  به غرایز حیوانی و شهوات و نهاد اهریمنی اثر چیره شود و انسان سرگردان و مصیبت زده و تحت ستم را نجات بدهد؟ در آثار آقای برآبادی شکل و فرم ،تنوع چشمگیری دارد که به سوژه هایِ خلاق او ، اعتبار مُضاعفی می بخشد. بخصوص وقتی که با نقاشی و طرح های نوین و پیشرفته کامپیوتری همراه می شود ، تو گویی که به نتیجۀ  دلخواه رسیده است و همچون داستان "آبچلیک پا کوتاه" می تواند از اعماق ذهن خود به یکی از نمادها و پروتیپ های تنبل و خرفت برسد که تمساح نام دارد . تمساح بلعنده و جهان خواری که جز تنبلی و خواب و فربهی هیچ کار دیگری ندارد و در مقابل آبچلیکی کوچک و چاره اندیش و نوع دوست ، بسیار حقیر و ناچیز می نماید . و حرف آخر اینکه در تشابه و همگرایی ایده های فکری آقای محمود برآبادی می شود از "اصغر الهی" داستان نویس نام برد که به گفته "محمد علی سپانلو" همیشه ، وَجه غالب موضوعات او ، اسارت و محرومیت آدم هاست و کوشش فردی آنها اسیرتقدیری می شود که همچون داستان بالایی ها و پایینی های آقای برآبادی ، پایان محتومی در انتظار آنهاست. امید که چنین عارضه ای با درایت و رهیافت آقای برآبادی چاره اندیشی شود تا ما بازهم بتوانیم قصه های ناب و خلاق او را بخوانیم و از آن لذت ببریم .

 

*      *     *

 

نمیدانم ! شاید در آن سال های دیر و دوری که هنوز شهر سبزوار از بارو های قدیمیش فراتر نرفته بود ، من کم و بیش،  زنده یاد،  امین "دولت آبادی" را میدیدم . مردِ آرام و با وقاری که فراتر از سلام و علیکی گُذرا ، مجال آشنایی بیشتری با ایشان نیافتم و با دریغ تمام و قتی که کتاب او با عنوان " در پیچ و خم عشق و زندگی " به دستم رسید که دیگر ایشان در قیدِ حیات نبودند و به دیار باقی شتافته بودند .

 در اولین برآوردیکه روی جلد کتاب او داشتم گویا مرحوم امین،  بافروتنیِ تمام نام خودش را در پایین ترین جای صفحه آورده بود که اگر دقت نمی کردی نام او را در آن صفحۀ بی طرح و شکل نمی یافتی . محتوایِ داستان برخاسته از عشقی ناگوار و جوشانی بود که سرانجام به ناکامی می انجامد .با توجه به دَرجِ تاریخ و ثبتِ  کتابخانۀ ملی ، کتاب در دهه سی نوشته شده است و از نظر سَبک و شگردهای داستانی نباید توقع و انتظار زیادی از آن داشته باشیم و باز هم با توجه به اینکه نویسنده جمله ای شبیه به جمله معروف بوف کور را در متن داستان آورده که می گوید : "در زندگی دردهایی ست که نمی شود از یاد برد و مثل موریانه آدم را می خورد" این خود،  نشان می دهد که نویسنده آشنا به نجوایِ  درد انگیزِ  صادق هدایت بوده است و از اینرو بازیچه بودنِ خودش را از دستِ زنِ دلخواهش به تلخی یاد می کند و داستان را با لایه ای از شکست و سوز و گداز و ملامت و دورویی زن های فریبکارِ  دورو برش به پیش می برد .

داستان ، همچنان که در مزیتِ  اعترافِ صادقانۀ  یک مردِ وفادار و بی آلایش حکایت می شود ، روحیه و سطحِ  نگاه و معیارهای پسندیدۀ آن زمان ، نیز بازگو می شود . فزون بر این ، توصیفِ  سرو وضعِ  و  پوشش مردم نیز جالب توجه است که از چادر مشکی و موهای حنا بسته و روسری های سفید و پیراهن های چین دار گُلی با راه راه سبز می گوید و سرانجام برخی از اصطلاحات و مفاهیم و شعایر آن زمان ، از مزیت های خوب این کتاب است که به برخی از آنها اشاره می شود :

-عشق ، شراب کهنه ای است که هرچه زمان برآن بگذرد گیرنده تر و نشئه آمیزتر است .

- صدای جیرجیر تریاک بر روی گُلهایِ آتشِ مَنقل ، بلند شده بود .

- هر وقت رنگ و روی جوانیم از بین رفت مرا مثل یک تف پرت کنند  .

- گنجشک امسال آمده گنجشک پارسال رو جیک جیک یاد بده .

- مترسک باش اما پول داشته باش .

- به هرحال مادرمه از شیرۀ  وجود او تغذیه کرده ام .

-  مثل کاسۀ شکسته خواهد بود ، زود تَرَکش نمودار می شود .

-  برای آدم های عاشق احترام قائلم چون خودم عاشق بوده ام .

 

*       *      *

 

خوب بعد از این مختصر معرفی کتاب روانشاد امین دولت آبادی  که حسن میر عابدینی در کتاب چاپ دوم فرهنگ داستان نویسان ایران ثبت کرده است و من بیشتر به پاس حُرمت و ادب و شأن و مرامِ انسانیش این مختصر را آوردم ، باید از سرکار خانم "مهناز ازهری"  نویسنده و داستان نویس یاد کنم که از نظر کثرت نوشتاری و عواطفِ  پسندیدۀ نیکخواهش در سبزوار شناخته شده است .

 ایشان نویسنده ای کوشا و در عین حال با انگیزه ای هستند که با توجه به رشته تحصیلی شان علوم تربیتی ، توانسته اند در حصولِ این علم و تعلیمِ غیر مستقیم ، آن هم به روایت هایِ  یاد داشت گونه اش از زندگی ، در وبلاگش بیاورند که با عواطف و احساسش در لحظه در آمیخته می شود و اِ نکسارِ  زیبایی پیدا می کند که با عناوین و موضوعات گوناگون، نشر می یابد .

 با اینکه خانم ازهری نویسندۀ  بی ادعایی هستند اما اگر دیدگاه و احساساتشان تعمیق یابد و به ناشناخته های بیشتری راه پیدا کنند ، بی گمان ، آن اتفاق خجسته رُخ خواهد داد که ایشان بتوانند با نگاه آفرینشی به آثار ماندگارِ والاتری برسند .شاید در میان نوشته ها و مضامین و روایت هایِ مختلفی که ایشان نوشته اند در بخش دوم کتاب "افسردگی" به داستان بسیار ملایم و افسانه مانندی می رسیم که "گُل پری ستروَن" نام دارد . که خانم ازهری با نوآوریِ خاصی ، زبان قصه را به بدعت مبارکی نزدیک ساخته اند که از آن ، لحن خود بوده و خاصی نمودار می شود که به افسونی و جذابیت قصه کمک می کند .

از دیگر داستان های خانم ازهری می توان از داستان "گمشده من"، نام برد که پر از عواطف و احساسات مادرانه  است . داستانی که باید از بار حرف و کم تحرکی آن کاسته می شد و به دامنۀ  عمل و کشفِ عوالمی می پرداخت که از آن معانی هنری ساطع می شد . اشک و آه و حسرت و دغدغه های زندگی هنگامی موثرند که به پرداخت متعالی و خلق بدایع هنری برسند .

 فکر داستانی الزاماتی دارد که داستان را از بیان شعایر و قطار شدن کلمات و رهنمودهای روشنفکرانه و حتی شکار هیجانات بابِ روز جدا می کند . دسترسی به جان هنر ، گذشته از قریحۀ  هنری احتیاج به کشف آناتی دارد که از میان هزاران امکان بالقوه و پُر رَمزو رازِ  زندگی، می گذرد و با تجربه ها و شناخت و وقوف به اصول داستان نویسی همراه می شود تا همچون شمع افروخته ، انجمن آرای داستان شود .

 آثار داستانی خانم ازهری همچون "راه رفته" و "تندیس عشق" و "عشقِ پنهان" و "افسردگی" از صنف کتابهایِ عامه پسند و اجتاعی است که اگر ایشان بتوانند معدلی مابین آثار عامه پسند وآثار نخبه گرا ایجاد کنند ، لاجرم آثارشان نه تنها در حیطۀ  ادبیات تعریف خواهد شد بلکه به توفیق و اقبال عمومی هم خواهد رسید و آن را هم پشتوانۀ  خود خواهند داشت . این موضوع خط مماس با جوشان ترین ممارستی ست که ویلیام فاکنر آن را عرق ریزان روح نامیده است و امید که این سلوک شایسته ای برای ایشان باشد که بتوانند راه ِاشارت شدۀ  صنوبر نان برگِ گل را بپیمایند .

 

*     *     *

 

در ربط داستان های عامه پسند همینجا باید از خانم "منیر مهریزی مقدم" نیز یادی شود که بگویم ایشان سبزواری هستند و تاکنون پانزده رمان نوشته اند که رمان های "کوچه" و "غریب آشنای" ایشان هرکدام شش بار تجدید چاپ شده است . خانم مهریزی با همت و استعداد درخشانِ خود،  طبعا خوانندگان بسیاری دارند که می توانند با تخیل نیرومند خویش آن ها را به دنیای پر عاطفۀ کششمند خود بکشانند .

جدیدترین کتاب خانم مهریزی "مدارا" نام دارد که به گفتۀ ایشان از احساس و مسائل عاطفی او نشات می گیرند و به اصطلاح شگردِ نویسندگی او هستند . امیدواریم که خانم مهریزی هرکجا هستند توفیق و همت والایشان ، مدد کارشان باشد

 

 

 

     

 

*   *    *

 

.از دیگر نویسندگان زن سبزواری که به شایستگی تمام توانسته اند از آلام های جنگِ هشت ساله و مسائل انقلاب اسلامی پرده بردارند و بنویسند باید از خانم "طیبه دلقندی"  نام برد . ایشان کتاب "پوکه های طلایی" را که حاصل ماه ها مصاحبه و گفتگو با آزاده جانبازی است در سال 1388 انتشار داده اند .

بانو دلقندی در زمینه کتاب کودکان که آن هم در حوزه دفاع مقدس است کتاب "یک ، دو ، سه ، سه تا مرد" را برای کودکان گروهِ  الف به پایان رسانده اند . خانم دلقندی احساس مسئولیت نوشتن را در مورد دفاع مقدس و آن هم در حوزۀ  کودکان به منزله راه رفتن رو ی لبه تیغ می دانند . از دیگر کتاب های این نویسندۀ سبزواری می شود از مانا و همه دیوارهای شهر نام برد که خود ، ثبتِ رنج ها و مصائب و رشادتهایِ مردمِ سلحشورِ این سرزمین است . همتِ ایشان،  پایدار و مُستدام باد.

 

*      *     *

 

اما یکی دیگر از چهره های سرشناس داستان نویسی سبزواری که رمان پرحجم "کبودان" او در سال های پیش از انقلاب نوشته شده ، "حسین دولت آبادی" است . چیزی که این نویسنده سبزواری را در تمام عمر به سفر واداشته، شناختِ  پستی و والایی هاست و چه کسی منکر آن است که به قول نیچه : پست ترین موجودات ، طفیلی ها هستند . در ابتدای انقلاب یک فیلم نامه تلویزیونی به نام "پاییز صحرا" را در هفت اپیزود می نویسد که کارگردان فیلم ، آن را به نام خودش جا می زند . با اینکه حسین دولت آبادی سالهایِ مدیدی ست که در فرانسه اقامت دارد ، اما او خلوت گزینی ست که انگار تنهایی و خلوتِ نوشتن ، دیگر جزء طبیعت ثانوی او شده است و برای همین است که ایشان می گوید : در خلوت و تنهایی ست که می شود کارِ خلاقانه کرد .

باری حسین دولت آبادی در دورانی که در ایران می زیست بارها و بارها در جستجوی کار و امرار معاش به جنوب و شرق و شمال و مرکز ایران سفرها کرده و در فرانسه هم ، اگر شده با کارِ نقاشیِ ساختمان و حسابداری و رانندگی تاکسی ، امرار معاش نموده و همه اینها تجربۀ گرانبهایی برای نوشتن و خلق آثاری ست که از آن میان می شود به آثارِ  زیرین اشاره کرد :

1-رمان کبودان 2-نمایشنامه های آدم سنگی و قلمستان 3-مجموعه داستان کوتاه 4-در آنکارا باران نمیبارد (رمان) 5-گدار (در سه جلد ،رمان ) 6-موریانه های قصر فیروزه (جلد اول) نقوش تخت جمشید(جلد دوم ) 7-زائران قصر دوران (جلد سوم ) 8-باد سرخ (رمان ) 9-چوبین (رمان)

البته باتوجه به اینکه همۀ این آثار ، به جز رُمانِ "کبودان" در خارج از ایران به چاپرسیده و دور از دسترس است بنابراین تنها به رمان کبودان اشاره ای می شود تا بگویم اوایل انقلاب من این رمان را اگرنه تمامش را – خوانده ام و استنباطم از آن ، فراخنای جایی ست که پر از اندوه و راندگی ستم است .

 جایی که از آن،  خروش مردانی می آید که آواره و سرگردان کار بودند و میان آفتاب گزندۀ  جنوب و دریای بیقرار و جزایر اطرافش مدام در جدال با ژاندارم و ناخدا و بیکاری هستند . آقای حسین دولت آبادی در این رمان نمایی از حرکت و کار و  شوربختی مردم جنوب ایران را به نمایش درآورده است . رمانِ اندوه زده ای که با "تُراب" ، قهرمان اصلی آن روایت می شود و فصلی از تاریخ سرزمین ما بیان می گردد.

 

*   *     *

 

 در همسویی و انگشتِ  اشارتِ صنوبر نان برگِ گُل ، اینک نویسنده و داستان نویسی سبزواری دیگری به نام "مجید اسطیری" را می یابیم که او نیز در نگارش داستا نویسی سبزوار کتاب مجموعۀ  داستانی "تخران" را نوشته و جسته گریخته برخی داستانهای پراکندۀ  دیگری همچون آلاچیق را هم دارد .

امتیاز برجسته و خوب این نویسندۀ  سبزواری به پایین بودن سن و دقت نظر و فراگیری آموزش هایِ فنیِ داستان نویسی است که همچون یک نقاد زبده و علاقه مند ، آن را دنبال می کند و امید که در همسویی راه درست و مطابعت از آرمان های ادبیات داستانی بتواند به مقصود برسند.

 از مجموع داستان های تخران باید به داستانی با عنوان "زهرِ مار" اشاره کرد که منظور نویسنده از آن ، اشاره به مشروبات الکلی است  که نویسنده به عمد ، از آوردن نام آن، پرهیز کرده و این شاید به خاطر حسِ تعلیقیی باشد که ایشان می خواهد اوج این تعلیق را در هنگام اِدرار کردنِ هادی ، درونِ سالاد الویۀ پسرِ  اَربابِ  مشروب خوار بیان کند که البته نکته  و اشکال عمده داستان در همین است که هیچ پیش زمینه و دلیل منطقی  که بتواند داستان را به سمت و سوی این نفرت و کینۀخلق الساعۀ  هادی به شهرام ببرد ، وجود ندارد .

 پیش رَس بودنِ  هر ایده و پیامی همیشه به داستان لطمه می زند . لذا در این داستان هم بزرگنمایی پیام و ایده ، بیش از پرداختن و بیانِ حرکتی ، موجب ضعف آن شده است . اما در مجموع ، جناب آقای مجید اسطیری با اعتماد به نفسی که در نوشته هایشان دارند ، امیدواریم که به جایگاه شایسته و ممتازی در داستان برسند و پشتوانه خوبی برای ادبیات داستانی ما باشند ، چنین باد .

 

 



*     *     *

 

اما در خاتمه این معرفی کوتاه و فشرده ای که از داستان نویسان سبزوار به عمل آمد می خواهم که از شخصیت برجسته ای به نام آقای "وحید افتخار زاده" نام ببرم که در مقام شناخت داستان و شناخت زوایای فنی آن از ورزیدگی و تسلط خوبی برخوردار است . و نیز در نوشتن داستان کوتاه ، نویسندۀ  توانایی است که توانسته است از جمله ، داستان "خرگوش ها" را در فرمی نو و کاوشی هوشمندانه بنویسد .افزون براین، ایشان مدتی است که در مشهد همراه آقای وحید حسینی ، انجمن داستان نویسی "ماتیکان" را اداره می کنند که موجب تحرک و پویایی انجمن مذبور شده اند . از این رو آقای افتخار زاده در جمع نویسندگان سبزواری ، یک مُباهات و یک قوّتِ  اَرزنده ای ست که امید است بتوانیم از نکته یابی ها و تجربه های مفید ایشان استفاده کنیم.

خوب در این مسیر بسیار کوتاهی که طی شد در مجموع ، ما توانستیم در همسویی انگشتِ راهنمایِ صُنوبر نان برگِ گُل ، با  رَهروان و نویسندگانی گام برداریم که در اندیشه آنها تخیلی از لُطفِ انسانی و سلامت نفس ، زبانه می کشد و می درخشد . مقبولیت راه روشنی که به معجزۀ  لعلِ  زبانشان ، دنیای شایسته ای ساخته می شود که به آن ، جانِ ادبیات می گویند .برچنین ادبیات سربلند و شایسته ای ، درود باد .     

حسین خسروجردی

هشتم فروردین 1393 –سبزوار

 

قسمت اول

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

سبزوار، پایتخت نثر ایران

نظرت را بنویس
comments

مهنازازهری

باسلام وعرض ادب خدمت بزرگواران ومسئولین اسرار نامه وضمن تقدیر وتشکر از شما عزیزان ودست اندر کاران گل های زیر پنچره داستان نویسی .سپاسگزارم از لطف شما ارجمندان و همچنین قدر دان هستم از استاد بزرگوار جناب آقای حسین خسروجردی ،مرحمت نموده درحیطه نقد وبررسی آثارم...سلامت وموید باشید.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما