آداب و رسوم مردم روستای مزینان زادگاه دکتر شریعتی در ماه محرم

مزینان یکی از روستاهای تاریخی خراسان و از توابع بخش داورزن در شهرستان سبزوار است
مزینان زادگاه پرافتخار خاندان فرهیخته و سرشناس شریعتی و الهام بخش نوشته شدن یکی از کتب ادبی  و اجتماعی ارزشمند معاصرایران به نام "کویر" توسط دکتر علی شریعتی است. به همین خاطر کمتر فرد تحصیل کرده و با سوادی را می توان درایران پیدا کردکه اندک شناختی از دکتر علی شریعتی داشته باشد ، اما نامی از مزینان نشنیده باشد.
با این همه مزینان تنها در دکتر شریعتی خلاصه نمی شود هرچند شاید بسیاری از ایرانیان از مزینان تنها دکتر شریعتی را شناخته باشند.
اما آسمان این روستای کهن در خطه سربداران مانند  آسمان هر منطقه کویری دیگری سرشار از ستاره های درخشانی است که هریک برای خودفصل  جداگانه ای از افتخارند.
مجله اینترنتی اسرارنامه در اینجا قصدندارد به معرفی مشاهیر و شخصیت های مزینان بپردازد.
بلکه هدف آشنایی بیشتر با برخی آداب  و رسوم زیبای مردمان این روستا است که در نگاه با عظمتشان به گفته دکتر علی شریعتی "کهکشان راه شیری" *، "شاه راه علی" بوده است. و این نام حقیر علمی امروزی کجا وآن باور فرهنگی ساده اما پاک ، مصفا و عظیم مردم مزینان کجا؟!!
با پشتوانه همین باورهای عظیم فرهنگی این روستای تاریخی در مواقع مختلف سال دارای آداب و رسوم خاصی است که یکی از این آداب و رسوم را می توان در عزاداری های ایام ماه محرم مشاهده کرد.
علی مزینانی عسگری یکی از همشهریان فرهیخته سبزواری است که با قلم شیوای خود که یادآور توانمندی تاریخی مردم مزینان در نویسندگی است در وبلاگ خود مدتی است تلاش قابل ستایشی در جهت معرفی و شرح آداب و رسوم کهن مردم روستای مزینان کرده است. یکی از مطالب منتشر شده توسط آقای مزینانی درخصوص آداب و رسوم ماه محرم درمزینان است.
که بخشی هایی از این مطلب را در ادامه دراینجا منتشر می کنیم :

محرم درمزينان
محرم که فرا مي رسد کمتر مزينانيي است که بر روي اين کره ي خاکي زندگي کند وبراي عزاداري سالار شهيدان به خصوص در روز عاشورا به زادگاه خويش بازنگردد!
چه بسا مزينان زاده اي که درکشورهاي ديگر مانند آمريکا وانگليس وآلمان وکانادا زندگي مي کنند اما چون محرم مي رسد آنها نيز دلشان پرمي کشد وبراي برپايي عزاي امام حسين (ع) به مزينان سفر مي نمايند تا پس از روزها درغربت زيستن غم فراق را دروطن خويش نجوا نمايند.
 يکي از اين مهاجرين عاشق که در کانادا زندگي مي کرد مرحوم خواجوي بود که هر سال به مزينان مي آمد ويک دهه ي کامل در تکيه اي *که با وقف منزل پدري خويش ساخته بود عزاداران را اطعام مي داد .
 ولي افسوس که يک ماه پيش دار فاني را وداع گفت وبنا بروصيتش فرزندانش او را در مزينان به خاک سپردند و اميدوارم  آنها نيز را ه پدر را به نيکي ادامه دهند که درحقيقت چنين خواهد بود.

 محرم درمزینان ، از ويژگي منحصر به فردي برخوردار است وشايد دربين تمامي روستاهاي ايران چنين مراسمي  کم نظيرباشد دليل آن استقبال بيشمار هموطناني است که دراطراف مزينان زندگي مي کنند وتنها وصف تعزيه خواني  آن را شنيده اند وهرسال در صبح روز عاشورا خودرا به مراسم مي رسانند والبته مزينانيها هم درمهمانداري زبانزد هستند وبراي عزاداران فرزندفاطمه (س) درهيئت حسيني وابوالفضلي وتکيه بالا وبعضي درخانه هاي خود غذا تدارک مي بينند  .
حضور مزيناني هاي مقيم درشهرها ويا کشورهاي ديگر از جمله ي اين کم نظيري مراسم عزاداري محرم مزينان است که درچنين موسمي چه در گرماي سوزان ويا سرماي شديد کوير رنج سفر را به جان مي خرند وبه زادگاهشان مي آيند تا محرم را درک نمايند وحقيقت نيز همين است ما که سالهاست به اقتضاي شغلي درتهران زندگي مي کنيم امکان ندارد که عاشورا را دراين شهر بمانيم و اگر خداي نکرده به هردليل چنين اتفاقي بيفتد مانند مأموريت خاصي که در سال  هفتاد ودو برايم رخ داد  ونتوانستم عاشوراي آن سال را درمزينان باشم وهنوز پس ازگذشت دودهه حسرتش بردلم مانده ، از آن پس هميشه درعاشورا هر چند مراسمي است تکراري ولي برايم تازگي خاصي دارد شرکت مي کنم. و معترفم که تا وقتي به مزينان نيايم محرم را حس نمي کنم.

همراه با نخل چوبي آن سالها وآهنين کنوني به ميدان قتلگاه مي رسم  ميدان قتلگاه  از مزينان جدا نيست  و در حقيقت  مکاني براي يک رويداد بزرگ در هر سال است جايي که براي پير وجوان ، زن ومرد مزيناني وروستاهاي همجوار از تقدسي خاص برخوردار است سرزميني که در عاشوراي حسيني (ع) جمعيتي هزاران نفري را شاهد است .

ميداني که تا هفت هشت سال پيش  مدور و خاکي بود و مردم بر روي خاکها مي نشستند وهنر تعزيه خواني مرحوم محمد شمشيري درنقش شمر را تماشا مي کردند دربيرون از لباس مخالف خوان مهربان وخندان ودر زمين عاشورا به راستي شمر بود وبا آمدن او به ميدان، ما که نوجوانان فهميده اي بوديم ومي دانستيم ؛ اين يک مراسم آئيني ويک نمايش است  ازترس پشت سرپدرانمان مخفي مي شديم وبزرگترانمان اورا نفرين مي کردند وپس ازاو عبدالله ، پسرش اين نقش را برعهده گرفت و به راستي جانشيني خلف براي پدر بود وهمان شمري بود که ما  ازاودرخردسالي ونوجواني  مي ترسيديم  ودرکنار حبيب حسينعلي که نقش عمرابن سعد را از مندلي خان به ارث برده بود وعاشق تعزيه خواني واجراي اين نقشها بود وهمين امسال در کنار تربت اربابش حسين ابن علي (ع) به ديار باقي شتافت  وبه رفيق قديميش عبدالله که دوسه سال پيش اونيز نقش شمر را به پسرش سپرد ه بود پيوست .
واکنون اين ميدان به همت فرزند حاج حسن ناطقي که حربن يزيد رياحي را درميدان به حضارمعرفي مي کرد وبه راستي تعزيه خواني با سوادبود که يکي از دوستان هنرمند سبزواري اعتراف مي کرد :"پس از سالها حضور بر روي سن تاتر آرزودارم که مثل حاج حسن نسخه  حر را بخوانم." وچون حاج حسن نيز ميدان را به فرزندانش سپرد و به ميهماني سالار شهيدان رفت آنها نيز اهتمام والايي دربرپايي عزاي امام حسين (ع) دارند واين ميدان را به شکل استاديومي چند طبقه ساخته اند تا مراسم روز عاشورا هرچه با شکوهتر برگزار شود.


درسوي موافق خوانان؛ ديگر نه از عباسعلي صديقي امام حسين خوان خبري است ونه کربلايي عبدالله محمدي که ريشه اش کربلايي است واجداش در عراق مي زيسته اند ، * تا آخرين لحظات زندگي اش از اجراي نقش ابوالفضل(ع) ثواب  مي برد و به راستي تعزيه خوان شايسته اي همانند حسين ملاحسني بود که قامتش به نقش عابس نشان سرداري مي داد و رجز خوانيش شهره تعزيه خوانان بود وهمچون محمد صديقي که با صداي رسا ودلنشين نقش وهب  را با برادرش ضياء به اجرا مي گذاشتند و چهچه وقلقله ي  او درنقش حضرت علي اکبر (ع) نيز هر گز از خاطر ما پا به سن گذشته ها فراموش نمي شود ولي خاندان صديقي هميشه وبراي تمامي سالها اعجوبه اي تعزيه خوان دارند که اين نيز از برکات والطاف بي شائبه خداوندگار است که به اين خانواده ارزاني شده است. اکنون پسران آنها به شايستگي ياد وخاطره ي پدرانشان را درصحنه عاشورا زنده نگه مي دارند و هرگاه صدايشان درفضا مي پيچد خدا بيامرزي براي پدرانشان مي خرند وقديمي ها حتما صلواتي براي شادي روح گذشتگانشان مي فرستند همچنان که پس  از مرحوم جعفري که مدتهاست نقش  زينب(س) را به حسين مراد سپرده است و پسرانش و نوه هايش راه او را با اجراي نقش علي اکبر(ع) وفهرست گرداني ادامه مي دهند .

 درسويي ديگر درجايگاه مخالف خوانان نشاني ازحاج  اصغر مرادعلي که چون نقش خولي را به خوبي اجرا مي نمود مزينانيها اورا به همين نام مي شناسند نيست واکنون فرزندش دست به کمان مي برد . وافسوس که سردمدار لشکريان ودر حقيقت خادم لشکريان شاه رضا نيکدل نيز امسال ديگر در عاشورا نيست همچنان که خادميني مانند محمد يوسفي ،قربانعلي زارعي سقاياني که درميدان کوزه اي را با چادرشبي برکمرحمايل مي کردند وبه لشکريان تشنه اي  همانندعلي رضا اکبري وفرج الله انديک آب مي رساندند، ونه از کربلايي محمدسلماني که صداي طبلش هنوز برايم خاطره اي فراموش ناشدني است چون او ونيکوفر با شيپوري  وطبلي ساده نواي جنگ مي نواختند خبري است ونه در غروب عاشورا از ساربان پير ومهربان وخادم نخل  مرحوم  عموحسين،والبته پسر بزرگش سعي مي کند راه برادر کوچک وپدر پيرش را که مدتها شترباني مي کردند ويا از روستاهاي مجاور چند نفر شتر مي آوردند تا تعزيه با شکوه برگزار شود ادامه داشته باشد .

سالهاست محمد روس را که  در عاشورا ي اول گاه غلام عابس بود وگاه قاسم ودر عاشوراي بچه ها نقش امام را به زيبايي مي خواند نمي بينم .به راستي نمي دانم چه چيز در اوبود  که مرحوم صديقي با رها گفته بود که دوست دارد پس از او نقش امام را محمد روس  بخواند ولي تقدير برآن قرار گرفت که پس از رفتن استاد، شاگرد نيز در جبهه عاشورايي شهيد بشود تا پس از او فرزند صديقي همانند پدر اين نقش را استادانه اجرا نمايد تا يادگاري باشد در خانواده هنرمند صديقي ها. و درتعزيه خواني مزينان اين گونه است که نقش ها از پدر به پسر برسد و اين افتخار درآن خانواده حفظ شود.

ميدان قتلگاه که قدمتي ده ها ساله را به يادگار دارد وچهاردهه اش را من شاهد بوده ام نشان تعصب  واعتقاد اسلاف من ومردمان عصرحاضر ديار من است که  با هر شرايطي حتي اگر سنگ از آسمان ببارد بايد تعزيه حسين (ع) را دراين ميدان برپا دارندوبارها شاهد چنين اتفاقي بوده ام چه در سي سال پيش که برف سنگيني باريده بود ومردم نخل را برداشتند وچه در چند سال پيش که بسياري از زنان ومردان کفشهاي خود را در ميان گل ولاي رها کردند و به دنبال نخل دويدند تا تعزيه با شکوهتر از سالهاي قبل وماندني تر برگزار شود.

 واما محرم وتعزيه خواني  تنها در اين ميدان خلاصه نمي شود واينجا گوشه اي از باور عاشورايي ماست .چرا که دراولين روز از ماه محرم هيئات حسيني ، علي اکبري ، ابوالفضلي واکنون علي اصغري وتکاياي ميون* وبالا (حاجي خاني) پذيراي عزاداراني است که خودشان را از روزهاي قبل وشايد ازماهها پيشتر آماده کرده بودند تا در سوگ اربابشان اشک بريزند وبرسرو سينه بکوبند. از روز دوم در بعداز ظهر آن، تعزيه خوانان درتکيه ي بالا ويا هيئت علي اکبري و در بعضي از روزها در هيئت ابوالفضلي به شبيه خواني مي پردازند وهروز يک تعزيه را مي خوانند يک روز از عباس مي گويند وروز ديگر از طفلان مسلم ، وروزهاي ديگر قاني ، علي اکبر ، و... پس از اين شبيه خواني در بازار مزينان سينه ي دوره* با شکوه خاصي برگزار مي شود گاه جمعيتي از جوانان وپيران همانند اعراب خوزستاني حلقه هايي را تشکيل مي دهند که درحالي که کمر همديگر گر فته اند وبا دست ديگر بر سينه مي کوبند ومتحد جواب گروهي را که مي گويند حسن وچون سنگين اجرا مي شود توگويي که آنها مي گويند حساو* پاسخ مي دهند حسين وباز گروه مي گويد: شهيد وهمگي فرياد مي زنند حسين واين نقشها ادامه دارد وگروهي ديگر دم را مي گيرند و مي گويند: حيدر .

 جمعيت: علي .

گروه: سقاي تشنه کامان.

 جمعيت: ابوالفضل ابوالفضل .

گروه: آب آور يتيمان.

جمعيت : ابوالفضل ابوالفضل.

 واين شور  در شب عاشورا تکرار وکمي تغيير مي يابد  .گروه دراين شب مي گويند:چه شوروشين است امشب .

سينه زنان پاسخ مي دهند :قتل حسين است امشب

پس از سينه ي دوره ، شبها در هيئات مزينان مراسم نوحه خواني وروضه خواني داير مي شود وشرکت کنندگان درمراسم که همگي به جز ميهمانان عضو رسمي هيئت هستند  اطعام مي شوند .
از شب هفتم ماه محرم هيئت جوانان زنجيرزن علي اکبري (ع) وهيئات سينه زن حسيني(ع) و ابوالفضلي (ع) با نظم خاصي قبل از اذان به بازار مزينان مي آيند و پس از نوحه خواني ، در جايگاه ويژه اي که در وسط بازار ودر مقابل مسجد کوچکي قرارگرفته اجتماع مي کنند وهر شب نوحه خوانان منتخب سه هيئت به نوحه خواني ومصيبت خواني مي پردازند وپس از آن مردم به خانه هاي خويش باز مي گردند وپس از استراحتي کوتاه مردان براي صرف شام وشرکت درمراسم نوحه خواني وروضه به هيئات خود مي روند زنها نيز پس از صرف شام درخانه براي ادامه عزاداري به هيئت برمي گردند.

                                          *     *    *


شبهاي محرم مزينان شبهاي به يادماندني است ،مزيناني که تاقبل از محرم درسکوت قرارگرفته وبعدازنمازمغرب وعشا توگويي دراين ولايت کسي زندگي نمي کند وهمه به آشيانه خويش فروخزيده اند و اگر به کاشانه پيران سري بزني  مي بيني که آسوده بي هيچ دغدغه اي سربر بالين گذاشته و به خواب رفته اند واگردرهمان سرشبي  براي حاجتي به درمنزلشان بروي غرولند کنان مي گويند :مگه روز رو ازتون گرفتن که نصفه شبي بلند شدين اومدين اينجا مي گذاشتي صبح مي آمدي واين وقت شب مارا بيدار نمي کردي!

مي گويي : بابا هنوز سرشبه

مي شنوي :اووه ما دوساعت ازخووما* گذشته!

محرم که مي رسد عزاي فرزند زهراي بتول (س) تمامي دلهاي شيدايي مزينانيان  به هجرت رفته را به زادگاه خويش مي کشاند وحتي اگر نتوانند ازروز اول به خاطرمشغله اداري وکاري به مزينان سفر کنند شب عاشورا به هر وسيله اي که شده خودرا به عاشورا مي رسانند .

روزتاسوعا تا دودهه پيش خادمان نخل به همراه دسته اي از عزاداران با علمي به دست  با عنوان علم گردش به درخانه ي مزينانيان مي رفتند و دعا گويا ن نذورات مردم را جمع آوري مي کردند . سردسته که اغلب پدر بزرگوار شهيدرضا تاج مرحوم حاج محمدعلي بود با صداي بلند مي گفت: اولياء وانبياء

همراهان جواب مي داند :الهي آمين

سردسته: شهداي دشت کربلا

همراهان: آمين

سردسته : خدايا اين خانه را از بلاها محافظت بفرما

همراهان:  آمين

سردسته : نخل جوانيش را برزمين مينداز

همراهان : آمين

سردسته : فرزندانش را به علي اکبرحسين (ع)ببخش

همراهان: آمين

سردسته : اميدش را نا اميد مگردان

همراهان : آمين

واگر آن خانه مسافري ويا مريضي دربيمارستان داشت برايشان دعا مي کردند و بعد از آن ، اهل منزل پارچه ،قند، چاي و... را تحويل آنان مي دادند.

متأسفانه بنا به هردليلي شايد با رفتن قديمي ها اين سنت حسنه به فراموشي سپرده شد وفقط متوليان نخل که سردسته آنان مرحوم حاج حسين حسن عباس بود وبعدازاوبرادران وبرادرزادگان  وتنها فرزندش به همراه جمعي ازخانواده غلام مرادها ويوسفي هاکيسه اي بردوش به در منازل مراجعه مي کنند و پارچه هاي نذري تزئين نخل را تحويل مي گيرند وبعد از برگزاري عاشورا دوباره به صاحبانش برمي گردانند.

درآن سوي ميدان عاشورا ودرجنوب شرقي مزينان از ميان تمامي آبادي ها ي؛ امين آباد واسماعيل آباد وجنت آباد وهمت آباد وفضل آباد که روزگاري عده اي ازمزينانيها در آنجا مي زيسته اند وبعضي همچون خانواده همت آباديها وامين آباديها هنوز فاميليشان به نام اين آباديهاست تنها غني آبادوکلاته مزينان است که پا برجا مانده ومردمان سخت کوش ومقاوم ، روستاهايشان را آبادنگه داشته انددراين ميان غني آباديها پيوند بهتري با مزينانيان دارند وروز عاشورا به عزاداران مزينان مي پيوندند وبه پاس اين همدلي روزتاسوعا جماعتي از اعضاء هيئت ابوالفضلي(ع) مزينان به غني آبادمي روند وضمن عزاداري مفصل درهيئت اين روستا از آنان دعوت مي کنند تا درعاشورا حضور داشته باشند.

به هرسوي ميدان قتلگاه که نگاهي مي اندازم خاطره اي از عزاداري اين ديار کهن در ذهنم متبادر مي شود لحظه اي روي سکوهاي تماشاگران که ازصبح زود به نظاره ي تعزيه خوانان مي نشينند آرام مي گيرم مي خواهم محرم را تمام کنم اما حيفم مي آيد وناخود آگاه از روزتاسوعا به شب عاشورا کشانده مي شوم.  

در شب عاشورا اشعار هيئات مزينان هم تغيير مي يابد پس از نوحه خواني در جايگاه که از شب هفتم تمامي هيئات درآنجا اجتماع مي کنند زنجيرزنان هيئت علي اکبري که اغلب جوانان هستند طبل وسنج زنان دودسته مي شوند و دسته ي اول با شور مي خوانند :

امشبي را شه دين درحرمش مهمان است          صبح فردا تن اوزير سم اسبان است

مکن اي صبح طلوع ، مکن اي صبح طلوع

دسته ي دوم پاسخ مي دهند:

زينب از داغ برادر به سرو سينه زنان        چون بود بي کس وبي يار شه تشنه لبان

مکن اي صبح طلوع ، مکن اي صبح طلوع

ودرآخر هردم يک نفر فرياد مي زند : مظلوم يا حسين(ع)

همراهان نيز جواب مي دهند: حسين(ع)

آخر شب خادمان نخل خيل جمعيتي را پذيرا هستند که به زيارت نخل مي آيند .مدتي است  جوانان مزيناني دسته هاي سينه زني به راه مي اندازند و به مکان تزئين نخل مي آيند وپس از نوحه خواني وذکر مصيبت ،خداقوتي به خادمان مي گويند وبعضي به نيتي نخ وسوزن را از آنان مي گيرند وکوکي براي اداي حاجتشان مي زنند.

گروه هاي تعزيه خوان اعم از مخالف خوان وموافق خوان هريک درتدارک برنامه مراسم فردا هستند  بعضي به همراه معين البکاء در هيئتي جمع مي شوند تا نقشهايشان را تمرين کنند حتي ممکن است آن شب نسخه يک نقش به ديگري برسد اما محال است که نقشهاي اصلي از خانواده اي که آن را به ارث برده است بيرون شود.

آن شب بازار مزينان تا صبح آرام وقرار ندارد زنها به خانه  حيدري مي روند وگهواره علي اصغر(ع) را با سوز وصلوات  آماده مي کنند. گاهي يکي ازمداحان شبيه علي اصغر(ع) را که عروسکي سبزپوش است برمي دارد و وبه ذکر مصيبت مي پردازد که در پي آن بانواني که خود اغلب مادر هستند هاي هاي گريه مي کنند .

درتکيه ي بالا پير و جوان ، زن ومرد دوباره اجتماع مي کنند وحاج شيخ حبيب الله عسکري به نوحه خواني وپس از آن شبيه علي اصغر (ع) را از زيرعبايش بيرون مي آورد ومصيبت دردانه ي امام حسين(ع) را مي خواندو حسابي از مردم گريه مي گيرد پيش ازاو ، اين نقش را مرحوم شيخ محمود شريعتي و پدربزرگوارش ملا قربانعلي شريعتي که از بزرگان روحانيت مزينان بوده و درمدرسه علميه مزينان شاگردان فراواني را تربيت نموده است برعهده داشتند . پس از اين ذکر مصيبت ، جوانان سينه دوره مي گيرند و دقايقي حسن، حسين مي گويند.

صبح روز عاشورا ديگر به هيچ قلمي وزباني توصيف نمي شود نمي توان خلوص وعزاداري اين خيل عظيم روستايي وسوختگان کويري را با هيچ دوربيني به تصوير کشيد وبي شک از هرتصوري خارج است چرا که درهر روز از سال  اگر با يک مزيناني برخورد کني او از عيد وعروسي وديگر سنتها ي اين ديار سخن نمي گويد وتا بگويي مزينان، مي گويد عاشورايش ديدني است .واگر غريبه اي تنها يک بار به اين مراسم آمده باشد هر سال خود را به عاشورا مي رساند و افسوس مي خورد که چرا ديگر بستگانش را به همراه  نياورده است

قبل از آني که خورشيد درآسمان نمايان شود در هر منزلي ولوله اي به پاست اهل هر خانه در جنب وجوشند که مبادا به مراسم نرسند .پدرومادرها يي که خانه هايشان درمسير نخل است را ه را آب وجارومي کنند تا مشکلي براي عزاداران وحمل کنندگان نخل پيش نيايد .

وارد بازار مزينان که مي شوي صداي هماهنگي را مي شنوي که فرياد مي زنند: حسين. وچون نزديکتر مي شوي جماعتي را مي بيني که درابتدا ده بيست نفر بيشتر نيستند ولي کم کم جمعيت آنها از هزار نفرمي گذرد وهمه منظم ودر چند دايره حسا حسين مي گويند وسپس با همان نظم وتيب به سمت تکيه بالا مي روند و سينه ي دوره را تا آمدن دسته ي زنجير زنان علي اکبري که با علم وکتل از تکيه سادات حرکت مي کنند وفريادمي زنند :روز عاشوراست امروز             کربلا غوغاست امروز .وبا طبل وسنج وشوروحالي خاص وارد جمع سينه زنان مي شوندادامه مي دهند وسعي مي کنند اتصال گروهي آنها حفظ شود  وپس از آن شبيه خوان نقش ابوالفضل (ع) با اسب به وسط اين جمعيت مي آيد وفرمان حرکت را صادر مي نمايد.جمعيت حسين حسين گويان پشت سر شبيه خوانان راه مي افتند وهردسته اي براي خود ذکري دارد زنجير زنان علي اکبري با همان ذکر روز عاشوراست امروز وهمچنين ميانداري چند نفرازمداحان که يکي ازآنها مرحوم علي کربلايي اصغر عباس  بود که مي خواند :

زينب اي خواهرم الوداع الوداع      خواهر مضطرم الوداع الوداع

امروز وعاشوراست ياعيد قربان است    کرببلا امروز از خون گلستان است

به سمت بازار حرکت مي کنند ، سينه زنان هيئت حسيني هم با ميانداري مداحانشان ويا پيراني که سالهاست دراين هيئت خدمت مي کنند فريادمي زنند:

حسين حسين يا حسين    شهيد کربلا حسين  سرازبدن جدا حسين   امشب جناب فاطمه  با اضطراب وواهمه   آيد به دشت کربلا   گويد حسين من چه شد   نوردوعين من چه شد

جمعيت همراه هم پاسخ مي دهند حسين حسين يا حسين وناگهان چند نفرفرياد مي زنند آقا ياحسين وجمعيت پاسخ مي دهند حسين و به سرعت حرکت مي کنند اين شور وحال با همراهي عده اي که توبره هايي بردوش وچوبي دردست دارند وشبيه به چوپانان هستند وخود را زائر مي دانند ادامه مي يابد تا به انتهاي بازار مي رسند وعزاداران هيئت ابوالفضلي(ع) به همراه شهروندان غني آبادي به اين جمع  مي پيوندند ودرميدان امام حسين(ع) که صبح زود نخل به آنجا انتقال يافته است شکوه خاصي از عزاداران به چشم مي خورد تعزيه خوانان با اسب وعلمداران وکتل داران که هرکدام نمادي از عزا را دردست و برسر دارند که بعضي از اين کتل ها هرمي ومخروطي وبه شکل خيمه اي کوچک است که با پارچه هاي نذري وآينه تزئين شده است به همراه دسته ِ علي اکبري وطبل وسنج هيئات مزينان وغني آباد چندين بار برگرد نخل مي چرخند وآنگاه با ذکر مظلوم يا حسين ، حمل کنندگان نخل که هريک چادر شبي برشانه هايشان بسته اند تا سنگيني نخل شانه هايشان را مجروح نسازد آن را ازجا بلند مي کنند وبه سمت مزار امام زادگان بهمن آباد که فرزندان امام موسي کاظم(ع) در آنجا مدفون هستند حرکت مي کنند در اين ميان ذکر حسين حسين بانوان که با هر ذکر جانسوزشان نيروي خاصي به اين خادمان مي بخشند ديدني است آنها همپاي مردان درعقبه نخل مي دوند وحسين حسين مي گويند هر موقع که نخل کج شود وتصوراين است که ممکن است سقوط کند فرياد حسين حسين آنها بيشتر مي شود وبا همين ذکر خطر برطرف مي شود فرقي نمي کند که دراين روز برف وباران ببارد وتا زانودرگل فروروند ويا درگرماي سوزان کوير باشدو از تشنگي له له بزنند آنها در اين روز زينب وار به مدد برادران وهمسران وفرزندان خويش مي آيند .

نخل در مسير پل چپرخنه به سمت مزار شهدا حرکت مي کند. همه دراين مراسم شريکند خوب که دقت مي کني مي بيني تمامي شرکت کنندگان در تلاشند تا مراسم با شکوه برگزار شود .يک سري از جوانان شيرغران را که جد اندر جد درخانواده ي حجي ها بوده بردوش مي گيرند عده اي ساربان را که مرحوم قربان حجت الله آن را اجرا مي کرد واکنون پسرانش اين نقش را برعهده دارند حمل مي نمايند در مسير راه ساربان وشير با هم درجدال هستند وشير مي خواهد ازدست بريده ي ابوالفضل (ع) دفاع کند وساربان آن را به ميانه ي جمعيت پرتاب مي کند هرکس آن را بگيرد سريع به شير مي رساند.
ادامه دارد ...
 نویسنده : علی مزینانی عسگری
منبع :
شاهدان کویر

مخاطبين گرامي مي توانند ادامه اين مطلب زيبا را در وبلاگ شاهدان کوير مطالعه کنند.

* شاه راه علی :
اشاره به بخش هایی از نوشته های دکتر علی شریعتی در کتاب کویر

گزارش تصویری از عزاداری ماه محرم در مزینان

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید :
آداب و رسوم عزاداری محرم در روستای کلاته میرعلی سبزوار
نظرت را بنویس
comments

محمد جواد

متاسفانه با تمام زیبایی این مراسم چنتا عکس زیبا و جذاب از مراسم این روستا پیدا نمیشه.

جوادی

سلام همکاری داریم به نام آقای سید مهدی چشمی خیلی آقاست

hhhhhhhhhhhhhhh

خوب بود یا امام حسین ما را هم کمک کن

علی مزینانی

باسلام ضمن عرض خداقوت به استحضارمی رساند تصاویردیدنی از عاشورای مزینان را منتشرنموده ام درانتظار تان هستم

سایت بهمن آباد

سلام. طبق قولی که داده بودم، محرم در بهمن آباد در سایت بهمن آباد منتشر شد. با تشکر

علی مزینانی

سلام یاران فقط می گویم اجرتان با صاحب این ماه مزینانی

خطّه فریومد / فرومد

مثل « شبیه » ای است که در ده ما می خوانند . زائری وسط راه مشهد ـ کربلا می میرد . امام رضا با امام حسین سر این زائر دعوا می کنند . امام رضا آمده آن را به طرف خودش می کشد که این مال مشهد ماست و امام حسین هم آمده آن را به طرف خودش می کشد که این از زوّار من است . کشمکش عجیبی است که خود یک نمایش و یک شبیه است . بعد علی ، محمّد و فاطمه زهرا ( به عنوان داور ) می آیند . اینها را قبول نمی کنند . دعوای عجیب و غریبی بین امام رضا و امام حسین سر یک مرد که به نام ملّا رجب علی ( درگیر است ) . خلاصه جبرئیل از طرف خدا در شبیه می آید و می گوید : خدا سلام رسانده و گفته که : بالاخره یک جوری ( با هم کنار بیایید ) . آنها می گویند : نخیر ، نمی شود . ( جبرئل می گوید ) : خوب ، حالا یک جوری رضایت بدهید ؛ بیایید ( فاصله مشهد ـ کربلا ) را متر کنید و ببینید به هر کدام نزدیک تر شد ( مال او باشد ) . متر می کنند ؛ می بینند که « لا مذهب » وسط مرز به درک واصل شده ! [ مجموعه آثار 23 / جهان بینی و ایدئولوژی ، شریعتی ؛ علی ، شرکت سهامی انتشار ، چاپ دوم ، 1372 ، صفحه 198 ] شبیه خوانی در قدیم موضوعی بود به نام شبیه خوانی ( در تهران هم خیلی زیاد بوده است . ) که در واقع نوعی نمایش از حادثۀ کربلا بود . نمایش قضیّه کربلا فی حدّ ذاته بدون شکّ اشکال ندارد ، یعنی نمایش از آن جهت که نمایش است اشکال ندارد . ولی ما می دیدیم و همه اطّلاع دارند که خود مسئلۀ شبیه خوانی برای مردم هدف شده بود . دیگر هدف امام حسین و ارائۀ داستان کربلا و مجسّم کردن آن حادثه مطرح نبود . هزاران چیز در شبیه خوانی داخل شده بود که آن را به هر چیزی شبیه می کرد غیر از حادثۀ کربلا و قضیّۀ امام حسین ، و چه خیانتها و شهوترانیها و اکاذیب و حقّه بازیها در همین شبیه خوانیها می شد که گاهی به طور قطع مرتکب امر حرام می شدند . به هیچ چیز پایبند نبودند . از بچگی این در یادم هست که در همین محلّ خودمان که فریمان است ، همیشه مسئلۀ شبیه خوانی مورد نزاع مرحوم ابوی ما رضون الله علیه و مردم بود ، گو اینکه ایشان در اثر نفوذی که داشتند تا حدّ زیادی در آن منطقه جلوی این مسئله را گرفته بودند ، ولی همیشه یک کشمکش در این مورد وجود داشت . ایشان می گفتند که شما کارهای مُسلّم الحرامی را به نام امام حسین مرتکب می شوید و این کار درستی نیست . در سالهایی که در قم بودیم یادم هست که در آنجا هم یک نمایشها و شبیه های خیلی مزخرفی در میان مردم بود . سالهای اوّل مرجعیّت مرحوم آیت الله بروجردی رضوان الله علیه بود که قدرت فوق العادّه داشتند . قبل از محرّم بود به ایشان گفتند وضع شبیه خوانی ما این جور است . دعوت کردند ، تمام رؤسای هیئتها به منزل ایشان آمدند ، از آنها پرسیدند : شما مقلّد کی هستید ؟ همه گفتند : ما مقلّد شما هستیم . فرمودند : اگر مقلّد من هستید ، فتوای من این است که این شبیه هایی که شما به این شکل درمی آورید حرام است . با کمال صراحت به آقا عرض کردند که آقا ما در تمام سال مقلّد شما هستیم ، الّا این سه چهار روز که ابداً از شما تقلید نمی کنیم !! گفتند و رفتند و به حرف مرجع تقلیدشان اعتنا نکردند . خوب این نشان می دهد که هدف ، امام حسین نیست ، هدف اسلام نیست ، نمایشی است که از آن استفاده های دیگری و لااقل لذّتی می برند . این ، شکل قدیمیش بود . شکل مدرنش را ما امروز در نمایشهایی که برای عرفا و فلاسفه ، هر چند وقت یک بار در خارج و داخل به عنوان کنگره ای بزرگ به نام فلان عارف بزرگ مثلاً مولوی تشکیل می دهند ، می بینیم . [ حماسة حسینی (1 ) ، شهید مرتضی مطهّری ، انتشارات صدرا ، چاپ شانزدهم ، زمستان 1369 ، صص 213 ـ 214 ]
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما