در استقبال از طراحي و راه اندازي «باغ اسرار»

پيش شرط هاي رونق گردشگري در سبزوار

* علي نورآبادي / مجله اینترنتی اسرارنامه 
 
چند روز پيش آقاي سليماني رئيس اداره ميراث فرهنگي و گردشگري از طراحي و راه اندازي باغ اسرار در محل آرامگاه حاج ملاهادي سبزوار خبر داده بود.  طراحي "باغ اسرار" حدود سه ماه پيش هم در مطلبي با عنوان "هفت خانه طلايي؛ ظرفيتي بي نظير براي گردشگري سبزوار" هم مطرح شده بود.
 
طراحي و راه اندازي باغ اسرار اگر به خوبي اجرا شود مي تواند نخستين گام جدي در رونق گردشگري منطقه سبزوار باشد. البته اين روزها همه از "گردشگري" و "رونق" آن صحبت مي کنيم که اين پيشرفت بسيار مهمي است. نشان مي دهد که بعد از مدتها به اهميت ميراث فرهنگي و گردشگري پي برديم، يعني گام نخست را برداشته ايم.
 
گام نخست پي بردن به ضرورت صنعت گردشگري براي رونق و پيشرفت منطقه سبزوار است، اما اين گام به تنهايي کافي نيست. همه از اهميت گردشگري صحبت مي کنيم اما کسي از راهکارهاي "رونق" اين صنعت چيزي نمي گويد. از آن مهمتر هيچ کس از کارهايي عملي که بايد براي رونق گردشگري انجام دهيم چيزي نمي گويد. انگار قرار است گردشگري خود به خود يکباره رونق بگيرد. گردشگري خوب است و رونق آن هم خوبتر اما چگونه اين اتفاق بايد بيفتد؟ و يا بهتر است بگوييم براي رونق گردشگري چکار بايد بکنيم؟ سوال اصلي اين است. ساده انگاري است اگر فکر کنيم صنعت گردشگري ما با برگزاري چهار تا نمايشگاه سوغات و صنايع دستي و يا با برپايي چهار تا جشنواره "رونق" مي گيرد. اينها تنها براي شروع خوب است اما بايد بدانيم که راه طولاني و سختي را در پيش داريم.  اگر تصور مي کنيم که گردشگري سبزوار به اين راحتي ها رونق مي گيرد بسيار بسيط و ساده فکر مي کنيم. رونق ميراث فرهنگي و صنعت گردشگري سبزوار پيش شرط هايي دارد: 
 
 
1- فرهنگ سازي براي ميراث فرهنگي و گردشگري 
پذيرش گردشگر رشد و سطح فرهنگي بالايي مي خواهد. همين ابتدا چند سوال خيلي ساده اما مهم؛ آيا ما فرهنگ پذيرش گردشگر را داريم؟ فرهنگي که مي گوييم هم شامل فرهنگ عمومي مردم مي شود و هم شامل فرهنگ کاري و مديريتي مسئولان شهري. 
پذيرش گردشگر احترام و تحمل بالايي مي خواهد ما چقدر به ديگران احترام گذاشته و بقيه را تحمل مي کنيم؟ ما هنوز کسي را که نظر متفاوتي دارند حتي اگر همشهري هم باشد نمي توانيم تحمل کنيم، ما هنوز در دعوت يک شخصيت براي سخنراني در شهرستان مشکل داريم چطور انتظار آمدن گردشگر را مي کشيم؟ مسئولان شهري ما چقدر درباره ميراث فرهنگي و گردشگري مي دانند؟ مثلا آيا اگر راننده تاکسي ما مسافري را سوار کرد و فهميد سبزواري نيست کرايه بيشتري نمي گيرد؟ آيا اگر بازاري ما فهميد مشتري اش گردشگر است جنس را چند برابر نمي فروشد؟ آيا اگر جواني در خيابان چهار نفر گردشگر ديد متلک به آنها نگفته و تمسخرشان نخواهد کرد؟ آيا اگر مسافري در جايي ماند کمکش خواهيم کرد؟
 
ميراث فرهنگي، شوراي شهر، فرمانداري و نهادهاي ديگر براي ميراث فرهنگي و پذيرش گردشگر چقدر بين مردم فرهنگ سازي کرده اند؟ آيا اصلا نهادهاي شهري برنامه مشخص و مدوني براي فعاليت هاي شان در اين حوزه دارند؟ خلاصه اگر کنيم، فرهنگ پذيرش گردشگر همه اين ها را شامل مي شود از وضع آثار تاريخي گرفته تا پذيرش گردشگر، از مديريت گردشگران گرفته تا حتي نحوه حرف زدن ما با مسافران و گردشگران غيره. 
 
 
2- معرفي و تبليغ
چطور انتظار داريم گردشگران به سبزوار بيايند در حالي که اصلا سبزوار به عنوان شهر تاريخي شناخته شده نيست؟ چطور انتظار داريم انبوه مسافراني که از کمربندي سبزوار مي گذرند چند نفرشان براي ديدن سبزوار فرمان ماشين شان را به سمت مرکز شهر بچرخانند در حالي که هيچ کدام از آثار تاريخي و باستاني ما را نمي شناسند؟ چطور انتظار داريم که شهر مقصد گردشگري باشيم اما کاري براي معرفي و تبليغ آن نکرده ايم و نمي کنيم؟ آزمايش اين مساله خيلي راحت است، کافي است جلو چند نفر از اين مسافران را بگيريم و بپرسيم از سبزوار چه مي دانيد؟ آيا مي توانيد چهار اثر تاريخي اين شهر را اسم ببريد؟ فکر مي کنيد چند نفر بتوانند نام چهار اثر تاريخي شهرمان را ببرند؟ بنابراين آيا اين انتظارهاي ما بيجا نيست؟‌ آيا چنين توقعي منطقي است؟ انصافا ما براي معرفي و تبليغ سبزوار و آثار تاريخي آن چه کرده ايم که انتظار  داريم گردشگران براي ديدن شهر بيايند.
 
مدام از سابقه تاريخي و کهن سبزوار مي گوييم و هميشه تکرار مي کنيم سبزوار 900 اثر تاريخي دارد. اين ها درست اما براي معرفي اين سابقه و آثار چه کرده ايم؟ چقدر از مردم کشورمان تصور يک شهر تاريخي از سبزوار دارند و چند تا آثار آن را مي شناسند؟ براي معرفي سبزوار در رسانه ها چکار کرده ايم؟ چند تا کتاب و فيلم و يا آثار هنري ديگر براي معرفي سبزوار و آثار آن ساخته ايم؟ اگر مسئولان ميراث فرهنگي و ديگر مسئولان و نهادهاي شهري اگر کاري کردند ارائه کنند. اي کاش حداقال کاري کرده بوديم و اين همه توقع داشتيم. مسئولان ما کدام برنامه را براي معرفي سبزوار ساختند؟ در کدام نمايشگاه و جشنواره معتبر شرکت کردند. در دنياي امروز که حضور انسان در فضاي مجازي از حضور او در فضاي واقعي پيشي گرفته است، ما هنوز براي معرفي و تبليغ ميراث فرهنگي و آثار تاريخي شهرستان يک سايت ساده نداريم. سايت داشتن در دنياي امروز شق القمر نيست، امروز هر کودک دبستاني هم براي خودش سايتي دارد و در فضاي مجازي فعال است اما ما همين سايت بسيار ابتدايي و ساده را هم نداريم. گردشگران و مسافراني که از کنار سبزوار مي گذرند اگر بخواهند اطلاعات ساده و معتبري از سبزوار و آثار تاريخي آن بگيرند چکار بايد بکنند؟
هر سال چندين جشنواره و نمايشگاه معتبر و مهم در زمنيه هاي ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري در کشور برگزار مي شود و همه استان ها و شهرها به معرفي و تبليغ مناطق خود مي پردازند. مثلا يکي از شهرهاي تازه استان شده تقريبا در همه اين نمايشگاه ها و جشنواره ها غرفه دارد و صنايع دستي اش را به معرض ديد مردم مي گذارد؛‌ فکر مي کنيد صنايع دستي اي در اين غرفه عرضه مي کنند، چيست؟‌ زنگوله، تعجب نکنيد. در اين غرفه بيش از بيست نوع زنگوله مختلف سگي، شتري، گاوي، گوسفندي و غيره به عنوان صنايع دستي منطقه و استان شان به در و ديوار غرفه آويزان مي کنند. من هم مثل شما اگر نديده بودم باورم نمي شد اما هست.
آيا سبزوار هيچ صنايع دستي اي ندارد که در اين نمايشگاه ها غرفه بگيرد و آنها را عرضه کند؟ آيا صنايع دستي سبزوار از زنگوله هم کمترند؟ اين در حالي است که سبزوار تا کنون در هيچ کدام از اين جشنواره ها و نمايشگاه ها حضور نداشته است.
در کدام نمايشگاه و جشنواره معتبر خودمان و شهرمان را براي مردم معرفي و تبليغ کرديم تا سبزوار را به عنوان شهر تاريخي بشناسند و چند ماه بعد براي ديدن آن بيايند؟ اين مثالها را مي آوريم تا بدانيم که چقدر عقبيم و چقدر هنوز در مسائل ابتدايي مشکل داريم. بنابراين منطقي و واقع بين باشيم، سبزوار وقتي از معبر و گذرگاه به مقصد گردشگري تبديل خواهد شد که براي معرفي و تبليغ آن کاري بکنيم. بايد کار کرد، شوخي بردار نيست. 
 
 
3- برندسازي در سطح ملي
مفهوم "برند" را همه مي دانيم و مي فهميم و نياز به توضيح تخصصي آن نيست. اما روشن است که "برندسازي" چيزي  بالاتر از معرفي و تبليغ است. وقتي چيزي تبديل به برند مي شود که خاص و منحصر به فرد شود.  وقتي که چيزي (مادي، فرهنگي و معنوي) برند مي شود که ويژگي ها و  شرايط خاصي داشته باشد و براي همه شناخته شده باشد؛ به گونه اي که با ديدن آن ناخودآگاه و ناخواسته به ياد چيزي، جايي و يا کسي مي افتيم.
مثال ساده؛ گز به برند اصفهان در زمينه سوغات تبديل شده است و يا سوهان براي قم. اما کلوچه زنجبيلي به برند سوغاتي سبزوار تبديل نشده است در حالي که کلوچه زنجبيلي به عنوان يک سوغات هيچ چيز کمتر از گز و چيزهاي ديگر ندارد.
مثال ديگر، در چند سال اخير همسايه شمالي ما تا حدود زيادي توانسته است "آب نبات" بجنوردي را به به عنوان سوغات به برندي خاص  در کشور تبديل کند؛ الان خيلي شهرها اين آب نبات را به عنوا ن سوغات بجنورد مي شناند و در مغازه ها عرضه مي شود. اين در حالي است که آنها تنها چند سال است شروع کرده اند يعني کلوچه سبزوار بسيار قديمي تر و بهتر از نقل بجنوردي است. آنها براي برندسازي تنها چند سال است شروع کردند و کار مي کنند اما ما انگار هنوز شروع نکرديم.
نمونه جالب ديگر کنجد و مشتقات آن مانند ارده و غيره است. سبزوار قطعا يکي از مناطق کشور است که کشت کنجد در آن بسيار رايج است و توليد بالايي دارد. اما نمي دانم چرا ارده و ديگر مشتقات آن به نام اردکان يزد در کشور برند شده است. چرا ما براي استفاده هاي ديگر از اين کنجد توليد شده هيچ کاري نکرديم؟ آيا ما نمي توانيم از کنجدهاي منطقه خودمان ارده توليد کنيم و در سطح ملي عرضه کنيم؟
چرا اصفهان، بجنورد و اردکان و مناطق ديگر سوغات شهرشان را به برندي ملي تبديل کنند و ما نکنيم؟ مگر ما چه چيزي از آنها کم داريم؟ چرا هنوز اسب چوبي يا آيين چولي چغل و عروسک هاي به عنوان برند منطقه سبزوار در زمينه آيين هاي سنتي مطرح نيست؟ 
چرا خيابان بيهق سبزوار نبايد به عنوان طولاني ترين خيابان تاريخ در سطح ملي برند در زمينه آثار تاريخي برند باشد؟ چرا نبايد سبزوار در زمينه کوير و کويرنوردي برند ملي باشد؟ چرا نبايد سبزوار بعنوان تنها شهري که 13 قنات فعال در زير آن جاري است در سطح ملي و جهاني مطرح و برند نباشد؟ چرا نبايد تپه باستاني سبزوار برند شهرستان در سطح ملي و جهاني شود؟ چرا نبايد مسجد جامع، خانه ها و سراهاي تاريخي سبزوار به برندهاي ملي تبديل شوند؟
اين ها چند نمونه ساده بود. براي رونق گردشگري سبزوار بايد در بخش هاي مختلف آثار تاريخي، سوغات، غذاها، آداب و رسوم و آيين هاي سنتي در سطح ملي برندسازي کنيم. 
 
 
4- آماده سازي آثار باستاني و تاريخي
مدام از سابقه تاريخي و کهن سبزوار مي گوييم و تکرار مي کنيم سبزوار 900 اثر تاريخي و 250 اثر ثبت شده دارد اما حيف صد حيف که بيشتر اين آثار يا مخروبه اند و يا متروکه. وقتي در مصاحبه ها و پشت تريبون ها از گردشگري صحبت مي کنيم بد نيست قبلش نگاهي به وضع اسفبار آثار تاريخي و باستاني بيندازيم. کدام بنا و اثر تاريخي ما براي بازديد گردشگر مناسب است؟ در چند سال گذشته چقدر براي حفظ و مرمت آثار باستاني و تاريخي کار کرده ايم؟ مثلا چند سال است مي خواهيم يک موزه طب صد متري کنار مقبره بقراط بسازيم همه مسئولان شهري هم درباره اش صحبت کرده و قول داده اند اما هنوز از موزه خبري نيست. روند ساخت موزه طب نمادي از ناتواني و فشل بودن مديريت شهري ما در عرصه هاي فرهنگي، ميراث و گردشگري است. 
 
اصلا چرا اين را نگوييم که سبزوار هنوز موزه استاندارد و معتبري ندارد، مگر غير از اين است که آثار کشف شده از تپه باستاني سبزوار را با کلي زحمت و هزينه کشف کرده بوديم با دست خودمان براي نگهداري به تهران و مشهد فرستاديم؟ آثار را با دست خودمان فرستاديم رفت و سرنوشت شان ديگر دست ما نيست و معلوم نيست چه بلايي سرشان بيايد. حتي مسئولان اداره ميراث فرهنگي حاضر نشدند يک گزارش ساده هم از آثار کشف شده و سرنوشت آنها بدهد. به هر حال آثار تاريخي سبزوار جلو چشم مان است و هر روز وضع آنها را مي بينيم و نياز به اطاله کلام نيست. 
 
وقتي خانه هاي تاريخي شهر را روز روشن و جلو چشم همه مسئولان و نهادها مي خرند و تخريب مي کنند چگونه انتظار داريم گردشگر بيايد؟ 
 
 
5- احياي صنايع دستي، آداب و رسوم و آيين هاي سنتي
قطعه مهم ديگر از پازل صنعت گردشگري؛ صنايع دستي، آداب و رسوم و آيين هاي سنتي است. آداب و رسوم و آيين هاي سنتي از سوغات آن منطقه گرفته تا غذاهاي سنتي،‌ از آداب و رسوم خاص مردم تا خورده فرهنگ ها،‌ از فعاليت هاي هنري تا آيين هاي فرهنگي و سنتي و غيره.  خوشبختانه منطقه سبزوار در اين زمينه ها هم چيزي از شهرها و مناطق ديگر کم ندارد. سبزوار بر خلاف بسياري شهر و مناطق آداب و رسوم و آيين هاي هاي ويژه اي دارد، براي رونق گردشگري بايد آنها را هم احيا کنيم. پازل صنعت گردشگري بدون قطعه صنايع دستي و آيين هاي فرهنگي و سنتي کامل نمي شود. 
 
 
6- آماده سازي زير ساخت هاي گردشگري
فرض کنيد همين فردا چند هزار مسافر به سبزوار بيايند آيا مي توانيم آنها را بپذيريم؟ آيا زير ساخت هاي لازم براي پذيرش چند ده يا چند صد هزار گردشگر در سبزوار فراهم است؟ اگر واقع بين باشيم زير ساخت هاي سبزوار بيشتر از همين چند صد گردشگر را جوابگو نيست. اداره ميراث فرهنگي سبزوار و ديگر نهادهاي شهري براي فراهم کردن اين زير ساخت ها چکار کرده است؟ اگر مي خواهيم گردشگري رونق بگيرد بايد ابتدا زير ساخت هاي لازم را فراهم کنيم. آيا سبزوار اين زير ساخت ها را دارد؟ خودمان وضع شهر را مي دانيم و نبايد خودمان را گول بزنيم.
باز هم يک مثال خيلي ساده، نماد و ميدان سربداران پيشاني سبزوار است آيا وضع اين پيشاني مناسب آمدن گردشگر است؟ ميدان سربداران به جاي اين که جذب کننده مسافر باشد دافع و فراري دهنده است. هر کس که مسير کوتاه پليس راه تا ميدان سربداران را بيايد قطعا ديگر هيچ رغبتي براي ديدن شهر نخواهد داشت. چند سال است که براي طراحي و ساخت اين ميدان که آبروي شهر است اختلاف نظر داريم و هنوز کاري نکرده ايم. اي کاش لااقل همان شکل قبلي را خراب نمي کرديم و همان چند درخت وسط ميدان را از ريشه درنمي آورديم.
اگر نگاه کوتاهي به همين مسير کوتاه بيندازيم چه مي بينيم؛ خانه هاي آجري فرسوده و کهنه، ديوارهاي نيمه مخروبه، تبليغات ديواري بسيار زشت و زننده، کثيفي و آشغال هاي کنار جاده. حتي خود سبزواري ها هم که وضع را مي بينند ذوق و اشتياق شان براي آمدن به شهر کور مي شود چه برسد به بيگانه که مي خواهد براي ديدن شهر بيايد. آقاي شهردار با همت بالاي خود شرق شهر را دارد آباد مي کند اي کاش يک آدم با همت ديگري پيدا مي شد که اين سمت را آباد و آبرومند مي کرد. اتفاقا ساخت اين سمت مهم تر و ضروري تر چون ورودي اصلي شهر است و آن مسافر ميليوني که انتظار داريم براي ديدن شهر بيايند از اين سمت وارد مي شوند. 
مثالي ديگر، خيلي از مسئولان سبزواري عمدا يا سهوا مي خواهند کوي گلستان را فراموش و يا پنهان کنند که کسي نبيند. حتي در دوره شهردار سابق طرح داده بودند که دور محله کوي گلستان را ديوار بکشند و آن را چراغاني و نقاشي کنند. رئيس وقت سازمان نوسازي شهرداري هم بشدت مي خواست اين طرح را اجرا کند. حال فرض کنيد گردشگراني راه گم کردند و اتفاقي گذرشان به کوي گلستان افتاد و آن وضع اسفبار را ديدند چه خواهند گفت؟ آن وقت آيا آبرويي براي سبزوار مي ماند؟ وقتي برگشت درباره سبزوار چه خواهد گفت؟ وقتي نگاه و عملکرد ما اين گونه است، چطور از انتظار آمدن گردشگر را مي کشيم؟ در يکي از تبصره هاي بودجه سال 93 شهرداري، آمده بود که مناطق و سازمان هاي تابعه مي توانند 3 درصد از درآمد خود را براي ايجاد زير ساخت هاي گردشگري هزينه کنند. طرح خوبي بود اما چه شد؟ آيا هزينه کردند و آيا اصلا کسي از جمله خود مسئولان شهرداري اجراي اين طرح و نتايج آن را پيگيري کردند؟ بگذريم؛ اين رشته سر دراز دارد... 
 
 
7- استمرار فعاليت هاي گردشگري
گردشگري سبزوار با برگزاري چند روزه و حتي يکي دو ساله يک جشنواره و برنامه رونق نمي گيرد. بايد سال هاي سال کار کنيم تا گردشگري به يک جريان مستمر در بين مردم و مديريت شهري ما تبديل شود. مثلا اگر گردشگري در اصفهان رونق دارد دو سه ساله ايجاد نشده است بلکه حاصل تلاش بيش از 50 سال کار مداوم است. هم اکنون نه مردم که حتي مسئولان شهري هم هيچ شناخت تصوري از ميراث فرهنگي و گردشگري ندارند. ابتدا بايد سواد و شناخت مسئولان و مردم را درباره ميراث فرهنگي و گردشگري بالا ببريم؛ بهترين نشانه براي اين که سواد و شناخت مسئولان و مردم از ميراث فرهنگي و گردشگري پايين است، آن که ما يکبار هم اثر تاريخي خيابان و کوچه خودمان را هم نديده ايم، گاه حتي اصلا نمي دانيم که در خيابان مان يک خانه يا يک اثر تاريخي وجود دارد. از همه اين ها که بگذريم مخروبه و متروکه بودن آثار تاريخي در منطقه سبزوار بهترين دليل است براي آن که ميراث فرهنگي و گردشگري براي ما مهم نيست. اگر چيزي براي مان مهم باشد قطعا وضعش خيلي بهتر از اين ها خواهد بود.
در مرحله بعد ميراث فرهنگي و گردشگري بايد به يکي از الزامات و مهمات مسئولان و مردم تبديل شود؛ وقتي اين دو براي مديريت شهري و مردم مهم شد براي آن برنامه ريزي و تلاش خواهند کرد.
خلاصه اين که تا ميراث فرهنگي و گردشگري براي خود مسئولان و مردم سبزوار مهم و جدي نشود و به عادت نکنند، اين صنعت در شهرستان و منطقه رونق نخواهد گرفت.
ايجاد اين گام ها به فعاليت و تلاش مستمر و شبانه روزي است. ساده انگاري است اگر فکر کنيم با چند برنامه و چشنواره، ميراث فرهنگي سبزوار احيا مي شود و يا گردشگري شهرستان رونق خواهد گرفت. بايد سال ها شبانه روزي کار کنيم و خون دل بخوريم. 
 
 
8- مديريت شهري يکپارچه و توانمند
فرض کنيد که همه زير ساخت ها فراهم شد آيا مسئولان شهري ما توان مديريت گردشگر را دارند؟ مديريتي که بعد از چند سال هنوز نتوانسته يک موزه صد متري طب را کنار مقبره بقراط راه بيندازد چگونه مي خواهد چند صد هزار گردشگر را مديريت کند؟ آيا مسئولان شهري و حتي فرهنگي سبزوار چيزي به اسم "مديريت گردشگري" را مي شناسند؟ 
اين ها کارهايي نيست که از عهده يک فرد يا يک نهاد خاص برآيد. درست است که اداره ميراث فرهنگي مسئول اصلي در اين زمينه است اما صنعت گردشگري يک شهر يا منطقه تنها در اثر همفکري، همکاري و تعامل همه افراد، مسئولان و نهادها رونق مي گيرد. نه تنها صنعت گردشگري بلکه هيچ صنعت ديگري بدون همکاري و تعامل همه افراد و نهادها به جايي نخواهد رسيد. تنها مسير تجربه شده و موفقيت آميز استفاده از خرد جمعي و تعامل است. بايد برنامه داشته باشيم و با برنامه کار کنيم. تنها با مديريت شهري يکپارچه و توانمند است که شهري يا منطقه اي يا صنعتي رونق مي گيرد. 
 
 
9- استفاده از ظرفيت مردم و بخش خصوصي 
مسئولان هر چقدر هم چابک و هوشمند باشند و مديريت شهري هر اندازه که توانمند و پويا باشد قطعا باز هم نخواهد توانست به تنهايي ميراث فرهنگي و گردشگري را رونق ببخشد. بزرگترين جهاد مسئولان و مديريت شهري اين است که موانع را سر راه فعاليت مردم بردارند و زمينه ها را براي حضور شاداب و پر انرژي بخش خصوصي و علاقه مندان در حوزه هاي ميراث فرهنگي و گردشگري فراهم کنند.
بسياري از شهرها و حتي روستاها چند گروه و انجمن غير دولتي فعال در زمينه ميراث فرهنگي و گردشگري دارند اما سبزوار با اين همه آثار هنوز انجمن فعالي در اين حوزه ندارد. مسئولان و مديريت شهري اگر هوشمند باشند و بتوانند از فرصت هاي رسمي و قانوني که پيش مي آيد به موقع استفاده کنند جهاد کرده اند. مديريت شهري اگر بتوانند از فرصت هاي استاني، منطقه اي و ملي -که کم هم نيستند- بهره ببرند شاهکار کردند و نياز به هيچ کار ديگري نيست.
مسئولان و مديريت شهري اگر به روز باشند و با غفلت، کم کاري و کوتاهي فرصت هاي موجود را نسوزانند، کافي است. انجمن هاي مردمي و علاقه مندان ظرفيت هاي بسيار خوبي هستند البته مديران و نهادهاي دولتي بتوانند از آنها درست استفاده کنند. 
 
 
10- اول کاشت، بعد برداشت
گردشگري همين طوري رونق نمي گيرد بايد ابتدا در آن هزينه کرد تا رونق بگيرد. گردشگري؛ زمين آماده است ابتدا بايد در آن کاشت و روي آن کار کرد تا به برداشت برسد. "کاشت" در حوزه گردشگري يعني جذب سرمايه ها و سرمايه گذاري در اين زمين آماده. تا کاشت و داشتي نداشته باشيم "برداشتي" هم نخواهيم داشت. مسئولان و مديريت شهري خيلي هنر داشته باشند، بتوانند زمين گردشگري را براي کاشت آماده کنند.  هنر مديريت شهري آن است که بخش خصوصي و سرمايه گذاران را براي سرمايه گذاري در اين زمين آماده جذب کنند. هنر و توانمندي مسئولان و مديريت شهري اينجاها مشخص مي شود نه در مصاحبه کردن و جنجال و دعوا راه انداختن. 
 
 
11- حلقه هاي يک زنجيره
همه اين ها حلقه هاي يک زنجيره است و بايد همه آنها را به صورت همزمان پيش ببريم و کار کنيم. هر کدام از اين موارد که نباشد و يا خوب نباشد صنعت گردشگري سبزوار رونقي نخواهد داشت. نمي شود تبليغ براي بازديد کرد اما آثار براي بازديد آماده نباشد و همچنان متروکه و مخروبه باشند،‌ نمي شود از جذب گردشگر صحبت کرد اما يک اقامت گاه آبرومند نداشته باشيم، نمي شود از حضور گردشگران در سبزوار سخن بگوييم اما بلد نباشيم از گردشگر چگونه صحبت کنيم، چگونه راهنمايي اش کنيم و چگونه پذيرايش باشيم، نمي شود علاقه مند به رونق گردشگري در سبزوار باشيم اما براي معرفي و شناسايي آثار سبزوار کاري نکنيم وحتي يک پايگاه ساده و معتبري نداشته باشيم. نمي شود... و نمي شود...  
 
 
12- کار، کار و کار
گردشگري، صنعتي زيبا،‌ سالم و پردرآمدي است و در يک کلام، گردشگري؛ صنعت آينده است. اما بدون تعارف با مصاحبه و حرف هيچ صنعتي رونق نمي گيرد بايد کار کرد. ايجاد رونق در صنعت گردشگري و تبديل سبزوار از معبر به مقصد؛‌ کار بسيار با عظمتي است. اين کار با عظمت، همت بالا مي خواهد و اراده اي محکم. صنعت گردشگري تنها با کار، کار و فقط با کار رونق مي گيرد؛‌ اين "کار" يعني همان "داشت" آنچه کاشته ايم. تنها با کار کردن آنچه را کاشته ايم به ثمر مي رسد. بايد سرمان را پايين بيندازيم و بدون هياهو و جنجال کار کنيم. 
______________
 
برای مطالعه مطالب بیشتر به قلم علی نورآبادی هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
 
 
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
 

 

نظرت را بنویس
comments

شکیب

مطلب جالب وقابل توجهی بود.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما