کمک به شناخت زبان از میان رفته ی پهلوی اشکانی با شناخت گویش سبزوار

ابولفضل بروغنی/ مجله اینترنتی اسرارنامه
 
از آن جایی که خراسان خاستگاه زبان پهلوی اشکانی است و پهلوی منسوب به پرثوه است و آن نام قبیله ی بزرگ"پرثوه"بود، که نام خراسان امروزی است .و حدود جغرافیایی دولت اشکانی برابر تقسیمات امروزی دامغان و....سبزوار است و بنا به گفته روزبه دادویه (ابن مقفّع) دری ،لغت مشرق و بلخ است و زبان در ی نیز تغییر شکل یافته ی پهلوی اشکانی است .بی گمان شناخت گویش سبزوار،به شناخت زبان از میان رفته ی پهلوی اشکانی کمک شایانی خواهد کرد .از این رو برای آگاهی خوانندگان ارجمند ،ویژگی های گویش سبزوار را در واک ها (=صامت ها)و واکه ها (=مصوّت ها)و واژگان به کوتاهی می آورم .       
 
1- این گویش دارای 23 هم خوان است که واج های ((ه،و،ء،ح))معمولا در پایان واژه ها به کار نمی روند.هم خوان مرکب ((خوَ))که بازمانده ی زبان اوستایی است ،امروزه((واو))آن از میان رفته اما در گویش سبزوار وجود دارد ،مانند،خویس،خویر،در داورزن خوَر 
 
 2- حرف ((ژ)) به رغم زبان فارسی در گویش سبزوار وجود ندارد مانندجَلَه (=ژاله) و جاکت(=ژاکت)   
 
 3- یای مجهول و واو مجهول که قرن ها ست از میان رفته در گویش رسمی سبزوار پر کاربرد است .هنوز سیر ((ضد گرسنه)) را ((سِر ))و ((زیر)) را ((ز ِر)) و((بیل)) را ((بِل)) به کار می برند.در روستای منیدر((واو مجهول))بسیار پر کاربرد است.   
 
 4- در زبان فارسی معیار6 مصوت هست،در حالی که گویش سبزوار 14 مصوت دارد از این رو پر بار ترین گویش است که در خور زبانی شدن است.شگفت است که با آن همه یورش هایی که به این سرزمین شیعه نشین می شده ،کمتر از زبان های بیگانه وام گرفته و جز کمی از واژه های ترکی هم چون ؛((بشقاب،ایلجار،چاروغ ،با جناق،قاق))و واژه های مفعولی مانند ؛ایل، سوغات، قلدر، قلچماق، خان ، داش، و....و واژه های بیگانه دیگر همچون؛ کمپلت، سماور، قوری، استکان، ماشین ، اُرد(=دستور)، تلمبه، چرتکه و....که همان ها را نیز درکوره ی دستوری گویش آب کرده ،کمتر از بیگانه هنایش (=تأثیر)پذیرفته است ،زیرا فرهنگ پر بار سبزوار ، بیهق با پیشینه ی تاریخی و دانشی و دینی که داشته نیازی به وام خواهی از دیگران نداشته است. 
 
 5- از ویژگی های دیگر گویش سبزوار این است که از واژه های گویش همانندی های فراوانی با زبان پهلوی و اوستایی دارد .مانند ؛تاس،تاغ ،بوم(=بام) ،ایشتو(=شتاب) ،برغ در اوستایی وَرق به معنای بند آب،برشته،اُشتر در اوستایی اوشتر،اِندر در مادر اِندر،چِروا(=حیوان)،خُمب،خواجه،یوم(در اوستایی یام به معنای ظرف پلاستیکی برای کاه شویی)تُخس در پهلوی به معنای زرنگ واُخُره در اوستایی اَخوَرَه،اَنجو،کوف(=کوه)،دول (=سطل)،دِو(=دیو)،در پهلوی دِو در اوستایی دَاِوِه.گیزدُم،هِچ در پهلوی هِچ،ویر (موی بر تن راست شدن)در اوستایی ویره ،خویس در اوستایی به همین شیوه و صد ها واژه ی دیگر.  
 
6-از دیگر ویژگی های گویش که پر باری فرهنگ را می رساند،این است که برای هر پدیده ای فعل یا نامی جداگانه می آورد .برای نمونه ؛ اگر زمین با خاک بالا آمده باشد((وِ ِرلوقیّن)) ؛اگر باد کرده باشد ((وِ ِرپوکیّن))؛اگر چهره با زنش(=ضربه)ورم کرده باشد ((ور قورّین)) و اگر چیزی مانند پنبه روی هم باشد ((ورسولومبین)) یا ((سلمباد)) گویند.مردن برای بچه ها ((ورپرّیَن)) است.چوب اگر بزرگ باشد ((کُنده))باریک باشد ((خِلَشه))و اگر چوب تازه باشد ((شُوش))،اگر از درخت انار باشد ((تِركَه))و اگر تازه شكسته شده باشد ((شِخِل)) و اگر عادي باشد ((چوب )) گويند.
 
7- وي‍ژگي ديگر گويش اين است كه افعال ساده ي آن بيشتر از افعال ساده ي زبان فارسي است .
نمونه ي افعال ساده و پيشوندي سبزواري:اَنجيدن (ريز ريز كردن)، تيجيين و رخِچِروندن (فشردن آب پارچه )، بنجيين(پاك كردن سبزي)، دِندوختن(شايع كرد)
 

 

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما