یادداشت فرزانه فرهبد بانوی فرهیخته سبزواری به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

فرزانه فرهبد یکی از بانوان فرهیخته سبزواری با ارسال یادداشتی، مناسبت 8 مارس روز جهانی زنان را به مجله اینترنتی اسرارنامه یادآوری کرده است.
 
اسرارنامه در ادامه متن کامل یادداشت فرزانه فرهبد را منتشر می کند و ضمنا اعلام می دارد، انتشار این یادداشت به معنای موافقت یا مخالفت تحریریه اسرارنامه با همه دیدگاه های مطرح شده در آن نیست:
 
فرزانه فرهبد / مجله اینترنتی اسرارنامه:
 
امروزه در جامعه پدیده فمنسیم به شدت پررنگ شده. جنبشی که از غرب آغاز شده و سراسر عالم را درنوردیده و حاصل تلاش و مبارزه زنان و مردان بسیاریست که در طول سالیان متمادی در راستای احقاق حقوق زنان مبارزه کرده اند.
 
در یک نگاه کوتاه به آنچه که به تاریخ مذکر و سرگذشت جنس دوم موسوم است به راحتی میتوان علل ظهور فمنیسم را دریافت. جنبشی که به حق وامدار مبارزه و ممارست زنان آزادی خواه و مردانی بزرگ است که نگاهی فراجنسیتی به زن داشته اند. اما آنچه درین میان مغفول افتاده، نقش زنان در پیدایش رفتارهای زن ستیزانه و تاثیر حرکات فرهنگی زنان بر تعیین مسیر جنبش فمنیسم است. 
 
راه دشواری در پیش است، سینه تاریخ لبریز از جفاها و نقض آشکار حقوق زنان است. لبریز از توهین ها و تحقیرهایی که هرگز حق زنان نبوده است. حافظه تاریخی ما زنان انباشته از دردها و زخمهاییست که هنوز التیام نیافته، با نشتری، دوباره سرباز میکنند.
 
یک تاریخ انکار شدیم، یک تاریخ تمام بودِ ما، «نبود» انگاشته شده و نسل اندر نسل آموخته اند که ما را به هیچ انگارند.
 
دیروز با دشنام و تازیانه با ما به سخن می نشستند و امروز ابزار جدیدی که برای شکنجه زنان استفاده میشود، حربه روانیست که البته هیچ اثر نمایانی برجای نمیگذارد و تنها روح را میخراشد و جان را به درد می آورد و جای اثبات هم ندارد.
 
آنچه درین میان نویسنده را به تفکر وامیدارد، علل بروز رفتارهای مردسالارانه و دیدگاه جنسیتی نسبت به زن است.
 
صرف نظر از آنچه ریشه در آداب و سنن مذهبی دارد، بد نیست در یک نگاه کنکاش گر، به ریشه و علت اصلی بروز این رفتارها اشاره ای گردد.
 
حقیقتی که به تلخی تمام خود نمایی میکند این است که : 
 
"از ماست که بر ماست" 
 
وقتی با خود روراست باشیم به این نتیجه میرسیم که تمام جفایی که به زعم ما از جنس مذکر بر ما وارد شده مستقیما به خود زنان مربوط است. دلیل؟ کاملا واضح است، مردان را ما زاده ایم، ما پرورانیده ایم، ما به آنها آموخته ایم چگونه به زن نگاه کنند. خودآگاه و ناخودآگاه ما معلم آنها بوده ایم.
 
ما بوده ایم که از ابتدا پسر را تافته ای جدا بافته دانسته و برای هر رفتارش توجیهی داشته ایم. ما بوده ایم که دختر را کم دیده و کم تعریف کرده ایم. ما بوده ایم که به پسر حق تملک و حق تحکم بر خواهر و مادر داده ایم. ما بوده ایم که به پسرانمان حرمت داری زنان را نیاموخته ایم. ما بوده ایم که بازی با روح و روان و جسم دختر را برای پسرمان مجاز شمرده ایم. ما بوده ایم که از آزار عروس توسط پسرمان لذت برده ایم. و هزاران جای دیگر هم ما بوده ایم. آری ما "زنان".
 
ما زنان که از جور و جفای پدر و برادر و شوهر سینه هایی پر درد داریم.
 
کداممان از خویش شروع کرده ایم؟ به عنوان مادر چه کسری از زمان هر روزمان را به مطالعه و آموختن میگذرانیم؟ کداممان خواسته ایم "مرد" تربیت کنیم؟
 
کداممان به پسرانمان از لطافتهای روح زنان گفته ایم؟ از رنجهای زنان؟ از امیدهای زنان؟
 
"از ماست که برماست"
 
و ریشه تمام قصورهایمان تنها و تنها یک کلمه است: "جهل"
 
ما در جهل مرکب مانده ایم. البته که عمدی هم در کار بوده است. اما برای شکستن سد ناآگاهی، خیزشی هم از جانب ما صورت نگرفته است. ما نیز از ندانستن استقبال کرده ایم. به دلخوشی های کوچکمان سرگرم شدیم و دغدغه ای بیش از زر و زیور و لباس و .... نداشته ایم.
 
یادمان رفته که زیر ساختهای فرهنگی و رشد اجتماعی هر جامعه ای را مادران میسازند. یادمان رفته که پروراندن یک کودک با زاییدن و مراقبت از او متفاوت است که این البته کار هر مادینه ای در طبیعت است.
 
در روز مره گی ها و روزمرگیهامان غرقیم و منتظریم تا "دستی از غیب برون آید و کاری بکند"
نه، هیچ فریاد رسی نخواهد آمد.آنچه به کار ما آید نو اندیشی است. جراحی تفکرات غلط و جدا کردن تومورهای فرهنگی از پیکره باورهای زنان جامعه.
 
این من هستم که باید تغییر کنم. این من هستم که باید تفاوت "نر"و "مرد" را به کودکم بیاموزم، آنچنان که تفاوت "ماده" و "زن"را.
 
منم که باید نو نگریستن و از نو نگریستن را تمرین کنم. منم که باید شخصیت و جایگاه حقیقی خودم را ثابت کنم.
 
آری، همه چیز از همین کلمه آغاز میشود:   " من "  
 
در پایان،ضمن تبریک این روز به تمام بانوان عزیزی که در حال طی کردن پروسه دگردیسی و پوست اندازی فکری و فرهنگی هستند، ابیاتی از قصیده بی نظیر بانو پروین اعتصامی را تقدیم تمام زنان،به ویژه بانوان نو اندیش میکنم:
 
در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرده، مرده است روان
 
بهیچ مبحث و دیباچه‌ای، قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان
 
زن از نخست بود رکن خانهٔ هستی
که ساخت خانهٔ بی پای بست و بی بنیان
 
زن ار براه متاعت نمیگداخت چو شمع
نمیشناخت کس این راه تیره را پایان
 
چو مهر، گر که نمیتافت زن بکوه وجود
نداشت گوهری عشق، گوهر اندر کان
 
فرشته بود زن، آن ساعتی که چهره نمود
فرشته بین، که برو طعنه میزند شیطان
 
اگر فلاطن و سقراط، بوده‌اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان
 
بگاهوارهٔ مادر، بکودکی بس خفت
سپس بمکتب حکمت، حکیم شد لقمان
 
چه پهلوان و چه سالک، چه زاهد و چه فقیه
شدند یکسره، شاگرد این دبیرستان
 
حدیث مهر، کجا خواند طفل بی مادر
نظام و امن، کجا یافت ملک بی سلطان
 
وظیفهٔ زن و مرد، ای حکیم، دانی چیست
یکیست کشتی و آن دیگریست کشتیبان
 
چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم
دگر چه باک ز امواج و ورطه و طوفان
 
بروز حادثه، اندر یم حوادث دهر
امید سعی و عملهاست، هم ازین، هم ازآن
 
همیشه دختر امروز، مادر فرداست
ز مادرست میسر، بزرگی پسران
 
اگر رفوی زنان نکو نبود، نداشت
بجز گسیختگی، جامهٔ نکو مردان
 
توان و توش ره مرد چیست، یاری زن
حطام و ثروت زن چیست، مهر فرزندان
 
زن نکوی، نه بانوی خانه تنها بود
طبیب بود و پرستار و شحنه و دربان
 
بروزگار سلامت، رفیق و یار شفیق
بروز سانحه، تیمارخوار و پشتیبان
 
ز بیش و کم، زن دانا نکرد روی ترش
بحرف زشت، نیالود نیکمرد دهان
 
سمند عمر، چو آغاز بدعنانی کرد
گهیش مرد و زمانیش زن، گرفت عنان
 
چه زن، چه مرد، کسی شد بزرگ و کامروا
که داشت میوه‌ای از باغ علم، در دامان
 
به رستهٔ هنر و کارخانهٔ دانش
متاعهاست، بیا تا شویم بازرگان
 
زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید
فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان
 
کیست زنده که از فضل، جامه‌ای پوشد
نه آنکه هیچ نیرزد، اگر شود عریان
 
هزار دفتر معنی، بما سپرد فلک
تمام را بدریدیم، بهر یک عنوان
 
خرد گشود چو مکتب، شدیم ما کودن
هنر چو کرد تجلی، شدیم ما پنهان
 
بساط اهرمن خودپرستی و سستی
گر از میان نرود، رفته‌ایم ما ز میان
 
همیشه فرصت ما، صرف شد درین معنی
که نرخ جامهٔ بهمان چه بود و کفش فلان
 
برای جسم، خریدیم زیور پندار
برای روح، بریدیم جامهٔ خذلان
 
قماش دکهٔ جان را، بعجب پوساندیم
بهر کنار گشودیم بهر تن، دکان
 
نه رفعتست، فساد است این رویه، فساد
نه عزتست، هوانست این عقیده، هوان
 
نه سبزه‌ایم، که روئیم خیره در جر و جوی
نه مرغکیم، که باشیم خوش بمشتی دان
 
چو بگرویم به کرباس خود، چه غم داریم
که حلهٔ حلب ارزان شدست یا که گران
 
از آن حریر که بیگانه بود نساجش
هزار بار برازنده‌تر بود خلقان
 
چه حله‌ایست گرانتر ز حیلت دانش
چه دیبه‌ایست نکوتر ز دیبهٔ عرفان
 
هر آن گروهه که پیچیده شد بدوک خرد
به کارخانهٔ همت، حریر گشت و کتان
 
نه بانوست که خود را بزرگ میشمرد
بگوشواره و طوق و بیارهٔ مرجان
 
چو آب و رنگ فضیلت بچهره نیست چه سود
ز رنگ جامهٔ زربفت و زیور رخشان
 
برای گردن و دست زن نکو، پروین
سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان

پروین اعتصامی

 

برای مطالعه یادداشت های بیشتر به قلم فرزانه فرهبد، هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

 

 

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما