چند خار زیر دم خر زندگی ما نهاده شده است؟! / مولوی - امروز

محمد ابراهیم اکبری نویسنده سبزواری در وبلاگ خود کوه مش نوشت:
 
مولوی- امروز
 
چند تا خار زیر دم خر زندگی ما نهاده شده است؟!
 
 کس به زیر دم خر خاری نهد
خر نداند دفع آن بر می جهد
بر جهد وان خار محکم تر زند
عاقلی باید که خاری بر کند.
(حضرت مولانا)
 
وین دایر ( روانشناس آمریکایی 2015- 1940م) در بخشی از زندگی نامه اش در کتاب درمان با عرفان   می گوید : وقتی که از کارم (عضو هیئت علمی دانشگاه )استعفا دادم همکارها می گفتند: زده به سرت!؟ همه می دوند شغلی دست و پا کنند تو می خواهی ازشغلت استعفا بدهی!؟ آن هم عضو هیئت علمی دانشگاه! دیوانه  شده ای!؟ همسر وین دایر گفته بود نظر من با توست هر جور ته دلت یا همان رویاهای فردی ات می گوید همان کن!
 
این مقدمه را آوردم برای این که بدانیم هر کس در زندگی اش تکلیفی منحصربه فرد دارد. به دنیا نیامده ایم اگر یک شغل داریم برای شغل دوم، دو شغل داریم برای شغل سوم، چهارم و ... بدویم و باز بدویم و باز .... یا به دنیا نیامده ایم تا خانه هایمان را زیاد کنیم یا خودمان دست و پای لحظه های شاد زندگی مان را با ریسمان وام ها ببندیم!
 
آیا در نهایت داشتن چند شغل، چند منزل مجلل، چند حساب جاری سرشار از وجه نقد آرامش را به ما هدیه می دهد!؟
 
خار طمعی که در زیر دم خر زندگی ما فرو شده است با برجهیدن بیرون نمی آید که برعکس فروتر می رود. بسیاری از ما شبانه روز آنچنان مشغول برجهیدن  هستیم که یک لحظه آرام نمی گیریم که همین پیام را بشنویم.
 
تمام این خواهش ها و سوختن ها و خواستن ها همان برجهیدن است که خار را در بدن فروتر می کند. در این نوشته ی کوتاه نمی خواهیم بگوییم سونامی آز از کجا شروع شد!؟ به کجاها برخورد کرده و می کند!؟ چطور شد که گوهر قناعت در میان سکه های بهار آزادی گم شد.؟
 
می خواهم مطمئن شوم که درست می بینم یا نه!؟ آیا شما هم لشکر آز و طمع را که بدتر از قوم مغول بر ما تا خته اند بنای آرامش ما در هر کجا که بوده را به آتش کشیده و اطفال لحظه های شاد و اصیل ما را به اسارت گرفته اند را می بینید!؟ اگر شما هم می بینید وظیفه ی هر کدام از ما چیست!؟ از کجا شروع کنیم؟ چه کسی جلو بیفتد!؟
 
در زمان سیطره ی پول آن ها که شبانه روز مشغول برجهیدن  هستند طاقت لبخندهای آرام یک انسان قناعت پیشه را ندارند. وارد نشدن در بازی آن ها مثل این است که تمام هستی شان را به استهزاء گرفته ای! دوست دارند قاطی آن ها شوی و بدوی! قاطی نشوی تنبل و بی عرضه ات می خوانند!
 
خوب فکر کن اگر یکی یکی آدم ها خود را از این مسابقه ی حماقت بار که هیچ خط پایانی از آرامش برایش متصور نیست کنار بکشند دیگر مسابقه ای در کار نخواهد بود. بازی آن ها خراب خواهد شد. اما آن ها به درد خار عادت کرده اند به درد خار خوگرفته اند حلاوت روانی سلطان بودن آزاد بودن و شاد بودن را نچشیده اند. به تفکرات زائد به رنج های عارضی خو کرده اند و نیستان اصیل فطرت را از یاد برده اند به قول اندیشمند بزرگ احمد شاملو نگهبان عبوس رنج خویش اند.  اما این  و این همه در شان ما ادم ها که بنا بوده پادشاه عالم  باشیم نیست . یا علی برخیزیم و فکری به حال خود برداریم.
 
با آرزوی آرام و قرار روحی و روانی تمام آدم ها
 
برای مطالعه نوشته های بیشتر به قلم محمد ابراهیم اکبری هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
 

 

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما