چَن کولوم حرف حساب؛ بیچِه ها فُراموشوم نَکنِه
سمیرا واعظی نژاد/ مجله اینترنتی اسرارنامه
هِی روزگار ناموراد، هیِ ...
پیری است و هِزااااار درد بی دِرمو
بیچِههاتوم دِگَه فُراموشِت مِنِن
هِی مِخِن تهرونی رووِن. هِی مِگِن تِهرونی خوبِس. با کولاسِس. وَلی نَمِگِن دِ هرجای دنیا کِه بیشن، تا یَک کِلَمَه باگایِن «یوووک» چیشماشا برق مَزنَه. هَمِ میشنِسِن. مِفِهمِن اِز یَک شَهر و آبادیِن. دِلاشا وِ هِم قورص مَرَه.
نَمِگِن ای رَگ و ریشِهی ماس. ای اصالَتِ ماس. ای مارِ وِ هَم وَصِل مِنَه.
مِگِن مو قِدیمی یوم. دِگَه به درد نموخروم. وَلی خادشا دِ خَنِههاشا، چیزای قدیمی رِ د دُکور مُگذِرِن. مِگِن اینا قیشنگِن. اینا خاطره است. یا نَمدِنوم چیش مِگِن؟ موستالوجی است؟
خاب عزیزوم، اِگِ او اَفتَوَی مِسی و سوماوار ذوغالی موستالوجی یِن پِس مو چیشی یوم؟
مو کِ خیلِ قِدیمی تَروم
پِس چی مِخِ مورِ فُراموش کِنِه؟
موو نَموگوم تِهرونی نَرِه.نموگوم امروزی نَره. نَموگوم دِ شِهرای غِریبَه موروم خاد خادتا بابرِه. مو نَموخوم یَکِ شومارِ مَسخَرَه کِنِه. وَلی موگوم به اَندِزِی هِمو سُماوار ذوغالی موستالوجیتا، یَک رَزَه هَوای مورِم دیشتَه بیشِه. دِ شَهرِ خادما کِ دِگَ خِجَلَت نَدَرَه مثلاباگایِه خِلَشِی کِبریت، پِرهَو، اِرمو، بوزون قَره، بوکورچیه، دِلِنگِوو و ...
خولاصَه موخوم باگایوم، موروم فُراموش نَکنِه. موهوم موستالوجی تایوم. هُویَتِ تایوم. باگذِرِه مِثلِ خادِتا، بیچِههاتاروم وِ هَم وَصِل کونوم. صِمیمیتَر رووِن.
یَک کارِ نکنِه فِرداها بچِههاتا، چُراغ میشی وَردِرِن وِر رَدوم بِگِردِن.
مو لَهجَتایوم، مو هویَتِتایوم. بیچِه ها فُراموشوم نَکنِه ...
این چند سطر که از نظر گذشت، شاید برای شما شهروندان عزیز سبزواری که مخاطبان اصلی امید بیهق هستید غریب و مبهم بوده باشد.
اما چرا غریب بود؟ چرا اینقدر دور شدهایم از او که نه تنها انتظار خواندنش را در یک نشریهی محلی نداریم، بلکه گفتن و شنیدنش نیز به تدریج درمیانمان کم رنگ شده است. چرا باید مهجور باشد. چرا باید نسلهای جدیدتر بچههای سبزوار با این لهجه بیگانه باشند؟ آیا ما نمیخواهیم مانند اصفهانیها، یزدیها، شیرازیها، گیلکیها، مازنیها و ... به این جلوهی ناب و اصیل هویت تاریخی و فرهنگیمان ببالیم و ریشههایمان را حفظ کنیم؟
همانطور که متوجه شدید، موضوع این گزارش همین است.لهجه محلی سبزوار و چالشها و دغدغهها و آینده مبهمی که پیش رو دارد.
دراین گزارش به سراغ شماری از مردم سبزوار از اقشار مختلف و نیز تعدادی از متخصصان و صاحبنظران ادبیات و فرهنگ بومی رفتهایم تا درباره لهجهمان کمی بیاندیشیم و به واکاوی چند و چون حفظ و نگهداری آن بپردازیم.
شهروندان چه میگویند؟
اعظم محمدشاهی معلم دبستان: لهجه سبزواری باارزش است و حفظ آن بسیار مهم میباشد و با آشنایان و دوستانم با لهجه صحبت میکنم اما موافق نیستم که فرزندانم و همچنین دانشآموزانم سرکلاس با لهجه صحبت کنند زیرا در مدرسه مورد تمسخر واقع میشوند و همچنین در آینده در دانشگاهها و موقعیتهای مختلف به مشکل برخواهند خورد.
سیدموسی نجم از قنادان شناخته شده سبزوار: من خودم با لهجه سبزواری صحبت میکنم و نه تنها لهجه سبزواری بلکه فرهنگ و هویت و هر آنچه که به سبزوار مربوط شود برای من بسیار مهم و باارزش است اما با توجه به شرایط روز نیاز است که نسل جدید با زبان رسمی کشور صحبت کنند زیرا حرفزدن با لهجه ممکن است هنگام برقراری ارتباط با مردم شهرهای دیگر مشکل ایجاد کند.
عباس طاهری پزشک عمومی: بنده با دوستان و آشنایان و گاهی با بیماران خود با لهجه سبزواری صحبت میکنم. در مورد آموزش دادن به نسل جدید من در این زمینه صاحب نظر نیستم.
فروغ دبیری مربی پیشدبستانی : من خودم با خانواده سبزواری صحبت نمی کنم به این دلیل که به نظرم لهجه زیبایی نیست و موافق با آموزش دادن لهجه سبزواری به بچهها نیستم چون زمانی که وارد دانشگاه شوند به این دلیل که کسی حرف آنها را نمی فهمد سرخورده شده و اعتماد به نفس آنها پایین میآید و دچار بحران هویت میشوند.
حمیده اسماعیلنژاد دونده سبزواری که به المپیک راه پیدا کرده است: دوست دارم این لهجه را یاد بگیرم و گاهی اوقات نیز در بین خانواده با لهجه سبزواری صحبت میکنم.
اعظم کوشکباغی بانوی خانهدار: من با دوستان و آشنایان در شرایط نیاز با لهجه سبزواری حرف میزنم اما در خانه با فرزندانم نه، چون به نظرم لهجه خوب و زیبایی نیست و به هیچ عنوان موافق نیستم که فرزندانم با لهجه صحبت کنند. حتی وقتی به مدرسه بچه ها می روم اگر با لهجه صحبت کنم آن ها ناراحت و عصبانی میشوند.
محمدرضا علیآبادی کارمند دانشگاه: با دوستان و آشنایان در صورت نیاز با لهجه سبزواری صحبت میکنم اما به هیچ عنوان موافق نیستم فرزندانم با لهجه صحبت کنند.
زهرا قلیچیپور استاد دانشگاه : به نظرم لهجه شیرین و ارزشمندی است. دوست دارم که فرزندم نیز با لهجه صحبت کند. به نظرم خانوادههای سبزواری باید بخواهند تا فرزندانشان صبحت کردن با لهجه را یاد بگیرند و در عین حال در محیط بیرون نیز بتوانند بدون لهجه حرف بزنند و موافق با آموزش دادن در مدارس نیستم چون به نظرم خانواده برای آموزش دادن کافی است.
سیدهادی قریشی وکیل: لهجه محلی خود را خیلی دوست دارم و با دوستان و آشنایان نیز با لهجه صحبت می کنم دوست دارم فرزندانم بتوانند با لهجه حرف بزنند. اما متاسفانه آن ها چندان مشتاق به این موضوع نیستند.
اشرف خسروجردی عضو انجمن شیرینی سنتی: به ندرت با لهجه با دوستان و آشنایان صحبت میکنم و ترجیح میدهم کتابی صحبت کنم مگر در شرایط خیلی خاص اصلا موافق نیستم فرزندم با لهجه سبزواری صحبت کند چون به نظرم لهجه خوبی نیست و معنای برخی کلمات آن برای غیر سبزواریها بد برداشت می شود.
علی شادان شاعر: من با خانواده و دوستان با لهجه سبزواری حرف میزنم و حفظ لهجه سبزواری و انتقال آن به نسلهای بعدی از دغدغههای شخصی بنده است و موافق هستم که به نسل جدید لهجه سبزواری آموزش داده شود.
لهجه محلی از نگاه صاحب نظران
سبزواری، لهجه یا گویش؟
حسن دلبری شاعر و استاد دانشگاه: در گویش تفاوتها در حد نکات دستوری یعنی قواعد دستوری، زبر زیرها و حتی واژهها است و دو تا گویش به راحتی حرف همدیگر را متوجه نمیشوند اما تفاوت لهجهها در حد کسره و فتحه و شکستن کلمه است و زبان نیز فراتر از لهجه و گویش می باشد. آن شکلی که در سبزوار صحبت می کنیم اگر بخواهیم با شهرهای اطراف مقایسه کنیم لهجه است اما در مقایسه با لرستان گویش محسوب میشود یعنی تفاوت زیاد است، به همین خاطر می گویند بهتر است بگوییم گونه سبزواری ، چون در مقایسه با یک جاهایی لهجه میشود و در مقایسه با جایی دیگر گویش.
ابوالفضل بروغنی نویسنده، محقق و سبزوارپژوه معاصر: آنچه ما در سبزوار داریم گویش است و از طرفی لهجه نیز هست.ما می توانیم تمام شهر سبزوار را گویش حساب کنیم ولی به تعداد روستاهایمان بگوییم لهجه . مثلا ضمیر شخصی من را در سبزوار می گویند " مُ "، در یک روستا واو آن را بیشتر میکشند و میگویند "مو" و یا در روستای دیگر میگویند "مِ " . بنابراین تفاوت لهجه با گویش در امتداد و کشش حرفهاست ، با این تعاریف سبزواری صحبت کردن هم گویش است و هم به عبارتی لهجه.
گویش سبزواری مربوط به چه دوره ای است؟
دکتر دلبری: زبان فارسی به سه دوره تقسیم میشود: فارسی باستان ، فارسی میانه و فارسی نو. فارسی نو آن قسمتی از زبان است که از حدود اواخر ساسانیان تا امروز ادامه دارد یعنی همان دورهای که در آن رودکی، حافظ، فردوسی بودهاند و آن دوران نیز در خودش تحولاتی دارد. این فارسی نو با عنوان فارسی دری نیز شناخته میشود و فارسی دری آن بخشی است که با تغییر و تحولاتی در مناطق مختلف ایران پخش میشود و گونههای متفاوت، گویشهای متفاوت و لهجههای متفاوتی از آن استخراج میشود و تمام اینها با مقداری زحمت بالاخره میفهمند که چه میگویند همچون گویش قمی، اصفهانی، سبزواری و ... .
هر چه از قمستهای مرکزی ایران به سمت شرق میآییم اصالت زبانی بیشتر است، یعنی در گویشها و لهجههای شرقی ایران رد پای فارسی دری را بیشتر از نواحی مرکزی می بینید و به همین ترتیب هر چه بیشتر به شرق بیاییم و از ایران خارج شویم و به افغانستان و تاجیکستان برویم باز این اصالت بیشتر میشود.
مثلا ما سبزواریها به زیر یک چیز میگوییم زِر. در صورتی که نواحی مرکزی ایران میگویند زیر و درست آن زِر است چرا که در هیچ کجای شعر حافظ ما نمیبینیم زیر به کار گرفته باشد و قافیهها درست باشد پس معلوم میشود حافظ هم میگفته است زِر و از این نمونهها بسیار زیاد است. میخواهم بگویم آنچه در سبزوار داریم در اصل تغییر یافته فارسی دری است ولی به نسبت قسمتهایی مثل تهران یا قسمت های مرکزی کمتر دست خورده است به همین دلیل رد پای فارسی دری را در لهجه سبزواری بیشتر میبینیم.
ابوالفضل بروغنی : گویش ما در حقیقت به پهلوی اشکانی بر میگردد. از گذشته تا به امروز ما سه تغییر یا روند در زبان داریم یکی زبانهای باستانی که اوستایی وهخامنشی جزو زبانهای باستانی هستند یا به عبارتی زبانهای کهن و یکی زبان میانه یا زبان پهلوی که زبان پهلوی خود به دو قسمت میشود پهلوی ساسانی که مربوط به اصفهان و قسمتهای غرب کشور و تبریز است و زبان پهلوی اشکانی. مرکز زبان پهلوی اشکانی محدوده سبزوار است. من این را از خودم نمیگویم بلکه جملهای را از ابنمقفع بگویم که در کتاب گویش سبزوار هم آوردهام و بسیار بسیار مهم است که میگوید: " از آنجایی که خراسان خاستگاه زبان پهلوی اشکانی است و پهلوی منسوب به پرثوه است و آن نام قبیله بزرگ پرثوه بوده که نام خراسان کنونی است. و حدود جغرافیایی دولت اشکانی طبق تقسیمات امروزی، سبزوار و دامغان و غیره است." و بنا به گفته ابن مقفع " دری لغت مشرق و بلخ است " و زبان دری تغییر شکل یافته زبان پهلوی اشکانی است و در کتابم نیز آوردهام که بیگمان شناخت گویش سبزوار به شناخت زبان از میان رفته اشکانی پهلوی کمک شایانی میکند. در حقیقت ما از زبان پهلوی اشکانی چیزی جز لغات و واژههای سبزواری در دست نداریم.
ارزشها و ویژگیهای گویش سبزواری
بروغنی: گویش سبزواری ویژگیهای زیادی دارد. نکته بسیار مهم این است که در گویش سبزواری 14 مصوت وجود دارد. این در حالی است که زبان فارسی 6 مصوت دارد . بد نیست بدانیم زبان اوستایی نیز 14 مصوت داشته است یعنی اگر بخواهیم زبان اوستایی را بشناسیم باید به گویش سبزواری توجه کنیم و این از نکات بسیار مهم گویش سبزوار است. مثل آی کشیده که در هیچ جا جز سبزوار نیست.
ویژگی بعدی این که واوی در این گویش داریم که در هیچ کجای کشور نیست به نام واو مجهول. کلمه خواهر را در همه کشور میگویند "خاهر" ، اما هنوز در منطقه داورزن این واو را تلفظ می کنند که بازمانده 2500 سال قبل است یعنی 2500 سال قبل بوده تا قرن هفتم و هشتم و در زمان سعدی نیز وجود داشته است، اما در گوشه کنار کشور تقریبا دارد از بین می رود و هنوز در داورزن بکار میرود که به آن واو مجهول میگویند.
یک ویژگی خیلی مهمی که در خود سبزوار هم هست یای مجهول می باشد که حتی دانشمندان غربی، مرحوم ملک الشعرای بهار و ژیلبر لازار فرانسوی نیز می گویند در تمام کشور از بین رفته است. این یای مجهول در سبزوار به وفور پیدا می شود. به عنوان مثال در سبزوار به هیچ می گویند هِچ، یا به بیل می گویند بِل، بیکار را در کلیدر می گوید بِکار و ... این یایی که نوشته می شود اما خوانده نمی شود را یای مجهول می گویند. این مورد در زبان اوستایی که زبان 2300-2700 سال قبل ما بوده وجود داشته است و این مورد در شعر مولوی نیز هست که می گوید:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شر و شیر
هر دو با شیر نوشته میشده یعنی تا قرن هفتم و هشتم این وجود داشته و در زبان فارسی در کل از بین رفته اما ما در سبزوار هنوز داریم.
از ویژگیهای مهم دیگر گویش سبزواری این است که لغات خارجی از جمله واژههای انگلیسی، عربی، روسی، ترکی و ... خیلی کم وارد گویش سبزواری شده است تقریبا میشود گفت تمام لغاتی که وارد گویش ما شده است به صد تا نمیرسد. در مورد واجها نیز به هیچ عنوان هیچ واجی وارد گویش ما نشده است، یعنی واجهای گویش سبزوار بکر بکر است. لغات اوستایی در گویش ما خیلی زیاد است ، مثل واژه دِو (دیو )، جام (کاسه) و یام و .... و یا کلمه کوف که در هیچ کجای کشور وجود ندارد و فقط در حوزه سبزوار به ویژه منطقه داورزن است که به کوه میگویند کوف.
یکی از ویژگیهای دیگر این که فعلهای ساده و پیشوندی در سبزوار بسیار زیاد است و در زبان فارسی امروزی متاسفانه دارد سترون میشود و از بین میرود. مثلا فعلهای ساده انجیدن به معنی ریز ریز کردن ( انجو انجو کو)، تیجیدن (بارا ای لباس بتیجو) ،دِویستَن، وِرخِچِلوندن (فشار دادن)، دِندوختَن (شایعه کردن)، خوچوندن (فشار دادن) ، وِرتِلِزگین (از جا پریدن)، وِراِمیَن، واکِشیَن (بستن در) و ... که از این فعلهای پیشوندی ساده در سبزوار بسیار زیاد است.
در سبزوار نامآواها و صوتها نیز بسیار زیاد است که خیلی از آنها دارد از بین میرود. مثل جقجق ( صدای ترشیده ماست) ، لقلق ( صدای جوشیدن آب )، کرکر، مسمس، زقزق، فشفش، هفهف (صدای سگ) و ... .
از دیگر ویژگیهای گویش سبزواری این است که ما برای هر پدیدهای یک اسمی گذاشتهایم. البته نمیشود گفت از ویژگیهای جاهای دیگر نیست مثلا اگر چوب بزرگ باشد میگوییم کنده، اگر خیلی کوچک باشد میگوییم خِلَشَه مثل خِلَشِه کبریت، اگر چوب تازه باشد و از درخت کنده باشند میگوییم شوش، اگر چوب تازه از درخت انار باشد میگویند ترکه و اگر تازه از درخت بریده باشند میگویند شخل و .... یا مثلا وقتی چیزی باد میکند برحسب مورد از فعلهای مختلفی همچون وِرتِلِزگییَن، وِرقُلُپییَن، وِرسُلُمبییَن و ... استفاده میکنیم.
دلیل مخالفت برخی خانوادههای سبزواری با آموزش لهجه به فرزندانشان
دکتر دلبری: ما در دنیای خودمان زندگی میکنیم و جمله یا حدیثی بود که در جایی خواندم که میگفت "مردم به زمان خودشان شبیهترند تا به پدر و مادرشان." ما در این دوره زندگی میکنیم، یعنی بنده هم که تا این حد ارادتمند گونه سبزواری هستم با بچههای خودم با لهجه کتابی حرف میزنم اما سعی میکنم در خانه با مادرشان با لهجه حرف بزنم که اگر بچهها سبزواری حرف نمیزنند لااقل بفهمند.
منظور این که نگرانی که افراد دارند و میگویند ما به خاطر آینده بچههایمان با آنها کتابی حرف میزنیم صحیح میگویند البته در شرایطی که اصلا با فرزندشان کتابی صحبت نکنند و یاد نگیرد، در آینده مشکل خواهد داشت. اما الان این گونه نیست وبچه از تلویزیون، رادیو، سینما، فیلم، بچههای دیگر و ... کتابی را میشنود و آن را یاد میگیرد و در کنارش میتواند لهجه سبزواری را نیز بفهمد.
موضوع دیگر این که ما هیچوقت نمیتوانیم آن سبزواری اصیل را برای بچههایمان حرف بزنیم چون ما خودمان هم به آن صورت صحبت نمیکنیم. سبزواری اصیل، آن سبزواری است که من بعضی وقتها سر کلاس دانشگاه با دانشجویانم یک جمله سبزواری اصیل میگویم که خود بچههای این شهر نیز متوجه نمیشوند و این مربوط به تغییر و تحولات زبان است و کاری هم نمیشود کرد البته نباید از آن گذشت.
بخش دیگر زبان قسمت کاربردی آن است. ما در اصل وقتی ادعا میکنیم که سبزواری حرف میزنیم عملا آن چه میخواهیم تهرانی بگوییم را سبزواری بیان میکنیم. در واقع ما سبزواری حرف نمیزنیم .
سبزواری حرف زدن یعنی سبزواری فکر کنی و سبزواری حرف بزنی. اما الان ما تهرانی فکر میکنیم و میخواهیم سبزواری حرف بزنیم و مشکل ما این است.
با این حال هر کار کنیم زبان کنونی مردم نیز به شکل همان زبان سیصد سال پیش نمانده و سیصد سال دیگر نیز این زبان را نخواهیم داشت و این یک امر طبیعی است و مردم با زمان جلو میروند ولی حداقل میشود به عنوان شی عتیقه آن را حفظ کرد.
بروغنی : زمانی که فرزندانمان با لهجه سبزواری صحبت میکنند بخصوص مادرها فوری میگویند بیادب ، بیتربیت، درست صحبت کن. چون این بچه به گویش 2500 ساله خودش میبالد و مینازد و صحبت میکند و مادری که آگاه نیست میگوید درست صحبت کن و او را بیتربیت و بیادب خطاب میکند و گویشی که هیچ اصالتی ندارد را میگوید مودبانه. دلیل آن این است که ما کار نکردهایم و آنها آگاهی ندارند. متاسفانه ما کلماتی را که از 2500 سال قبل و از زمان اوستایی بوده و نیاکان ما زحمت کشیده و آن ها را به دست ما رساندهاند، به راحتی از بین میبریم. آنقدر کلمات بکر و زیبایی در این گویشها وجود دارد که نه در فرهنگ معین این واژهها را میتوانید پیدا کنید و نه در لغتنامه دهخدا و نه در هیچ فرهنگ دیگری.
من نه تنها با دوستان و آشنایان حتی در کلاسها چه در دانشگاه و چه غیر دانشگاه با گویش غلیظ سبزواری صحبت میکنم. متاسفانه به دلیل کمکاری ما نسل جدید کمتر از این گویش استفاده میکنند و عروس بنده با وجود این که سبزواری است اما کتابی صحبت میکند.
علت کم رنگ شدن لهجه سبزواری/ آیا این لهجه فراموش میشود؟
دکتر دلبری: یک مورد کم رنگ شدن این لهجه زمان است البته زمان هم نسبی است یعنی این گونه نیست که تغییر و تحول آن از اول قاجار تا اواخر قاجار به اندازه آخر قاجار تا حال حاضر باشد.شاید ده برابر آن در همین بیست سال اخیر فرق کرده باشد. به خاطر این که در دورهای که ما الان هستیم چیزی شبیه جهانی شدن و در رابطه با زبان بهتر است بگوییم ایرانی شدن و تهرانی شدن دارد اتفاق میافتد.همه ما در هر گوشهای از این کشور که تلویزیون را روشن میکنیم با یک لهجه و یک زبان مواجه میشویم. در فیلمها لهجه تهرانی و در اخبار زبان رسمی معیارو این دلیل عمدهای است که به این موضوع سرعت داده است.
بروغنی: من فکر نمیکنم که این گویش از بین برود. فردوسی با نوشتنش، مکتوب کردنش تاریخ و فرهنگ و تمدن و واژگان و عظمت ما را برای همیشه زنده کرده است.من فکر میکنم کاری که من در کتاب بررسی زبان شناسانه گویش سبزواری انجام دادم و حدود شش سال روی آن کار کردم، با این کار پایههای گویش سبزوار را برای همیشه محکم کردم . حتی من بارها به شوخی میگویم اگر خدای ناکرده یک زلزلهای بیاید و همه شهر سبزوار از بین برود اما چون این کتاب نوشته شده است گویش سبزواری میماند.
راهکارهای حفظ گویش سبزواری
دکتر دلبری: در این زمینه راههایی به ذهن من میرسد که یکسری گامهایی هم برداشته شده است . در یک زمانی آقای محتشم در دانشگاه آزاد برگههایی بین بچه ها پخش کرد که هر کسی چندین کلمه سبزواری را با معنیاش بیاورد جایزهای به او تعلق میگیرد و این برگهها جمع شد و کتابی با عنوان درد و وَرد جمعآوری گردید. این کتاب کلمات سبزواری را معنی کرده و برای هر کلمه شعری آورده است.
مورد دیگر مثلا در سبزوار شاعران با لهجه محلی خوب کار میکنند و یکی از آن ها سید ابوالفضل حسینی است ایشان کتابی دارند با عنوان "قند منتر" و فکر میکنم فایل صوتی این کتاب نیز ضبط و منتشر شده است. حالا اگر دویست سال دیگر کسی این CD را گوش بدهد میتواند با لهجه سبزواری حال حاضر ما آشنا شود.
یک زمانی دانشگاه آزاد دو سه مورد شب شعر محلی برگزار کرد و آن ها هم خوب بودند و در همان سالها بود که من شعر "دیشنه یک خو دیوم که نصف گوشتوم او رف" را گفتم. باید شاعران محلی را دریابیم چون لهجه و گویش در شعر شعرا میماند. این که ما برویم و مکالمه مردم را در کوچه و بازار ضبط کنیم و به عنوان آرشیو نگه داریم کار خوبی است اما در ذهنها رسوب نمیکند ولی شعر در ذهنها رسوب میکند .همچنین در رابطه با برگزاری جشنوارههای شعر محلی میشود کار کرد.
بروغنی: برای حفظ گویش سبزواری بایستی جلسات ادبی گذاشت، محافل علمی برگزار کرد و همچنین در رسانهها نیز مطرح شود. بایستی ویژگیهای گویش سبزوار در روزنامهها، رادیو، تلویزیون،محافل، جلسات دانشگاهی و ... مطرح شود. حتی میتوانیم به صورت امتحانی یک ماه در فضای مجازی به گویش سبزواری بنویسیم و اعلام کنیم مردم شهر سبزوار به مدت یک ماه، تمام نوشتههایشان در فضای مجازی را با گویش سبزوار بنویسند. همچنین بایستی تحقیقات وسیعی در روستاها انجام شود.
ارگان ها و نهادهای مسئول
دکتر دلبری: ارگانهای مرتبط به صورت مستقیم نداریم ولی میتوانند شاخه داشته باشند این موارد در ایران متکی به شخص است ممکن است رئیس جدید دانشگاه حکیم سبزواری بگوید من میخواهم مثل قطب فردوسی شناسی در دانشگاه مشهد، قطب لهجه سبزواری در دانشگاه ایجاد کنم و کسی هم مانعش نمیشود ولی این متکی به این رئیس است ممکن است رئیس بعدی بیاید و این ایده را قبول نداشته باشد. به همین دلیل برای حفظ گویش سبزواری نمیشود به ارگانهای دولتی خیلی تکیه کرد. در حقیقت من در مواردی که به نوعی پای سیستم دولتی در میان باشد خیری ندیدم به خاطر این که متکی به تصمیمات فرد و یک رئیس خاص است. به نظر من سمن ها و NGO ها می توانند فعالیت های مهمی را انجام دهند. به عنوان مثال اگر گروهی دور هم جمع شوند و بخواهند انجمن شعر فلکلوریک (لهجه سبزواری) برگزار کنند، چنین انجمنهایی میتوانند در این زمینهها جشنواره برگزار کنند مثلا جشنواره لهجههای خراسان ، جشنواره لهجه سبزوار و .. . به طور کلی میشود در چنین نهادهایی کارهای مفید زیادی انجام داد.
بروغنی: دانشگاهها از طریق تحقیق و کار بر روی پایاننامهها، آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و ارشاد، روزنامهها و رسانهها در رادیو و تلویزیون به ویژه رسانههای محلی میتوانند کمک کنند.
آموزش لهجه سبزواری در مدارس
دکتر دلبری: اگر بنا بر آموزش لهجه سبزواری در مدارس باشد باید بررسی و برنامهریزی زیادی پیرامون آن انجام شود. نمیتوان بدون بررسی و برنامه به معلمان مدارس گفته شود از فردا در کلاس سبزواری صحبت کنید. این امر بایستی اصولی باشد. باید با چند کارشناس صحبت شده و آسیبشناسی شود تا ببینند که به چه شکل اجرا شود و چه منابعی به کار رود و مواد کار چه باشد. اما در کل ایده خوبی است البته با برنامه و بررسی.
نظرت را بنویس