گفتگویی با حاجیه خانم وهاب زاده بانوی موفق وفعال مذهبی واجتماعی در شهر سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه در اردیبهشت ماه 92 برای اولین بار در سبزوار ، به مناسبت روز گرامیداشت مقام زن ، پژوهشی را در رابطه با بانوان موفق و فعال اجتماعی در دارالمومنین سبزوار انجام داد که اولین پژوهش مدونی بود که تا کنون با این محوریت در میان بانوان سبزواری انجام شده بود و منجر به تهیه فهرستی از بیش از 20 بانوی موفقی شد که عمدتا در نیم قرن اخیر و به ویژه بعد از دوران پیروزی انقلاب اسلامی ایران در عرصه اجتماع حضور موفق و ارزشمندی یافته اند. برای مشاهده آن فهرست هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

همان زمان تصمیم گرفتیم ، اگر همچنان توفیق ادامه کار فرهنگی و رسانه ای را داشته باشیم ، به تکمیل و گسترش آن پژوهش همت گماریم.اینک اسرارنامه توفیق آن را دارد که در بخش حوض هشت پایه همین وبسایت ، دسته مستقلی را به بانوان موفق سبزواری اختصاص داده باشد (منبع) و در اردیبهشت و فروردین 93 نیز ، بار دیگر توفیق خداوندی نصیب تحریریه این مجله شد تا تحقیق درباره بانوان فعال و موفق سبزواری را ادامه دهد.

البته ملاک اسرارنامه در تشخیص بانوان موفق به هیچ عنوان ملاک های سیاسی و یا میزان قدرت، ثروت و حتی شهرت افراد نبوده است. چرا که حتی بانویی نظیر سکینه کسکنی پیرزن رنج کشیده و نانوای سبزواری که در همه عمر هیچ پست و سمت اداری را تجربه نکرده واز بعضی محرومیت های مالی نیز رنج می برد، بازهم از دیدگاه این مجله، بانوی موفقی است که توانسته با اتکا به توان بازو و همت بلند خود ، به مدت حدود 40 سال ، چرخ زندگی خود و فرزندانش را بدون وابستگی به دیگران بچرخاند. اما در این بین بعضی از بانوان موفق سبزواری ، در سطح جامعه اثرگذاری های بیشتری را از خود به نمایش گذاشته و حتی می توان گفت، با حفظ عفاف وتمامی شئونات لازم توانسته اند دوشادوش مردان به توسعه و پیشرفت شهر و کشور یاری رسانند.

یکی از این بانوان موفق سبزواری حاجیه خانم عصمت وهاب زاده است که سال هاست با عزم راسخ و عمل شایسته خود ثابت کرده است، اعتقادات مذهبی و تعهد یک زن مسلمان به خانواده ، مانعی برای حضور موفق و مقتدرانه وی در عرصه اجتماع و اثرگذاری های مثبت فرهنگی و مذهبی نیست.

از همین رو هستی اسلام نژاد، خبرنگار افتخاری مجله اینترنتی اسرارنامه ،  در روزهای اخیر به سراغ این بانوی تلاشگر سبزواری رفته و پس از اینکه با اصرار زیاد وی را متقاعد به مصاحبه کرده است، متن کامل گفتگوی خود با حاجیه خانم وهاب زاده را برای انتشار دراختیار تحریریه این مجله قرار داده است:

 

اگرمی خواهی تلاش تو، به نتیجه برسد ایمان خود را ازدست نده

به مناسبت گرامی داشت سالروز ولادت بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا (س) وروز زن ومقام مادر، به سراغ بانوی خیرسبزواری، حاجیه خانم عصمت وهاب زاده رفتیم، گرچه  ایشان در ابتدا تمایلی به صحبت نداشتند ولی با اصرار ما موافقت کردند آن هم برای رضای خدا تا شاید تبلیغی برای فعالیت های خیرخواهانه در جامعه باشد.

بعد از ظهر یکی از روزهای پایانی فروردین ماه ، ساعت شش با حاجیه خانم وهاب زاده تماس تلفنی داشتم، وخواستم که با ایشان مصاحبه کنم، با اینکه حاجیه خانم در مهمانی یکی از اقوام شان بودند ولی قبول زحمت کردند، و آدرسی از محل حضورشان در اختیارم گذاشتند تا برای مصاحبه به دیدارشان بروم.

به محل ملاقات که رسیدم، طبق انتظار با یک خانم محجبه مواجه شدم، که از نگاهشان مهربانی وصداقت واز چهره شان نجابت به وضوح دیده می شد. بعداز سلام وخوش آمد گویی، حاجیه خانم دوباره تأکید داشتند که نمی خواهند در مورد کارهایشان صحبت کنند، ولی من گفتم: باید در مورد کارهای خیر گفته ونوشته شود تا دیگران که تمایل به این کار دارند، تشویق شوند وبدانند که اگر کاری برای رضای خدا انجام شود، دیر یا زود نتایج مثبت آن آشکار خواهد شد.

از حاجیه خانم خواستم تا خودشان را معرفی کنند؟

عصمت وهاب زاده هستم متولد 1322، اعتقاد دارم وقتی کاری برای رضای خدا باشد، نباید جار زده شود. مگرقبلاً دوربین ومیکروفن وجود داشت که مردم ازکارهای خیربا خبرمی شدند. پیامبرما حضرت محمد (ص) یک لااله الاالله گفت و همه مردم مطلع شدند. اصلا دلم نمی خواهد شهرت پیدا کنم. دوست دارم آزاد باشم وبدون دغدغه به کارهایم برسم. چند وقت پیش ازیک ارگانی نامه ای به دستم رسید، که مرا به عنوان نفرچهارم در فعالیت های دینی، ومذهبی معرفی کرده بودند، با اینکه تا به حال با هیچ سازمان یا مؤسسه ای مصاحبه ای نداشتم، ولی مردم خودشان اطلاع رسانی کرده اند.

دوست دارم اگر هم کاری انجام می دهم فقط برای رضای خدا باشد، همین برایم کافیست که خدا وخلق خدا را خشنود کنم.

فعالیت های خودم را قبل از انقلاب شروع کردم، در تظاهرات شرکت می کردم، اعلامیه های امام را پخش می نمودم،اما چیزی که باعث شد در این کار تلاش کنم، جمله ای بود که امام (ره) در سال 1357، درابتدای ورودشان گفتند: انقلاب ما انقلاب پابرهنه ها، وزاغه نشین هاست، این جمله امام تأثیر زیادی روی من گذاشت.

از همان زمان کارخودم را شروع کردم. در تظاهرات وراهپیمایی ها شرکت می کردم، زمان جنگ درپشت جبهه فعالیت های زیادی داشتم. از قبیل پختن نان وکلوچه، دوخت و بسته بندی لباس و کارهایی از این قبیل، را با خانم های دیگر انجام می دادم.

درهمان زمان یک بانوی خیرمنزل شخصی خودش را وقف حسینیه ابوالفضلی کرد و خواسته بود تا یک نفرعهده دار کارهای حسینیه شود.

من هم خوابی از امام حسین (ع) دیدم که مرا دعوت به حسینیه کرد، و بدین ترتیب از همان سال ها عهده دار کارهای مربوط به اینجا شدم.

درابتدا تمام برنامه ها درهمان ساختمان  قدیمی برگزار می شد، مثلاً روزهای یکشنبه، برگزاری نماز، قرائت و تفسیرقرآن، درس هایی مربوط به احکام، وغیره...

کم کم کارمان رونق گرفت ومردم نذورات خودرا به حسینیه می آوردند واز من می پرسیدند که آیا این چنین کارهایی را قبول می کنم یا نه؟ که جواب من به آنها مثبت بود، نذوراتی، مانند عقیقه کردن، ونذوراتی که در مراسم های ،عزا داری در ماهای محرم، صفر، ماه مبارک رمضان و مولودی هایی که برای ائمه می گرفتند...

من قبول کردم چون تصمیم گرفته بودم، تمام تلاشم، برای خدمت به حسینیه ومردم محروم وآبادانی این حسینیه باشد.

کارم را با دعوت از مردم مستضعف برای برخورداری از نذورات آغاز کردم و به تدریج خانواده های محروم بیشتری را شناسایی نمودم.

در ابتدای کارم، بعداز اتمام مراسم وشستن ظرف ها، چند مرتبه، (در حد سه یا چهار بار) در این حسینیه غذا خوردم، که هردفعه به شکلی مریض می شدم تا اینکه آخرین باروقتی برای خودم غذا کنار گذاشتم، اواخر وقت بود، که خانمی در زد، وگفت: غذای نذری دارید؟ چون غذا تمام شده بود، گفتم: شرمنده مراسم تمام شده وغذایی هم نمانده، پیرزن که درحال رفتن بود، با خودم گفتم: آیا درست است، غذایی باقی مانده باشد وبینوایی، از دراین خانه ناامید برگردد؟

پس به سرعت به دنبال آن خانم رفتم و صدایش کردم وسهم خود را به او دادم و از آن پس دیگرهیچوقت حتی لقمه ای نان در این حسینیه نخوردم، چون اعتقادم این بود که غذای نذری سهم محرومان است.

ازهمان زمان تصمیم گرفتم، که اگر درهم ودیناری به دستم برسد،آن را خرج حسینیه کنم. کم کم هدایا ونذورات مردم زیاد شد ودرآمد ما بهتر شد، تا اینکه توانستم یک تغییرات اساسی در بنای ساختمان ایجاد کنم. با درآمد حاصل ازاین کار، چند حیاط متصل به حسینیه را خریداری کردم، وسالن هایی برای، کشتارمرغ وگوسفند، برای آشپزی، وبرای پذیرایی از مهمان ها درست کردم.

از فعالیت های دیگر حسینیه، این است که روزهای اول تا چهارم هر ماه، قرعه کشی برگزار می کنیم. خانم هایی که شرکت می کنند چه خودشان، وچه به نیابت ازآقایان، هرکدام به طور مثال، اگر باید بیست هزار تومان بدهند، با رضایت خودشان، بیست ویک هزار تومان می دهند، آن هزار تومان اضافی را خرج حسینیه می کنم.

تا به حال یاد ندارم که کوچکترین چیزی را اصراف کرده باشم، حتی قوطی های خالی روغن و رب گوجه فرنگی وامثال این ها را، دور نمی اندازم. همه را می فروشم واز پولش لوازم مورد نیاز، حسینیه را تهیه می کنم. لوازمی مانند، ملاقه، کفگیر، قاشق وچنگال ولوازمی که نیاز اینجاست.

 برای مراسم های عروسی هم سفارش غذا می گیریم، وغذای آماده را به آدرسی که دادند می بریم.

سالی چندبار سفرهای زیارتی وسیاحتی داریم، کاروان هایی از خانم ها که اسم نویسی می کنند را به شهرهایی، مانند مشهد، قم، جمکران، شیراز، کرمانشاه، می برم. البته چند باری مردم از من خواسته بودند، که سفرهایی به خارج از کشور داشته باشم، ولی من قبول نکردم، چون عقیده دارم، کاروان هایی که از این حسینیه حرکت می کنند، نباید به سفرهای سیاحتی خارج از ایران برود.

هرهفته شب های چهارشنبه، دعای توسل، وشب های جمعه دعای کمیل، برگزار می شود. روزهای جمعه دعای سمات، که متأسفانه روز جمعه فقط خودم تنها دعا را می خوانم.

از ابتدای ماه محرم به مدت دوماه وده روز، در این مکان مراسم روضه خوانی داریم. دهه اول، ماه محرم هرشب مراسم زنجیرزنی برگزار می کنیم، وبعد از مراسم، آبگوشت نذری می دهیم.

 در روزهای تاسوعا، هم آقایان وهم خانم ها برای نهاردعوت هستند، اما روز عاشورا، فقط خانم ها برای زیارت عاشورا می آیند وتا 700 یا800 نفر غذا درست می کنیم، وگاهی به 1000 نفر هم می رسد.

درروزعاشورا، نماز اول وقت را جماعت اقامه می کنند وبعد از آن ذکر «لعنت الله» بریزید ویارانش را به جا می آوریم و پس از آن ناهار صرف می شود.

روزهای میلاد ائمه (ع)، مثل میلاد حضرت علی، حضرت فاطمه، میلاد حضرت رسول، عید مبعث، نیمه شعبان، ومیلاد امام جعفر صادق (ع)، هم روز وهم شب جشن داریم، اما میلاد، بقیه ائمه را فقط،  شب ها مراسم جشن برگزار می کنیم.

در ماه مبارک رمضان، هرشب حدوداً 300 نفر، را درحسینیه افطاری می دهیم، که البته در اینکار بعضی افراد خیر  به من کمک می کنند، وگاهی اوقات بانی مجالس خود همین افرادند.

در هرمراسمی که داریم، اگرمقداری غذای دست نخورده اضافه باشد، برای یتیمان بی سرپرست وافراد بی بضاعت می فرستیم و حتی لقمه ای نان هم در این حسینیه، دور ریخته نمی شود، چون خداوند  اصراف کاران را دوست ندارد.

 در اوایل انقلاب، یکی از کارهای من، این بود که افراد بی سرپرست ویا بد سرپرست وافراد ی که بضاعت مالی خوبی نداشتند را شناسایی و در محله ها، از خانواده ها پرس جو می کردم. وقتی متوجه می شدم درآمد چه کسانی از حد معمول کمتر است، به آنها کمک می کردیم.

حتی کسانی را که شوهرشان در زندان بود، وهمسر خانواده مجبور بود، برای امرار معاش کار کند. برای این چنین خانواده هایی، چای، روغن، برنج، گوشت، نخود، ولوبیا، خریداری کرده وبسته بندی می کردیم وبه خانه هایشان می بردیم.

اما حالا طور دیگری این کار را دنبال می کنیم، بطور مثال، اگر فردی از این خانواده ها بیمار شود که برای درمانش احتیاج به کمک داشته باشد، داروهای مورد نیازش را خریداری می کنیم. برای دختران جهیزیه تدارک می بینیم. اگر  متوجه شویم که برای پرداخت اجاره بها، با مشکل مواجه شده اند، به آنها کمک می کنیم، به تازگی خانه ای برای نیازمندان خریداری کرده ایم.

در این چند سال، بارها کمیته امداد از من دعوت به همکاری کرده، ولی من قبول نکرده ام، چون دلم، نمی خواست زیر نظرکسی یا ارگانی باشم و تمایل داشتم، کار کنم و با پولی که از حسینیه، به دستم  می آید، به دیگران کمک برسانم.

البته اگر در کمیته امداد، کاری از دستم ساخته باشد، درحد توانم حتما کمک خواهم کرد و درگذشته هم با این ارگان همکاری هایی داشته ام و کارهایی، مانند دوختن لباس، وبسته بندی لوازم مورد نیاز خانواده ها، اما دلم نمی خواست یکجا ثابت باشم.

در زمان انتخابات، هم برای بعضی از نماینده ها، فعالیت داشتم. رأی ها را شمارش می کردیم و اگر کاری از دستم ساخته بود انجام می دادم. البته من در هیچ کجا، از موقعیت هایی که، نام بردم حتی یک استکان چای هم نخورده ام.

در حال ادامه صحبت ها بودیم که کم کم به زمان غروب آفتاب نزدیک شدیم. احساس کردم که نباید بیشتر از این وقت حاجیه خانم را بگیرم. زیرا علاوه بر اینکه ایشان را از وسط یک میهمانی فامیلی برای مصاحبه بیرون کشیده بودم، می دانستم که وی حتما تا دقایقی دیگر قصد اقامه نماز اول وقت را خواهد داشت. به همین دلیل مصاحبه را به پایان رسانیدم و خواستم که اگر اجازه دهند، چند عکس از ایشان تهیه کنم اما حاجیه خانم به شدت مخالفت کردند و گفتند حتی در عروسی فرزندانشان هم عکسی نیانداخته اند، و چون پی بردم که اصرارهای من برای این مورد بی فایده است ، از اصرار بیشتر خودداری کردم و در عوض برای خالی نبودن  عریضه ، به محل حسینیه ابوالفضلی خیابان رضوی رفتم و هرچند وقتی من به آنجا رسیده بودم ، تعطیل بود اما از سردر حسینیه و کوچه آن چند عکس تهیه کردم.

واما سخن آخر اینکه در تمام مدتی که این بانوی سبزواری صحبت می کرد ، عزم پولادین و همت طولانی مدتش را برای فعالیت در امور خیریه و مذهبی می ستودم و با خود فکر می کردم، به راستی اگر همه ما و به ویژه کسانی که در مسئولیت های اجرایی کشور هستند، از چنین روحیه جهادی و عزم راسخی برخوردار باشند، که با کمترین میزان تلاش برای تبلیغ و یا کوشش برای تصاحب پست ها و مقام های اداری به کار خالصانه در راستای اهداف انسانی خود بپردازند ، بسیاری از مشکلات کشور به سرعت حل خواهد شد.

 گزارش گر: هستی اسلام نژاد                          

برای مطالعه گزارش های بیشتر از هستی اسلام نژاد ، هم اکنون به مطلب درج شده در بخش کوچه پس کوچه پیوندها در انتهای همین صفحه مراجعه کنید.                                                                                                                                                                                      

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

زن ، نان ، زندگی / گفتگویی با سکینه کسکنی بانوی نانوای سبزواری                                                   

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما