متفاوت ترین مراسم تودیع و معارفه در دانشگاه حکیم سبزواری برگزارشد

انسان های متفاوت،علاوه بر تفاوت در نگاه شان،رفتارشان، گفتگوها و اخلاق شان،حتی در میهمانی هایشان هم با اینکه خودشان نیز مهمان هستند،به میزبانی بر می آیند و بابیانی متفاوت ،ماندگاری را در این شیوه از مرامشان، برای همگان جاوید می سازند.

در یکی از سرزمین های خدا، زیرگنبد کبود، در کنار آمد وشد های آدم هایی که مستقیم و غیرمستقیم با آنها ارتباط داریم

فردی زندگی می کند که چندین خیابان بالاتر یا پایین تر از خانه های ما،از همین هوا و زیر همین سقف آبی سبزوار با تمام سنت ها و فرهنگ ها نفس می کشد اما کمی دقیق تر که  میشویم ، معنی انسانیت و متفاوت بودن را می توانیم به وضوح در شیوه زندگی و رفتاری او ببینیم.

دوستانش به بزرگواری از او یاد می کنند، همکارانش وی را فردی پرتلاش و خستگی ناپذیر می نامند، خانواده اش لقب مهربان ترین پدر دنیارا به او میدهند و مسئولین ارشد شهرستان ، منطقه و کشور وی را بی بدیل ترین و مدیرترین فرد در هرگونه از فعالیت های فرهنگی می نامند.

کافی بود در مراسم خداحافظی رئیسی که واژه هایش از جنس خودمان بود،اما بارمعنایی اش تمام قلبت را احاطه میکرد و گاها وجدان های غافل مان را بیدار کرد،حضور میداشتی.

از پس این سالهای پرفرازونشیب، ماندن و رفتن، با وجود اشخاصی معنا می گیرد که معجزه را قابل رویت و نادیده ها را دیده و غیرممکن ها را ممکن می کنند و مدیر قصه ما،همان فردی است که به یکتایی و بی بدیلی از او یاد می کنیم.

"مدیرفرهنگی دانشگاه حکیم سبزواری" بازنشسته شد و این شاید مهمترین تیتر خبرهای رسانه ای و اذهانی بود که کم یا زیاد دستی بر هیمه ی فرهنگ و هنرداشتند و یکی ازمتفاوت ترین روزهای دانشگاه را با سوگخندنامه ،مدیریت فرهنگی به اتمام رسید.

سالن دانشکده نفت،مملو از معاونین، کارشناسان، دوستداران و همرزمان و هم قطاران مدیری بود که 27سال از عمرگران بار خود را که به قول دکترعسکری معاون اداری مالی دانشگاه،" گوهر نایاب عمرخود را، این سرمایه گران قدر را با خلوص در راه تعالی فرهنگی دانشگاه،صرف کرد.

مدیر، پس از سخنرانی دکترحدادنیا رئیس دانشگاه و آقای سحرخیز که پیش کسوت دیگری بود که به بازنشستگی نائل می آمد،پشت تریبون حاضر شد و چنین آغازکرد:

سلام علیکم

"همگی شما خیلی باحالید، خیلی ماهید و به افتخارخودتان،لطفا تشویق بفرمائید."

فضای سالن از جو سنگین و اداری به سمت همان صمیمیت همیشگی رفت که درگفتگوهای رودرو با این مدیر داشتیم.

صدای گرفته اش بر اضطراب مستمعین می افزود. مدیر که دیگر، گُرد تجربه بر تارموهایش به خوبی دیده می شود، با صلابت و راسخی در کلام از ساختمان هایی هزار مترمربعی نام برد که با چشم سر قابل رویت نبود اما با چشم دل می توانستی به وضوح آنها را ببینی.

از ساختمان هایی که توانستند در خارج از مرز دانشگاه سربرآوردند و جایگاه های رفیع فرهنگی را با عنوان های مختلف در سراسر کشور وحتی بین الملل به خود اختصاص دهد.

وی از نخستین کنگره بین المللی دانشگاه در سال70خبریادآوری کرد، از کنگره بین المللی عالم ربانی سیدعبدالاعلی سبزواری که تا آن زمان به دیار فراموشی سپرده شده بود اما آن کنگره  توانست نام و آوازه اش را به گوش فلک برساند.

از احیاء مجتمع اداره ارشاد پس از20سال ،از دیدار جمعی  فعالان فرهنگی  با رهبرمعظم، از خانه های فرهنگی که با ایجاد در سبزوار برای اولین بار در سراسر کشور پا گرفت. از همایش ها و جشنواره ها و کنگره بین المللی سربداران که از بطن و بستر دانشگاه و حوزه کوچکی به نام حوزه  فرهنگی جان گرفت،سخن گفت.

زمان به نیمه رسید، اما حرف های مدیر، در مقدمات اولیه ، جملات را زیر و رو میکرد و بغضی که راه را بر بیان دیالوگ های متفاوتِ وی،بسته بود.

تشویق حضار، همراه خوبی بود برای تسکین حرارت حرف هایش.

حضور مادرشهید عرب عجم( مادرگرامی همسر مدیر ) و فرزندانش می توانست جای خالی همسرش را که به زیارت کربلای معلی رفته بود،پر نماید.

جمعیت به احترام حضورشان از جا به پاخواستند و با صلواتی از آنها استقبال کردند.

اما مدیر همچنان، با بغضی در گلو کلنجار می رفت تا مبادا دیدگانش را که جز مسیر پرفرازونشیب تعالی فرهنگ را نمی نگریست،تیره و تار کند.

وی دانشگاه را قطاری همیشه در حال حرکت نام برد و سهم خود را از این قطار، پنجره ای عنوان کرد که هجمه سنگ ها، دشنام ها و سختی هایش، نصیبش شده بود.

او از تنهایی هایی زبان گشود که یادآوری اش غمگین ترمان می کرد و لرزش صدایش، انگشت ندامت بر لبانمان می فشرد.

مدیرخسته نبود، اما دلشکسته بود، چونان فرمانده ای که تمام نیروهای لشکرش را از دست داده بود و در آن زمان اندک، به مرور خاطراتی می پرداخت که از چشم دیدگان ما پنهان بود اما او خوب می دید آنچه  ما نمی دیدیم و لمس میکرد انچه را که ما با آن بیگانه بودیم.

او مرور میکرد خاطراتی را که خوشیختی اش را مدیون طوفان های سهمگین آن دوران می دانست.

و اینگونه بود که در تاریخ16/8/1394 در هوای نسبتا سرد پاییزی، مدیر فرهنگی دانشگاه حکیم سبزواری، به طور رسمی با خانواده دانشگاهی خداحافظی کرد و باری دیگر متفاوت ترین ها را از خود، برایمان به یادگار گذاشت.

عکس های یادگاری،آرزوی خوشبختی و عاقبت بخیری، شاید بهترین هدایایی بود که می توانست تقدیم سالها تلاش او باشد.

زیرگنبد کبود، که غیراز خدا، همگی ما،شما و خیلی های دیگر هم بودیم وهستند، حکایت عشق و مجال و حرکت به سوی تعالی فرهنگ و ثبت ،با روشی دیگر،آغازشد.

راضیه سادات عمادی خواه

گزارش تصویری (کلیک کنید)

 

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما