یادداشت مسئول انجمن داستان سبزوار به بهانه لغو كنسرت محمد دستمزدي

"به بهانه ي لغو كنسرت محمد دستمزدي"
     هر كس به طريقي دل ما مي شكند
     بيگانه جدا دوست جدا مي شكند
     بيگانه اگر مي شكند حرفي نيست
     از دادستان نيز بپرسيد چرا مي شكند؟
 
صبح روز چهارشنبه ٧-١١-٩٤ بود كه خبر مثل برق و باد همه جا پيچيد و دل مردم هنردوست سبزوار را به درد آورد. خبر كوتاه بود، اما تند و تيز و برا؛ از آن خبرها كه دل را مي سوزاند و بغض را به ميهماني گلو مي برد؛ از آن خبرها كه نفس را در سينه حبس مي كند و تو مجبوري براي فراموش كردنش به لطايف الحيل متوسل شوي و دايم توي دلت بگويي:" لعنت بر دل سياه شيطون!"
 
خبر، خبر لغو كنسرت موسيقي محمد دستمزدي- نوازر- بود. خبري كه مردم سبزوار را در بهت و حيرت فرو برد و علامت سئوال را به چشمانشان كشاند، كه چرا؟ و به راستي كه چرا؟ چرا كنسرت محمد دستمزدي لغو شد؟ چرا خواننده اي كه أصالتاً  سبزواريست و بدون هيچ گونه رانت و لابي، توانسته پله هاي ترقي را يكي يكي بالا برود، امروز در شهرش سبزوار نمي تواند روي سن رفته و براي همشهريانش برنامه اجرا كند؟
 
چرا با خواننده اي ارزشي كه از آقا امام زمان (عج) و امام رضا (ع) مي خواند، برخوردهاي ضدارزشي مي شود؟ چه فرقيست بين محمد دستمزدي و آقاي " فرزاد فرزين"؟ چه تفاوتيست بين محمد دستمزدي و جناب آقاي" رضا صادقی " كه من خيلي هم صدايش را دوست دارم؟ اصلاً مگر غير از اين است كه محمد دستمزدي بچه ي همين خاك است و از صفر تا صد اين كنسرت را از جيب مبارك اش مايه گذاشته است؟
 
راستي چگونه مي توان به مردي كه در سال هاي نه چندان دور در جبهه ي جنگ با عراق شيميايي شده و امروز نيز در جبهه ي تهاجم فرهنگي با دشمن ٤٥ اثر موسيقيايي او در آرشيو صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران موجود است، نه گفت؟
 
بماند جواب چند ميليون هزينه ي يكي از بهترين گروه هاي موسيقي پايتخت و دوماه تلاش شبانه روزي تيم پشتيباني كه شب و روز نمي شناختند و از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيدند و باور داشتند" چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است." و به خاطر همين هم بود كه خستگي را نمي شناختند و در اين ميانه بماند حمايت بي دريغ مردي بنام " كاظم كرامت "كه اگر چه " اهدنا الصراط المستقيم " را از ته حلق ادا نمي كند، اما يار و ياور واقعي هنرمندان است و حاضر است به حمايت از هنرمند سرش را زير چوب بخيلان و تنگ نظران بگذارد؛
 
مرداني چون "محمد امير إستيري" كه تا هستند قدرشان را نمي دانيم و به جايي مي رسانيمشان كه استعفا از رياست انجمن موسيقي اداره ي فرهنگ و ارشاد إسلامي  سبزوار بزرگترين آرزويش مي شود و من حيفم مي آيد كه در اين مجال اندك از مردم نگويم؛ مردمي كه بر خلاف برآورد كارشناسانه ي كارشناسان، همه ي معادلات را به هم مي ريزند و با استقبال بي نظيرشان در تهيه بليط اينترنتي كنسرت، مسئولين را حيرتزده مي كنند؛ مردمي كه از نان شبشان مي زنند تا ما باور كنيم كه هنوز هم كه هنوز است، فرهنگ و هنر در سبد خانوار جا دارد و همين مردم حاضرند براي خودشان كفش نخرند اما با خريد بليط ٥٠ هزارتوماني خواننده ي شهرشان، ثابت كنند كه اينجا سبزوار است؛ شهر سربداران؛ شهر حاج ملاهادي اسرار؛شهر دكتر علي شريعتي و زادگاه محمود دولت آبادي؛ راستي براي احقاق حق چنين مردم شريفي بايد دست به دامان  كدامين دادستان شد؟
 
اردتمند همه ي سبزواري ها
حسين معدني ثاني
 
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
 
 
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما