حسین خسروجردی نویسنده رمان تگرگ تاتار: با کنگره سربداران اعتبار فرهنگی سبزوار شناسانده می شود

نام آنها ما را روشن نگه می دارد
 
استاد حسین خسروجردی نویسنده لطیف طبع خراسانی و روایتگر داستانی لحظه های ناب تاریخ است که در آثارش به تاریخ و فرهنگ این کهن بوم، سبزوار نگاهی ویژه دارد. یکی از آثار این نویسنده سبزواری ، رمان تگرگ تاتار است که با رویکردی تاریخی- داستانی با محوریت نهضت سربدارانِ سبزوار،به آن پرداخته . دغدغه های فرهنگی و پرداختن به گوشه های مغفول مانده از برهه ی از تاریخ سبزوار که همگان به آن افتخار می کنیم بهانه ای شد تا گپ و گفتی با ایشان داشته باشیم، مصاحبتی که با وجود سکونت آقای خسروجردی در شهر مشهد به صورت حضوری ممکن نشد وسوالات به صورت کتبی در اختیار وی قرار گرفت. در ادامه شاهد پاسخ های زیبا و ادبی نویسنده تگرگ تاتار که با قلم وزین خودِ این نویسنده به رشته تحریر در آمده است، می باشید:
 
حسین خسروجردی، نویسنده رمان تگرگ تاتار :
 
نام آنها ما را روشن نگه می دارد
 
-باسلام و تشکر لطفا خودتان را برای مخاطبان ما معرفی کنید؟
*با سلام و باور به همایش سربداران که مهمترین خاصیتش، بیدار کردن اندیشه هاست و با سپاس از شما که با چیستا و فرهنگ پرسش، به کارشناختن و شناساندن پرداخته اید و با خرد گرایی تجربی به عنوان افزار معرفت، راه تفاهم و کمال را می جویید.
بنده حسین خسروجردی هستم اهل شهر سبزوار، در دهه شصت ، رشته زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه آزاد سبزوار تا مقطع کارشناسی گذراندم که گویی باید در آستانِ این در ، با خیال و کوشش پروانه ای دمساز می شدم که بر سر در آن نوشته بودند: کلمۀ زیبا عمل زیبا را به دنبال دارد. این کلامتوماس مان، نویسنده شهیر آلمانی گویی تقریر عشقی راستین بود که راهِ رمان و نگاشتن عالمی را روشن می کرد که باید در آن ایستاده می سوختی و در قصۀ غُصه های عالم شریک می شدی تا به قابلیت سخن می رسیدی که به سروده حافظ:
دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخن عشق نشانی دارد
باری در ادامه معرفی خویش تنها به اختصار با بیان و نام بردن از دو فرزندِ دخترم ، به نام های سپیده و رخشا و نیز همسری همراه و بردبار بسنده می کنم و در فرصت فراهم شده مایلم تا به رُمانی که تگرگ تاتار نام دارد بپردازم و از آن سخن بگوییم سخن از رمانی که با قلب او تپش یافته ام و با احساسش نیروی زندگی را در خودم بیدار نموده ام و گذاشته ام تا، نام قهرمانان این رمان، ما را روشن نگه بدارد. چنین است که مدار عمر من –همانگونه که گفتم- از آن سوی جوانی باز تاکنون ، به دورِ کتابت داستان و رمان و معرفتی چرخیده است که امروز به آن ادبیات خلاقه می گویند و آن چیزی نیست جز تقریر عشق و چراغِ تابنده ای که همیشه مرا صدا می زند.
 
– علت و انگیزه شما از روی آوردن به ژانر تاریخی در نوشتن چه بود؟
*همه چیز از بایستگی و شایستگی آن پهلوان برومند آغاز شد از امیر عبدالرزاق باشتینی که با همتِ مردانه خود از خار ذلت، برگِ گل تازه برآورد. همت مردانه ای که به قول گوته شاعر آلمانی : او نخواست که در بندگی غرورش را حفظ کند . او وقتی که بر چهره خزان دیدۀ سرزمینش نگریست که در به درتر از باد شده اند و به قول خاقانی:
فضل مجهول و جهل معتبر است، جاهل آسوده و فاضل اندر رنج است.
این دردِ همگانی و این دردِ بیداری باعث شد تا عبدالرزاق سلاح برگیرد و در حلقه ی حماسه و اُنسِ برادرانه ، یارانی را بجوید که خواسته و جوهر ارزشی شان، عدالت و زندگیِ به سامان بود. آدمیانی که در حفره های اندوه، سالیان درازی گریسته بودند و اکنون چکامۀ رنج خود را بایستی از غبار زمانه عبور می دادند و به گوش همگان می رسانیدند.
من از ورق هایِ زردِ تاریخِ مردمِ خود، چنین چکامه ای راشنیدم و بی درنگ به باور و جستجوی آنها پرداختم. اشک های بی بهانه ای که روی زمین خدا ریخته می شد و با پیامی آتشین نعره می زد که :
ما، سربه دار می دهیم و از ضلالت و شکنج ، بیزاریم! آه که خراسان با گستردگی دشت ها و کوه ها و شیدایی خود، برخاسته از یک فرهنگِ مُفخم ، چه دلیرانه حماسی شده است . تباری آزاده و سرافراز است که اینجا در سرزمین سربداران بی هیچ گزافی به قول ناصرخسرو قبادیانی:
فرزندِرسول است بر این باغ، نگهبان . آزادگی و حسین بن علی، یادمانِ پاکِ همۀ روزگارِ این قوم و این سرزمین کهن است که بشارتِ انسانی اش تا ابد، پایدار خواهد ماند. چنین مبنا و انگیزه های فراموش شده ی تاریخی بود که ، تگرگ تاتار را همچون بنفشه ای از دل تقویم کهنه ی سربداران بیرون آورد.
 
-در بین آثار شما کتاب تگرگ تاتار با دایره وسیع تر و کاملتری درباره تاریخ سبزوار به ویژه سربداران پرداخته است. علت پرداختن شما به این برهه تاریخی را بفرمایید؟
* فهم زندگی و ندای زنده زندگی کردن و مهمتر از همه ، هنرِ گام زدن با زمان و زمانه از علت های ویژۀ چنین دلبستگی و پرداختن به آنها بود و سپس سفر به اعماقِ تاریخ را فراهم کرد تا فروتنی و همبستگی حماسۀ آنها ، دیده شود که خوشبختانه دانشگاه حکیم سبزواری با بزرگداشت هفتصدمین سال سربداران، به این معنا رسیده است و به روی آنها در گشوده است.
 
 – چه مشکلات و دشواری هایی را در راه تدوین و نگارش این کتاب متحمل شدید؟
* نگاشتن تگرگ تاتار به کاشت بذری می مانست که ابتدا باید از مراحل آیش و زمین و شخم و فصل و زمان مناسب خود می گذشت تا به خَلق و رُشد و نموِ خود ، می رسید.کتب تاریخی، مستندات، پیامدها، شخصیت ها همه و همه باید با زمان و سرگذشت سربداران مطابقت می کرد و تداعی گر آن جریان سربلند می شد. بنابراین ، تا قامت صنوبری قهرمانان این کتاب قوام بیابد و شخصیت های آن به شناخت برسند، باید کتابخانه ها و موزه ها و جغرافیای سربداران را زیر پا می گذاشتم و گزینه های لازم را می یافتم. مسیر و پیمایشی که از درون جان و عواطف و اندیشه عبور می کند تا سرانجام به جوهر زندگی برسد و حال با چنین گُسترۀ خروشانی از خَلقِ بدایع و کوشش جان فرسایی که رگ جان می گسلد، مشکلات معیشتی و مایحتاج کار و سفر و کتاب و هزینه های پیش از چاپ، داستانِ بدون شرحی است که ترجیع بند آن ، فرسایش و ظهور عشق است.
 
 -ملاک شما برای انتخاب نام تگرگ تاتار چه چیزی بود؟
* عنوان تگرگ تاتار اشاره به شعر نجم الدین کُبری ، مولف مرصادالعباد دارد که ضمن شرح حملۀ مغول به شهر همدان و توصیف خرابی ها و کشتار و اسیری و شهید کردن بزرگان و اهالی شهر می سراید:
بارید به باغ ما تگرگی وز گلبن ما نماند برگی
که به وضوح منظور از تگرگ ، اشاره به کشتار و تاراجِ قوم تاتار است که حکایت از سردی و یخِ روزگارِ مردم ایران دارد.
 
ویژگی های بارزی از نهضت سربداران که در داستان تگرگ تاتاربه آن پرداخته اید کدام است؟
• نقطه عطف و عالی ترین خصوصیت و گیرایی سربداران همانگونه که اشاره شد زنده زندگی کردن آنهاست.اصالتی که گویی آنها را به تاریخ و اسطوره و تباری سوق می دهد که نقطه روشن باستانی آن، طلیعۀ فلسفی نور و ظلمت است که البته آخرین فیلسوف کلاسیک ما، اسرار سبزواری به آن پرداخته و اشاره به آن دارد. این اصالت و خوشبختی نگاهی است که سربداران می خواهد با آن ، محیط و اطراف خودشان را بشویند و پاک سازی کنند.شمشیر خون فشان مغول و تاراج زندگی آنها، برایشان مفهومی بجز نکبت و پلشتی یا همان ظلمت باستانی نیست. باید آنها قاعده وفا و دوستی و برکت کارشان را به دست آورند تا در سایه آن بتوانند به آزادی و امنیت و آسایش برسند و خاکِ خار پرورِ باران ندیده شان را آباد کنند.
نهضت سربداران هر چه به جلو می آید به توانایی های بیشتری دست پیدا می کند و به جلوه های بیشتری از زندگی می رسد. گویی آنها در آرزوی جها نی بودند که ریشه هایِ گریان نداشت. در نوشتن تگرگ تاتار بارها و بارها دلم از حس رنج و حسِ طراوت حضور آنها و حسِ درد نوشتی که در سایۀ خاطره های آنها پیدا می شد، می گرفت. نیروی معنوی آنها برخاسته از آن همه مردانگی و فداکاری و عشق و دوستی بود و مرا به دست نایافته ها سوق می داد.مایلم که همینجا بگویم که از خودگذشتگی و ایثار آنها معیار شخصیت پردازی در تگرگ تاتار می شد و هریک را فراخور به همین عیاری می سنجید. قهرمان پیشگی، باید از دلِ شهامت و پایداری و وفای به عهد و آرمانی می گذشت که هم ، قومی بود و هم اعتقادی و هم پهلوانی. ببینید، وقتی که پوستینِ آهویِ نمادینِ سربداران قلم می خورد و آراسته و نوشته می شود، مهمترین و اعلا ترین کلامی را که پهلوان عبدالرزاق، رهبر سربداران برای پرچم خود برمی گزیند همانا ” یدالله فوق ایدیهم” است. یعنی بالاترین دست ها دست خداست. مگر نه آنکه این دست همانی ست که قهرمانِ دیگرِ این داستان، یعنی یَل می خواهد با آن به رستگاری برسد. پس جان می کند، شکنجه می بیند خودش را به زمین و آسمان می کوبد تا بارقه ی نصحیت آمیزی بشنود و با آن آرام بگیرد.
 
امسال کنگره سربداران در سبزوار برگزار خواهد شد. نظر شما درباره چنین همایشی چیست؟
• این خود ، عین ارزش و کمال است که آشنایی سخن از آشنا بگوید. دانشگاه حکیم سبزواری با تلاش و اهتمامی که در پیش گرفته است بی شک همچون مناسبت ها و کنگره های دیگر می تواند این بار هم با بضاعت علمی و پایمردی خود، از پس چنین کنگره بزرگ برآید و آن را به ثمر برساند. حال که به قول سعدی یار موافق است و ارادت صادق، بایستی همشهریان و اساتید و نویسندگان و حتی ادارات و مجریان فرهنگی و هنری و حتی ورزشی شهرمان با شور و شوق بیشتری وارد میدان شوند و گوشه ای از کار را بگیرند و در این بزرگداشتِ ناب و اصیل که برخواسته از روح و غیرت و همتِ فرهنگ قومی ماست ، به راستی بدرخشند و به ادعایِ حُبِ وطن و شهردوستی و غیرت قومی که اینک سبزواریان بدان شهره آفاق اند، جامۀ عمل بپوشند. بگذارید تا بدین وسیله ، خود و اعتبار فرهنگی سبزوار را بشناسیم و جهان را به قدر همت و فُرصت خویش ، معنا کنیم .
 
 حرف آخر خود را برایمان بگویید.
* پایِ عشق خستگی ندارد. این کلامِ موکدِ همیشگی من است . راستش احساس، در من نیرویی است که با آن سعی کرده ام تا با نوشتن تگرگ تاتار به قابلیت هایی برسم که آنچه زیباست، عشق بیافریند. تگرگ تاتار، دردمندی عشقی است که به اندیشه می رسد و کرانه هایی را جستجو می کند که انگار هرگز پایانی ندارد و سهراب سپهری چه خوب آن را به تصویر کشیده است:
پشت دیوار کسی می گذرد
می خواند
باید عاشق شد و رفت
چه بیابانهای درازی در پیش است.
 
مصاحبه کننده:الهه رامشینی
 
 
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما