پروفسور توشی هیکو ایزوتسو: حکیم سبزواری بزرگترین فیلسوف ایرانی قرن نوزدهم بود

حکیم حاج ملاهادی سبزواری یکی از بزرگترین مشاهیر سبزوار و از برجسته ترین دانشمندان ایران در قرن نوزدهم میلادی (قرن سیزدهم هجری) است که از سال 1393 روز 8 اسفند در ضمیمه تقویم رسمی ایران به عنوان روز بزرگداشت این حکیم وارسته تعیین  داده شده است.
 
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه هرچند حکیم سبزواری از چنان مرتبه والایی برخوردار است که شرط انصاف می گوید نام وی باید در متن و نه در ضمیمه تقویم کشور باشد، اما به هرحال همین مقدار هم اگرمسئولان فرهنگی دیار سربداران توجه و درایت کافی را داشته باشند، غنیمتی است تا به واسطه آن گامی جهت معرفی ظرفیت های علمی و فرهنگی سبزوار به ایران و جهان برداشته شود.
 
اما سال گذشته متاسفانه روز 8 اسفند توسط مسئولان سبزوار کم اهمیت انگاشته شد و برنامه بزرگداشت حکیم سبزواری به دلیل تقارن پیدا کردن با بعضی برنامه های دیگر، قربانی شد و علاوه بر تأخیر چند روزه در برگزاری مراسم، در نهایت کیفیت و سطح برگزاری آن نیز از حداقل های مطلوب محروم بود.
 
امسال هم از آنجایی که در تاریخ 7 اسفند انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری برگزار می شود، عملا به نظر می رسد یک بار دیگر سالروز بزرگداشت حکیم سبزواری مظلوم واقع خواهد شد و در سایه برنامه ها و مناسبت های دیگر قرار خواهد گرفت. 
 
با این حال مجله اینترنتی اسرارنامه که همواره مهمترین رسالت خود را پرداختن و اولویت دادن به موضوعات فرهنگی و هنری دیار سربداران قرار داده است، سعی خواهد کرد، با انتشار مطالبی پیرامون حکیم حاج ملاهادی سبزواری به نوبه خود یاد و نام آن بزرگ مرد فلسفه و حکمت الهی ایران در سده های اخیر را زنده نگاه دارد.
 
به همین منظور در مجال پیش رو نگاهی می اندازیم به نظر پروفسور توشی هیکو ایزوتسو دانشمند برجسته ژاپنی درباره حکیم سبزواری:
 
 پروفسور توشي هيكو ايزوتسو فیلسوف معاصر ژاپن که پیرامون فلسفه حکیم حاج ملاهادی سبزواری پژوهش هایی انجام داده است، مقدمه ای بر شرح منظومه سبزواري نوشته است كه ترجمه فارسی این مقدمه با نام «بنیاد حکمت سبزواری» در سال 1348 به وسيله مؤسّسه مطالعات اسلامي چاپ شده است .
 
ايزوتسو در آغاز كتاب درباره اهميّت ما بعد الطبيعه سبزواري چنين مي نويسد:
 
حاجي ملا هادي سبزواري ، متفكّري كه اثر معروف «منظومه و شرح آن» از اوست، به اتفاق همگان بزرگترين فيلسوف ايراني در قرن نوزدهم بود. در عين حال وي در ميان استادان و بزرگان صوفيه آن عصر مقام اوّل را داشت.
 
اين كه سبزواري فيلسوف و عارف بزرگ قرن نوزدهم ايران بوده براي كساني كه به تاريخ فكر اسلامي علاقه مندند داراي معني و اهميّت بسيار است. و حتي براي بسياري اشخاص كه از كتابهاي تاريخ فلسفه مسلمانان به زبان هاي اروپائي و هم به زبان عربي چنانكه بايد كامياب و خرسند نشده اند واجد اهميّت بيشتري خواهد بود.
 
براي روشن ساختن اين مطلب، ما اين گفتار را كه سبزواري فيلسوف و عارف بزرگ قرن نوزدهم بود دو بخش مي نمائيم تا به طور جداگانه ملاحظه كنيم كه وي 1) فيلسوفي عارف بود و 2) شخصي برجسته در قرن اخير بود.
 
بخش نخست اين گفتار مربوط است به اين كه نظام فلسفه ما بعدالطبيعه او در تماميّت خود ساختمان فكري استواري است كه از اشتغال به فلسفه مبني بر شهود عميق عرفاني كلّ واقعيّت حاصل شده است. 
 
سبزواري به عنوان يك عارف، از طريق كاملترين نوع تجربه شخصي قادر بود كه به ژرفاي اقيانوس هستي و به ديدار اسرار وجود با چشم روحاني خويش (بصيره) راه يابد. وي به عنوان يك فيلسوف ، مجهّز با قدرت تحليلي دقيق، قادر به تحليل تجربه ما بعدالطّبيعيِ اساسي به مفاهيم «خوب تعريف شده» و سپس وضع اين مفاهيم به صورت نظام مدرسي بود. خلاصه،نظام ما بعدالطبيعه او نوع خاصي از فلسفه مدرسي مبتني بر شهود عرفاني كلّ واقعيّت است. درباره اين جنبه فكر او ما بعداً بيشتر بايد سخن بگوئيم. اكنون به جنبه تاريخي اين مسأله توجّه مي كنيم، يعني به مفاد اين جمله كه سبزواري متفكّري بوده كه در قرن نوزدهم مي زيسته و فعاليّت مي كرده است.
 
در گذشته، توجّه و علاقه دنياي غربي به فراگيري و مطالعه فلسفه ايراني پيرامون تأثير فعّالي كه متفكّران مسلمان بر تشكّل تاريخي فلسفه مدرسي مسيحي در قرون ميانه داشته اند متمركز بوده است. 
 
براي مطالعه تاريخي انديشه هاي فلسفيِ متفكّران بزرگي همچون توماس آكوئيني و دنس اسكوتوس مثلاً ، نمي توان بدون شناسائي مفصّل و دقيقِ لااقل دو فيلسوف برجسته عالم اسلامي، ابن سينا (980-1037) و ابن رشد (1126-1198) كاري از پيش برد. در نتيجه ،كتابهاي تاريخ فلسفه غربي در قرون ميانه ناگزير شامل فصلي مهم در تاريخ فلسفه اسلامي است.
 
امّا تاريخ فلسفه اسلامي كه از اين چشم انداز نگريسته شود عملاً با مرگ ابن رشد به پايان مي رسد و خواننده تصوّر مي كند كه وقتي آن متفكّر بزرگ درگذشت،خود فلسفه اسلامي نيز متوقّف شد. امّا در واقع آنچه به پايان رسيده بود فقط نفوذ و تاثير روشني بود كه فلسفه اسلامي بر فلسفه غربي داشت. با مرگ ابن رشد، فلسفه اسلامي براي غرب ديگر به طور فعّال زنده و پويا نبود، ليكن اين بدان معني نيست كه براي شرق هم از زندگي و پويائي باز ايستاد.
 
 

 

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما