نقدي بر عملکرد مديريت شهري در ماجراي تشييع و تدفين استاد سبزواري/

اولين آزمون جدي مسئولان در مديريت هاي کلان و ملي/ وقتي مديريت شهري جا مي ماند!

* علي نورآبادي / مجله اینترنتی اسرارنامه 
 
ماجراي تشييع و تدفين استاد سبزواري هر چه بود تمام شد. مي گويم ماجرا چون با کش و قوسي که پيدا کرد واقعا به يک "ماجرا" تبديل شد. حال اين "ماجرا" گذشته و تمام شده است اما براي آن که چراغ راهي براي آينده مان باشد بد نيست دوباره نگاهي دقيق تر به آن بيندازيم: 
 
 
1- غافلگيري، آشفتگي، دستپاچگي،‌ کرختي، عدم توان تصميم گيري به موقع و مديريت ضعيف؛ شايد اين واژه ها بهترين توصيف ها براي عملکرد مديريت شهري سبزوار (فرد يا نهاد خاصي مورد نظر نيست؛ وقتي مي گوييم "مديريت شهري" منظورمان کل مجموعه مديريتي شهرستان است اعم از فرمانداري، شهرداري، شوراي شهر، اداره ارشاد، نهادهاي فرهنگي، دانشگاه ها و غيره) در ماجراي تشييع و تدفين استاد سبزواري بود. 
 
 
2- اگر سير اين ماجرا را دنبال کنيم به خوبي مي فهميم که توصيف هاي بالا براي عملکرد مديريت شهري سبزوار بيراه نيست. و اما خلاصه اي از سير ماجرا: 
مسئولان و مديريت شهري سبزوار با فوت استاد بشدت "غافلگير" شدند. آنقدر غافلگير شدند که اصلا نمي دانستند چکار بايد بکنند. غافلگير شدند چون در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند که هيچ فکري و هيچ کاري برايش نکرده بودند. اين غافلگيري به هيچ وجه پذيرفتني نبود بويژه اين که مديريت شهري سال ها - تاکيد مي کنم سال ها و نه روزها و هفته ها- براي اين مسئله وقت داشت.
 
اگر به عقب برگرديم از سال 91 که نکوداشت استاد سبزواري در دانشگاه حکيم سبزواري برگزار شد، مديريت شهري سبزوار وقت داشت که فکري براي اين مسئله بکند. چهار سال زمان کمي نيست اما مديريت شهري ما هيچ کاري نکرد؛‌ نه تنها هيچ کاري نکرد بلکه کلا موضوع را فراموش کرد.
 
جلوتر بياييم؛ استاد سبزواري دست کم دو سالي بود که از مريضي رنج مي برد. يعني مديريت شهري ما دو سال وقت داشت که براي تشييع و تدفين او فکري بکند اما هيچ کاري نکرد و باز هم اين مهم را فراموش کرد. جلوتر بياييم؛ استاد حسين قندي ارديبهشت 94 فوت کرد. او فوت کرد در حالي که مسئولان ما اصلا نمي دانستند سبزواري است. وقتي خبر فوت قندي به همراه زندگي نامه اش در خبرگزاري ها منتشر شد تازه مسئولان ما از خواب بيدار شدند اما خيلي دير شده بود. حضرات يکباره از خواب پريدند و تازه بعد از فوت دکتر قندي فهميدند که او همشهري شان بوده است، به دست و پا افتادند که البته هيچ فايده اي نداشت.
 
با همين غفلت و کوتاهي، سبزوار فرصت بي نظيري ديگري را از دست داد. فوت استاد قندي زنگ خطر بلندي براي مديريت شهري ما بود که براي شناسايي، قدرداني و تدفين مشاهير شهرستان در زادگاه شان فکري اساسي بکند اما گوش هاي مسئولان ما آنقدر سنگين بود که باز هم مانند گذشته اين صداي بلند را نشنيدند. آيا يک سال فرصت کمي بود تا مديريت شهري ما لااقل چند جلسه بگذارد و براي اين مسئله چاره اي بينديشد؟ 
 
بياييم جلوتر؛ اواخر سال گذشته بود که بيماري استاد جدي تر شد و او در بيمارستان بستري شد اما مديريت شهري ما باز هم هيچ کاري نکرد. استاد يکي دو هفته در بيمارستان بستري بود و عالم و آدم به عيادتش رفتند اما مسئولان ما براي پز دادن و عکس گرفتن هم که شده به خودشان زحمت ندادند به عيادت استاد بيايند.
 
يادم هست که حتي به صورت پيامکي و تلفني با برخي از اعضاي شوراي شهر از جمله آقايان مقصودي و تعصبي (تازه آنها کمي به روزتر بودند و گر نه بقيه که انگار اصلا تو اين باغ ها نيستند) صحبت کردم و موضوع را گوشزد کردم و گفتم: خيلي زشت است که در اين چند روز همه به عيادت استاد آمدند اما از سبزوار هيچ کس نيامده است. براي خالي نبودن عريضه هم که شده است چند نفر براي عيادت بيايند اما خبري نشد که نشد. کاملا مشخص بود و همان جا تاکيد کردم که استاد رفتني است، فکري براي تدفين او در سبزوار بکنيد اما متاسفانه باز هم کاري نکردند.
 
جالب اين که بيشتر مسئولان شهري از جمله اعضاي شوراي شهر مي دانستند که او وصيت کرده است در سبزوار دفن شود. همه اين ها را مي دانستند اما متاسفانه باز هم کاري نکردند. از اواخر پارسال تا حالا دست کم چند ماه فرصت داشتند که جلسه بگذارند و براي تشييع و تدفين استاد تصميم گيري کنند اما کاري نکردند؟
 
از زماني که استاد از بيمارستان مرخص شد و به منزل رفت به طور مرتب اخبار احوال او در رسانه ها منتشر مي شد. يعني مسئولان ما از ابتداي امسال حدود سه ماه فرصت داشتند که براي اين مسئله جلسه بگذارند و فکري بکنند اما باز هم هيچ کاري نکردند. جمعه شب اولين خبرهاي رسمي درباره فوت استاد در رسانه ها منتشر شد. حوالي ظهر شبنه مسئولان ما تازه بعد از سه چهار سال تاخير از خواب گران بيدار شدند و جلسه گذاشتند.
 
مديريت شهري ما که سه چهار سال گذشته را تلف کرده بود، به يکباره مي خواست درباره مسئله اي ملي تصميم گيري کند، اين بود که به چه کنم چه کنم افتاد. مديريت شهري ما که چهار سال گذشته را تلف کرده حالا با دستپاچگي و آشفتگي به جلسات فشرده روي آورده بود. روشن است که با اين آشفتگي و شتابزگي نمي شود تصميم درست و دقيقي گرفت. 
 
اين است عملکرد و کارنامه مسئولان و مديريت شهري سبزوار در ماجراي استاد سبزواري؛ آن هم در ماجرايي که مي دانيم يک مسئله ملي است. اسم اين ها را چه مي شود گذاشت؟ اگر اين عملکرد، غافلگيري، آشفتگي، فشل بودن، کرختي، شتابزدگي،‌ عدم توان تصميم گيري به موقع و ضعف مديريت نيست پس چيست؟ آيا جا ندارد که از اين عملکرد تاسف بخوريم و از اين همه آشفتگي، کرختي و ضعف داد بکشيم؟ با اين همه فرصت و با اين عملکرد، هيچ عذري از هيچ کس پذيرفته نيست و مسئولان هر چه بگويند عذر بدتر از گناه خواهد بود. روشن است که وقتي غفلت مي کنيم، زمان مي گذرد و در مقابل عمل انجام شده قرار مي گيريم. و وقتي در برابر عمل انجام شده قرار گرفتيم، دستپاچه شده و شتابزده و آشفته عمل مي کنيم. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
 
 
3- ماجراي استاد سبزواري، محک خوبي براي مديريت شهري سبزوار بود. ما که در موارد مشابه قبلي هم فهميده بوديم اما در اين ماجرا خود مسئولان فهميدند که چند مرده حلاجند. در چنين جاهايي است که توان تصميم گيري و قدرت مديريتي يک مدير يا نهاد مشخص مي شود و گر نه در حالت عادي که هر کسي مي تواند چهار تا نامه را اين طرف و آن طرف کند. عيار واقعي مسئولان شهري در چنين موقعيت هايي مشخص مي شود نه در روزمرگي هاي هر روزه. حالا مسئولان ما در اولين آزمون جدي و کلان مديريتي محک خوردند و مي توانند به خودشان نمره بدهند.
 
نمره آنها نزد خودشان محفوظ است اما مردم و افکار عمومي هم درباره آنها قضاوت کردند و نمره دادند. مسئولان ما با اين عملکرد از افکار عمومي نمره چند بگيرند خوب است؟ 
 
درستش اين بود که مسئولان ما به جاي اين که حالا با آشفتگي و دستپاچگي جلسات فشرده صبح و ظهر و شب مي بگذارند دست کم از يک سال پيش جلسه برگزار و معايب و محاسن همه گزينه ها را بررسي مي کردند. اين طوري سر فرصت و با حوصله همه گزينه ها بررسي و بهترين آنها انتخاب مي شد. اشتباه نشود ما نه در زمان تشييع و نه در مکان تدفين پيکر استاد حرفي نداريم؛ درد و فرياد ما از غفلت، کوتاهي و کرختي مديريت شهري است. درد اين است که حضرات دست کم سه چهار سال زمان داشتند که در اين باره جلسه بگذارند و تصميم بگيرند اما هيچ کاري نکردند.
 
مثلا ديگر اين غفلت و کندي آن است که جناب فرماندار و شوراي شهر تازه سه شنبه هفته گذشته (25 خرداد) درگذشت استاد را تسليت گفتند؛ يعني با چهار روز تاخير. در حالي که مديريت شهري سبزوار بايد جزو اولين کساني بود که پيام تسليت مي داد و آن هم به صورت جمعي و با حضور همه نهادهاي شهرستان. راه درستش اين است و ديگران اين گونه عمل مي کنند. مگر نوشتن چهار خط پيام تسليت چقدر کار دارد؟ 
 
 
4- ماجراي استاد سبزواري در واقع اولين آزمون جدي مديريت شهري سبزوار براي برپايي برنامه هاي کلان و در سطح ملي بود. به عبارت ديگر اين ماجرا مسئولان شهري را خواسته يا ناخواسته وارد حوزه مديريت هاي کلان و ملي کرد؛‌ حوزه اي که تا پيش از اين خيلي از مسئولان اصلا تجربه اي در آن نداشتند و يا بهتر است بگوييم بسياري از آنها مي ترسيدند حتي اسمش را بياورند.
 
حالا ديگر ترس و دلهره مسئولان و مديريت شهري از برنامه هاي کشوري و کلان ريخته است و جرات و اعتماد به نفس بيشتري پيدا کردند. اين ماجراي براي مديريت شهري ما خيلي خوب بود و برکات زيادي داشت؛ البته اگر درس بگيريم و باز هم رويه و اشتباهات گذشته را تکرار نکنيم.
 
اولين درسش اين است که فهميديم مديريت شهري ما چقدر کند و کرخت است. مديريت شهري ما آنقدر کند است که چهار سال زمان را از دست داد. اگر نبود وصيت استاد که جنازه اش در زادگاهش دفن شود و اگر نبود تاخير سه چهار روزه به خاطر تشييع پيکر استاد در تهران، قطعا پيکر استاد نيز مانند دکتر قندي در پايتخت دفن مي شد. خدا رحم کرد و گر نه باز هم فرصت بي نظير ديگري را از دست مي داديم. قصه فرصت سوزي مسئولان و مديريت شهري سبزوار قصه امروز و ديروز نيست.
 
سال هاست که ما به خاطر همين کندي ها و موقعيت نشناسي ها فرصت هاي بي نظيري را از دست داديم. پرونده اين فرصت سوزي ها را همان بهتر که باز نکنيم که هم بسيار طولاني و هم بسيار غم انگيز است. مسئولان ما بايد درس بگيرند که به جاي اين همه فرصت سوزي، فرصت ساز باشند و به جاي موقعيت ناشناسي، موقعيت هاي تازه خلق کنند. اولين لازمه فرصت سازي و خلق موقعيت، چابکي و به روز بودن است. 
 
 
5- با اين محکي که مديريت شهري ما خورد بايد بيدار شده باشد. اگر مسئولان و مديريت شهري ما مي خواهند کارهاي بزرگ بکنند و اگر مي خواهند سبزوار را به جايگاه واقعي اش برسانند (چنان که هميشه شعارش را مي دهند) بايد توان تصميم گيري و قدرت مديريتي اش را خيلي بالا ببرند. با وضع موجود مديريتي مطمئن باشند که سبزوار به جايي نخواهد رسيد. مسئولان شعارهاي زيباي کارهاي بزرگ، طرح هاي بزرگ و سبزوار بزرگ را مرتب تکرار مي کنند اما متاسفانه کسي به لوازم چنين شعارهايي اصلا فکر نمي کنند.
 
تشييع و تدفين استاد سبزواري اتفاق چندان بزرگي نبود اما وقتي مسئولان ما حتي در مديريت درست همين اتفاق هم در مي مانند چگونه مي خواهند و چگونه مي توانند کارهاي بزرگي در سطح ملي و بين المللي بکنند.
 
با چنين وضعي حتي گاهي صحبت از سرمايه گذاري کشورهاي خارجي در شهرستان هم مي کنيم؛ مگر جذب سرمايه گذار خارجي به اين راحتي است؟ با چنان مسئولان و چنين مديريت چگونه مي خواهيم سرمايه گذاري خارجي در شهرستان داشته باشيم؟ اگر مي خواهيم سبزوار به جايگاه واقعي اش برسد مسئولان شهري سبزوار بايد خودشان را براي مديريت هاي کلان، مديريت کارهاي بزرگ و مديريت در موقعيت هاي خاص آماده کنند. 
 
 
6- ماجراي استاد سبزوار بار ديگر ثابت کرد که دوره تک روي ها و بخشي نگري ها گذشته است. مديريت شهري يک کار جمعي و گروهي است و هيچ کس و هيچ نهادي به تنهايي نمي تواند کار کند. اين ماجرا ثابت کرد که اگر مي خواهيم کار خوب، موفق و درستي بکنيم بايد همفکري و تعامل داشته باشيم. مشورت، همفکري، همکاري، تعامل و همياري بويژه در کارهاي بزرگ و در سطح ملي از نان شب هم واجب تر است. با کشمکش و منم و منم به جايي نمي رسيم و کاري هم انجام نخواهد شد.
 
ماجراي تشييع و تدفين استاد تازه اول کار است و از اين به بعد کارهايي از اين قبيل زياد خواهيم داشت. حالا که استاد در زادگاهش دفن شده است هر سال مراسم بزرگداشت خواهيم داشت و قطعا چهره ها و شخصيت هاي ملي به مراسم خواهند آمد.
 
مسئولان شهري ما بايد آنقدر توانمند شوند که بتواند برنامه ها و کارهايي در حد و اندازه هاي ملي را به راحتي مديريت کنند. مديريت چنين کارهايي تنها با خرد جمعي، همفکري و تعامل با يکديگر امکان پذير است. 
 
 
7- در عصر ارتباطات و اطلاعات هستيم و در اين دوره رسانه ها حرف اول را مي زنند. اما انگار مسئولان شهري ما هنوز اهميت رسانه ها را درک نکردند. عملکرد رسانه اي مديريت شهري در اين ماجرا در حد فاجعه بود. هر ساعت و هر روز خبري متفاوت از نحوه تشييع و تدفين استاد منتشر مي شد. راستش ما تا روز تدفين هم نفهميديم که بالاخره تشييع و تدفين استاد در سبزوار دوشنبه است يا سه شنبه يا چهارشنبه. اخباري هم که درباره مکان تدفين منتشر مي شد هر روز عوض مي شد.
 
ابتدا گفتند در خانه خودش دفن مي شود، بعد گفتند بوستان بهمن و بعد هشت بهشت و بعد پارک جانبازان. مثلا اين خبر را بخوانيد: "مراسم تشييع استاد سبزواري پدر شعر انقلاب در تهران امروز برگزار مي شود.
 
اين مراسم از ساعت 10 صبح از حوزه هنري آغاز و پيکر استاد سبزواري تا تالار وحدت تشييع مي شود. قرار است روز سه شنبه پيکر اين شاعر گرانقدر انقلاب در زادگاهش سبزوار تشييع و در پارک بهمن اين شهر به خاک سپرده شود." 
 
اين متن خبري است که ما روز دوشنبه 24 خرداد 95 در بخش خبري ساعت 7 صبح راديو ايران (سراسري) پخش کرديم. همين خبر را ديگر شبکه هاي صدا و سيما هم پخش کردند. اين خبر بر اساس آنچه در رسانه ها آمده بود تنظيم شده است. يعني دو روز از فوت استاد گذشته بود اما هنوز زمان و مکان تشييع استاد در سبزوار دقيق مشخص نبود و هنوز اخبار غلط در اين زمينه منتشر مي شد. آيا اين فاجعه نيست؟
 
چنين اشتباهات فاحشي شايد در فضاي محدود شهرستان زياد به چشم نيايد و به جايي برنخورد اما در فضاي رسانه اي ملي واقعا فاجعه است و نهايت ضعف مديريت شهري آن شهرستان را ثابت مي رساند.
 
البته اين وضع فاجعه بار دور از انتظار نيست؛ وقتي که مديريت شهري اصل کار را نتوانسته است مديريت کند چگونه مي تواند اطلاع رساني آن را مديريت کند؟ وقتي مديريت شهري به خاطر غفلت، کندي و ضعف در تصميم گيري نتواند به موقع به نتيجه برسد آشفتگي در اطلاع رساني هم طبيعي است. وقتي مديريت شهري به خاطر چهار سال تاخير و تعلل اين گونه گرفتار شتابزدگي مي شود شلختگي و آشفتگي در بخش هاي ديگر هم رخ مي دهد. 
 
 
8- الحمدلله استاد سبزواري در زادگاهش دفن شد و اين آغاز کار است. از اين به بعد بايد همه مشاهير ملي و بين المللي سبزوار در زادگاهشان دفن شوند اما نه با اين وضع و با اين نحوه مديريت. اين ماجرا هر چند تجربه خوبي نبود اما به هر حال تجربه اي براي مديريت شهري ما بود. مسئولان شهري بايد از اين تجربه، درس بگيرند و نگاه ها و شيوه هاي شان را اصلاح کنند.
 
مديريت شهري بايد کاري کند که همه بزرگان، نخبگان و مشاهير سبزواري در زادگاه شان دفن شوند. اين اتفاق، اعتباري براي هر شهرستان و منطقه اي است و همچنين موجب رونق و پيشرفت آن شهر مي شود.
 
بزرگان، مشاهير و نخبگان سرمايه هاي ارزشمند انساني هر شهر و منطقه اي هستند و مسئولان قبل از هر چيزي بايد آنها را شناسايي و معرفي کنند. بعد بايد به طور مستمر با آنها ارتباط داشته باشند و پيوند بريده شده آنها را با زادگاه شان دوباره برقرار کنند.
 
در گام سوم بايد تا زنده اند قدر آنها را بدانند و بدانيم و از آنها براي آباداني و پيشرفت شهرستان استفاده کنيم.وجود سرمايه هاي انساني متعدد در موقعيت ها و سطوح مختلف از ظرفيت هاي بي نظير ماست و بدون شک هيچ شهر و منطقه اي بدون استفاده از سرمايه هاي انساني خود به جايي نخواهد رسيد. نگذاريم کار به فوت و بعد از فوت بکشد. از بزرگان تا زنده اند بايد استفاده کرد. 
 
گام چهارم آن است که تا دير نشده صحبت و رايزني کنيم تا پيکرشان در سبزوار دفن شود، مثلا مانند استاد سبزواري وصيت کنند. و گام پنجم آن است که همه زمينه ها را براي تشييع و تدفين آبرومند اين بزرگان فراهم کنيم. همه زمينه ها که گفتيم، منظور از نحوه برگزاري مراسم تشييع است تا مکان مناسب و آبرومند و غيره و غيره. هر چه بود از استاد سبزواري که گذشت و بوستان جانبازان شد آرامگاه ابدي او اما مسئولان از الان بايد به فکر مکان مناسب و آبرومندي براي دفن بزرگان و مشاهير ديگر باشند. اگر چند روز ديگر خواستيم يکي ديگر از بزرگان و مشاهير جهاني و ملي مان را دفن کنيم کجا بايد ببريم؟ 
 
 
9- با همه اين اوصاف، استاد سبزواري در آرامگاه ابدي اش آرام گرفت. حالا ديگر جنجال و هياهو درباره مکان بي فايده است. از الان بايد به فکر آينده باشيم. آينده، ساخت المان زيبا و هنرمندانه براي محل دفن استاد است. آينده، ساماندهي خانه موزه استاد سبزواري به عنوان خانه شعر انقلاب است. آينده، ساماندهي محيطي اطراف آرامگاه استاد سبزواري است. آينده، ثبت روز فوت استاد بعنوان روز شعر انقلاب در تقويم رسمي کشور است. آينده کار تبليغي و رسانه اي در سطح کشور براي ملي کردن خانه شعر انقلاب در سبزوار است.
 
اگر المان زيبا و خانه موزه استاد سبزواري ساخته شود از اين بعد هر سال در سالگرد استاد مراسمي برگزار خواهد شد و بايد از چهره ها و شخصيت هاي ملي ميزباني کنيم. بنابراين بايد مکان آبرومندي بسازيم.
 
مديريت شهري بايد اعتبار ويژه اي براي ساماندهي آرامگاه استاد اختصاص دهد و کار را از همين الان شروع کنند. يک سال فرصت داريم اما يک سال به سرعت مي گذرد. حال که با تجربه تر شديم نبايد اشتباهات گذشته را تکرار کنيم. نکند با تعلل و غفلت، خرداد سال بعد باز هم توي سرمان بزنيم که هيچ کاري نکرديم و باز هم گرفتار شتابزدگي هاي ناشيانه شويم. 
 
آقاي برادران چند روز قبل در مصاحبه با ايرنا از پيشنهاد ثبت روز فوت استاد به عنوان "روز شهر انقلاب" در تقويم رسمي کشور خبر داده بود. اساسي ترين کار مسئولان اين است که اين پيشنهاد را به صورت جدي پيگيري کنند تا در شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب نهايي برسد.
 
اين کار بايد فوري ترين اقدام مديريت شهري باشد چون هر روز که بگذرد و کار به بروکراسي اداري کشيده شود، احتمال تصويب آن به تاخير مي افتد و حتي ممکن است منتفي شود (به اصطلاح تا تنور داغ است بايد نان را چسباند). بايد هر چه زودتر طرحش را تهيه و پس از تصويب به شورا بفرستند. حضور مسئولان کشوري در مراسم تشييع در سبزوار هم فرصت خوبي براي رايزني در اين باره بود که نمي دانيم چقدر از اين فرصت استفاده کردند. 
 
 
10- بسياري از مسئولان شهري ما هنوز نگاه محدود و تنگ شهرستاني را دارند و متاسفانه با همان نگاه محدود مي خواهند کارهاي بزرگ انجام دهند؛ روشن است که چنين چيزي امکان ندارد. ماجراي استاد سبزواري بار ديگر ثابت کرد که مديريت شهري ما با همه شعارهايي که مي دهد هنوز نگاه کلان و ملي به مسائل شهرستان و منطقه ندارد.
 
هنوز بخشي و شهرستاني به مسائل مي نگرد و هنوز شهرستاني عمل مي کند. وقتي افق نگاه و حيطه کاري مسئولان محدود باشد در همان سطح شهرستاني مي مانند و در نتيجه پيشرفتي هم نخواهيم داشت.
 
اولين قدم براي پيشرفت منطقه و شهرستان، گسترش افق نگاه مسئولان و مديريت شهري است. با بلند شدن افق نگاه ها و دامنه کارها ديگر در تار عنکبوت کشمکش هاي بيهوده و دعواهاي خاله زنگي و بي نتيجه در شهرستان گرفتار نخواهيم شد.با گسترش افق نگاه ها، مسائل را از زاويه ديگري خواهيم ديد و جور ديگري عمل خواهيم کرد.
 
وقتي آباداني و پيشرفت منطقه سبزوار هدف اصلي همه مسئولان و نهادها و به طور کلي مديريت شهري باشد اصلا چنين دعواهايي معنا نخواهد داشت تا بخواهيم براي حل آنها چاره اي بينديشيم. در يک جمله اگر مي خواهيم سبزوار پيشرفت کند بايد مديريت شهري سبزوار پوست اندازي کند؛ پوست اندازي در نگاه ها، پوست اندازي در کارها، پوست اندازي در رويکردها، پوست اندازي در روش ها، پوست اندازي در دغدغه ها و غيره. 
 
نکته آخر: درست است که همه اينها نقد مسئولان و مديريت شهري است اما مطمئن باشند در اين نقدها غرض و مرضي نيست. اين نقدها براي آن است که يک اشتباه را بارها تکرار نکنيم. نقدها براي آن است که از اشتباهات مان درس بگيريم و آنها را اصلاح کنيم. نقدها گوياي آن است که بايد تغييري صورت گيرد؛ جوري ديگر ببينيم و بيانديشيم و عمل کنيم. اين نقدها براي اصلاح اشتباهات است چون مسئولان شهري سبزوار از اين به بعد بايد کارهاي خيلي بزرگ تري انجام دهد و مديريت هاي کلان تري داشته باشند.
 
برای مطالعه نوشته های بیشتر به قلم علی نورآبادی هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

 تحلیلی بر نتایج انتخابات مجلس دهم در سبزوار 

 

نظرت را بنویس
comments

سلام مطلب "چشم‌انداز سبزوار در افق ۱۴۰۴" هم از آقاي نورآبادي خواندني است. در شماره 28 ستاره شرق چاپ شده اگر بزنيد خوب است. براي آنها که نشريه به دست شان نرسيده است.

حسن بله اولين تجربه مسئولان شهر در مديريت هاي کلان بود. ان شا الله مديريت شهري ما از اين تجربه براي مديريت هاي ملي و کشوري بعدي استفاده کند. و ان شا الله بتوانيم از ظرفيت استاد سبزواري براي پيشرفت شهر استفاده کنيم. اين جمله بند آخر هم جالبه. بايد پوست اندازي کنيم: - وقتي آباداني و پيشرفت منطقه سبزوار هدف اصلي همه مسئولان و نهادها و به طور کلي مديريت شهري باشد اصلا چنين دعواهايي معنا نخواهد داشت تا بخواهيم براي حل آنها چاره اي بينديشيم. در يک جمله اگر مي خواهيم سبزوار پيشرفت کند بايد مديريت شهري سبزوار پوست اندازي کند؛ پوست اندازي در نگاه ها، پوست اندازي در کارها، پوست اندازي در رويکردها، پوست اندازي در روش ها، پوست اندازي در دغدغه ها و غيره.

سلام . بنده در روند کامل این جلسات محل تدفیین استاد بودم .. چند نفر ازمسوولین واقوام مسولیین در اطراف بوستان بهمن زمین داشتن وبرای ارتقاء مالی زمین های خود آنجا را باواسطه معرفی برای به خاک سپردن استاد نمودند. تمام

براتی

برادر عزیز اولا در این یادداشت که اصلا حرفی درباره مکانش زده نشده. پس نقد شما بی ربطه از اون گذشته حالا به قول شما پارک بهمن نه یک جای دیگه ماشاالله این همه سبزوار دور و برش زمین داره چرا دقیقا اوردن یک جایی که هم به اندازه کافی جاذبه های فرهنگی گردشگری اونجا متمرکز بود از قبل هم جایی برای توسعه و ساخت و سازهای جانبی در اینده نداره بعدشم توی انتخاب بهترین مکان برای تدفین استاد سبزواری نباید مسئولان با هم لج و لجبازی کنن که یکی بگه فلانی اونجا زمین داره یا نداره باید بهترین مکان انتخاب میشد حالا هرکس شانسش میخوند زمینش اونجا بود مسلما ترقی میکرد ولی مسائل مهم شهری را نباید با بازی های خاله زنکی قاطی کرد واقعا پارک جانبازان بدترین مکان بود افسوس که این فرصت از بین رفت

رفيق

سلام. مديريت شهري سبزوار و در راس امور فرماندار، شهردار و شورا امتحانشون و پس دادند و متاسفانه از اين امتحان مردود بيرون امدند. نگاه سطحي در محل تدفين استاد سبزواري توسط اين افراد قطعا هيچ آورده اي در سال هاي نه چندان دور براي سبزوار نخواهد داشت. استاد سرمايه اي عظيم ملي بودند كه متاسفانه نتوانستند از ايشون بهره ببرند. اينها فقط دور يه ميز نشستن و 3 روز آبروي شهر رو براي تعيين يك مكان از بين بردند و در آخر هم جايي را انتخاب كردند كه نبايد. البته اين ها برخي استدلال ها را مطرح كردند كه بنظر خنده دار بنظر مي رسيد. اين افراد به ظاهر همه چي دون الكي مثلا برنامه براي مكان دفن استاد دارن كه از زمان ثبت اين نظر شمارش رو شروع كنين اگه زنده باشيم 5 سال ديگه كه نه يك سال ديگه باز سراغشون ميگيريم و برنامشون رصد مي كنيم.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما