نقدي بر کتاب «باغ باقي» و باقي قضايا:

امیدواریم این باغ، پر برگ و بارتر شود! / بايدها و نبايدهاي مرکز آفرينش هاي فرهنگي اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري

* علي نورآبادي / مجله اینترنتی اسرارنامه
 
وقتي خبر انتشار و رونمايي از کتاب "باغ باقي" را در فضاي مجازي خواندم بسيار خوشحال شدم و دوست داشتم که در اين مراسم حضور داشته باشم. اين کتاب، اولين خروجي رسمي مرکز آفرينش هاي فرهنگي و اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري پس از آغاز فعاليتش بود. حدود يک سال از افتتاح رسمي اين مرکز گذشته بود و دوست داشتم اولين خروجي آن را ببينم و بخوانم. تا اينکه توفيق شد و براي عاشورا به سبزوار آمدم. سري به نگارخانه آفرين زدم تا هم نمايشگاه عکس را ببينم و هم اگر موجود بود کتاب را بگيرم. بعد از تماشاي عکسها، دو نسخه از کتاب را هم به رايگان گرفتم؛ مسئول نگارخانه داد و من هم گرفتم. در حين خارج شدن از نگارخانه، کتاب را تورقي کردم و در راه خانه برخي قسمت هاي آن را هم خواندم. راستش خيلي حالم گرفته شد. اين يادداشت به معناي ناديده گرفتن زحمات مرکز و يا دانشگاه حکيم سبزواري نيست، بلکه اين نقد براي اصلاح کارهاي آينده است. روشن است که تا نقد و بررسي نباشد اصلاح و پيشرفتي هم در کارها و فعاليت ها اتفاق نخواهد افتاد. با نقد است که کارها اصلاح مي شود. نقد خروجي ها و فعاليت هاي مرکز آفرينش ها و دانشگاه حکيم سبزواري از جهاتي واجب تر و ضروري تر است که در ادامه بدان اشاره مي شود. 
 
الف- "باغ باقي" بيشتر به يک کاتالوگ (ببخشيد که به اجبار از واژه خارجي استفاده مي کنم) تبليغاتي براي دانشگاه حکيم سبزواري شبيه است تا کتاب. اگر بخواهيم دقيق تر بگوييم، "باغ باقي" نه کتاب خوبي است و نه حتي کاتالوگ خوبي. علتش آنست که خواسته اند هم کتاب باشد و هم کاتالوگ تبليغاتي به همين خاطر هيچ کدامش خوب درنيامده است. هيچ اشکالي ندارد که دانشگاه حکيم سبزواري يک کاتالوگ تبليغاتي قوي و خوبي براي معرفي خودش داشته باشد (اتفاقا لازم هم هست) اما چرا اين طوري؟ اين به اصطلاح کتاب، ابتدايي ترين شاخص هاي کتاب را هم ندارد. کدام کتاب است که اول و آخر و جلد و پشت جلد و بخشي از کتاب به تبليغ جايي يا چيزي بپردازد؟ چه کسي يا کدام ناشرکتابي (مگر برخي کتاب هاي خاص که به دلايلي گلاسه چاپ کردن آنها توجيه منطقي و فني دارد) را که با کاغذ گلاسه ي ضخيم چاپ مي کند؟ کدام کتاب است که با اين شکل و شمايل و هزينه منتشر شود و بعد هم رايگان اين طرف و آن طرف پخش شود؟ 
"باغ باقي" را به راحتي مي شد به صورت يک کتاب جيبي جمع و جور منتشر کرد تا خواننده، يک نفس و يکجا آن را بخواند. و در کنار آن مي شد کاتالوگ قوي و خوبي هم براي معرفي دانشگاه زد. چاپ چنين کتابي به هيچ وجه در شان مرکز آفرينش ها و دانشگاه حکيم سبزواري با آن يد بيضا نيست. 
 
ب- "خاطره نگاري" هم مانند هر کار ديگري، تخصص مي خواهد. خاطره بايد مستند و مستدل باشد. خاطره بايد منطقي و معقول باشد. خاطره بايد انسجام دروني داشته باشد. خاطره بايد سر و ته و انسجام متني داشته باشد؛ و معيارهاي ديگر. خاطراتي که در اين کتابچه آمده است ضعف هاي اساسي در اين زمينه دارد. برخي خاطرات با دو يا سه واسطه نقل و نگارش شده است و معلوم نيست چقدر مستند است و چقدر کم يا زياد شده است. برخي خاطرات کتابچه، اساسا انسجام دروني ندارد. برخي خاطرات کتابچه بي سر و ته است و انسجام متني ندارد. برخي خاطرات کتابچه اساسا خاطره نيست؛ بيشتر تحليل و برداشت هاي شخصي راوي است. بسياري از خاطرات به صرف اين که کسي آن را تعريف و نقل کرده در کتاب آمده است؛ بدون اين که قبل انتشار،  ارزيابي و سنجشي روي آنها صورت گيرد. حرف در اين زمينه بسيار است و جاي طرح آنها در اين مختصر نيست.
 
ج- بخش اصلي کتاب که شامل 33 خاطره از شهدا و ايثارگران "منتسب به دانشگاه" است، متن آشفته و شلخته اي دارد. مثلا دو خاطره ابتدايي کتاب کاملا به سبک محاوره اي نوشته شده است اما به يکباره از وسط خاطره سوم سبک نگارش به حالت رسمي تغيير مي کند. دوباره در خاطره بعدي سبک محاوره اي و رسمي قاطي مي شود. حتي برخي جاها با لهجه و لحن سبزواري نوشته شده است. اشتباه نشود منظور اين نيست که نوشتن به اين شيوه ها الزاما اشکال دارد سخن بر سر اين است که متن به هر سبک و شيوه اي که نوشته مي شود بايد يک دست و روان باشد نه اين که نصفش به سبک محاوره اي باشد و نصف ديگرش رسمي. ابتدايي ترين ويژگي هر کتابي آن است که حداقل متن يکدست و يک شکلي داشته باشد نه اين که اينقدر آشفته و شلخته باشد. اين آشفتگي و شلختگي در انتخاب، چينش و متن خاطره ها هم به چشم مي خورد. خاطرات اين کتابچه، بدون هيچ نظم و ترتيب خاصي آمده و مشخص است که تهيه کنندگان آن ملاک و معيار خاصي براي آوردن اين خاطرات نداشته اند و تنها خاطرات را در کنار هم گذاشتند و چاپ کردند. البته عبارت "شهدا و ايثارگران منتسب به دانشگاه" هم از اختراع هاي دانشگاه حکيم است. اين شهدا و ايثارگران يا جزو کارمندان دانشگاه بوده اند و هستند يا نيستند ديگر "منتسب به دانشگاه" چه صيغه اي است؛ با توجه به اين که دانشگاه حکيم سبزواري اواخر جنگ و سال 1366 آغاز به کار کرده است.
 
د- کتاب پر از اشکالات املايي فاحش و خطاهاي ويرايشي و نگارشي است. مثلا صدام افلقي (عفلقي درست است) صفحه 32، ارتفاعات ماموت (ماووت درست است) عراق صفحه 35 و 36، همچنين صفحات 36، 46، 50، 53،54، 60، 62، 64، 68، 71، 74، 79، 80 و... کم نيست مواردي که ابتدايي ترين اصول جمله بندي درست فارسي را ندارد. مثلا فاعل جمع است اما فعلش مفرد آمده است. يا جمله فعل و فاعل ندارد و کاملا گنگ و مبهم است. يا بخش هاي مختلف پاراگراف و جملات اصلا ترتيب منطقي ندارد. وجود چنين اشتباهات املايي فاحشي واقعا عجيب و مايه تاسف است.
 
ه- مشخص است که همين به اصطلاح کتاب، کاملا با نگاه محدود و براي مخاطب شهرستاني و حتي محدودتر فقط براي همکاران دانشگاه حکيم سبزواري نوشته شده است. از همين رو بسياري از اسامي اشخاص و مکانهايي که در خاطرات آمده فقط براي مخاطب شهرستان و دانشگاه آشناست. اگر اين کتابچه به صورت اتفاقي دست يک مخاطب غير سبزواري يا بيرون دانشگاه برسد اين اسامي گنگ و ناآشناست. مثلا، در خاطره سوم مي نويسد: "رودخانه بهمن شير براي من ياد رودخانه ششتمد را زنده مي کرد"؛ رودخانه ششتمد فقط براي نويسنده خاطره و مخاطب شهرستاني آشناست. حداقل بايد توضيح کوتاهي در پاورقي درباره اين مکان داده مي شد. و يا در همان خاطره سوم که از شهيد اسماعيل باشتني ياد مي کند در پاورقي مي آورد: "شهيد اسماعيل باشتني برادر همکار گرامي محمدابراهيم باشتني است". اين توضيح فقط براي همکاران دانشگاه حکيم سبزواري آشناست و حتي براي مخاطب شهرستاني هم آشنا نيست. بنابراين نويسندگان و تهيه کنندگان اين کتابچه نگاه محدود شهرستاني داشتند و اصلا به اين فکر نبودند که اثري قوي و با مخاطب کشوري خلق کنند. وقتي اثري با اين نگاه محدود تهيه مي شود قطعا در سطح ملي هم جايگاهي نخواهد داشت و بکار نخواهد آمد.
 
و- جالب ترين بخش کتاب، بخش آخر يا عکس نوشته هاي آن است. در اين بخش 10 عکس از بخش هاي مختلف دانشگاه آورده شده و براي هر کدام چند جمله ادبي، حماسي و حتي عرفاني نوشته شده است.
برخي از اين جملات را براي مثال بخوانيد:
 
- " خطه ي دلاور مرد عيار پيشه، سربداران، آن چنان به يادگاران هشت سال دفاع مقدس خود نيک مي نگرد که آنان به دانشگاه حکيم سبزواري. تو گويي هر يک آن دگري را در اندرون خود نيک پرورانده است. 
 
اينجا حديث خاک بر شونده و بالا رونده است، حديث دلدادگي و حرکت و برکت از بن بست روزنه زده به کيچه هاي بي بازگشت، به ناکجاآباد شهر خورشيد. اينجا دانشگاه است دانشگاه حکيم سبزواري؛ برفرازترين مامن عارفانه هاي عالمانه است که با بازگشت پرستوهاي نغمه خوان عرصه هاي دلاوري و انديشه، از پس دفاع جانانه، سر بر جبين آسمان برآورد... وه چه خوش نشسته است بر سايه هاي دست هاي خداجو، دانشگاه حکيم سبزواري، چونان انساني سر بر سجده مهربان خدا غنوده برنايي بخش، دانايي ده و آگاهي گستر... دو صد بيش از هزار، درود به دانشگاه حکيم سبزواري به نفس هاي مفرح ذات و انديشه هاي ممد حيات، به عارفانه هايي که ققنوس وار از ايثار سر برافراشت."
 
- "جان به کف دست بود آنکه بنياد نهاد مرا، ترسيم فکه، چنانه، سرپل ذهاب خشت و پي و زلال مردم، مرا."
 
- "شيدايي گم کرده اي مرا در بر، به قرق گرفته آنچنان مي خواند که ترا، کاشي هاي چشمانت به گنبد مينا آبي برکه را."
 
- "نسيمي تندتر از فردا مي نوازد هشتم هفت مردان را، مي تراود اروند مي کاود شيربهمن، برنشسته در افق و دانش را مي فشاند بذر."
 
- "خطه ي سربداران، سبزوار نيز پذيراي فرازندگان خود شد. وه که چه دلخوشانه مي دانست آنان، بزرگ ترين اتفاق خوشايند زمانه ي حاضر را سبب ساز خواهند بود. دانشگاه حکيم سبزواري، بدينسان پا به عرصه وجود گذاشت و بالندگي را به شايستگي برنشاند، ديري نپاييد که در ربع قرني، شرق کشور، کمتر نشاني چون او بر مسير توسعه بلند مرتبه يافت." (از مقدمه مدير مرکز آفرينش ها بر کتابچه)
 
 اول اين که اين بخش و اين عکسها و عبارات به موضوع کتاب که دفاع مقدس و خاطرات ايثارگران است، چه ارتباطي دارد؟ با ديدن اين به اصطلاح کتابچه، اين حس به خواننده دست مي دهد که دانشگاه، دفاع مقدس و خاطرات را بهانه کرده است تا از اين طريق به معرفي و تبليغ خودش بپردازد. و دوم اين که واقعا چقدر اين جملات بي معنا و بي جا است؛ بويژه اگر اين عبارات ادبي و عرفاني را در کنار عکسي از دانشکده تربيت بدني، دانشکده کامپيوتر يا تالار دکتر شريعتي دانشگاه تصور کنيد. اصلا چنين چيزي قابل تصور است؟ و چقدر اين جملات متکلفانه و به اصطلاح نچسب است. 
 
اين خودشيفتگي ها و خودستايي های بيجا درباره دانشگاه حکيم سبزواري يعني چه؟ اين تعريف ها و تعارفات بي معنا براي چيست؟ مگر غير از اين است که دانشگاه حکيم هم دانشگاهي است در کنار ده ها دانشگاه ديگر در کشور. روشن است که اين خودشيفتگي ها و خودستايي ها در واقع به صورت غير مستقيم درباره مسئولان دانشگاه است.
 
آيا اين گونه نوشته ها و کارها از همان نوع نيست که رئيس دانشگاه در مقدمه کتابچه گفته است، براي "عزيز شدن"، به آبرو و اعتبار رسيدن" و "در چشم خلايق جلوه کردن" انجام مي شود؟ اين جملات متکلفانه و نچسب چقدر گوياي بخشي از مقدمه رئيس دانشگاه حکيم سبزواري در مقدمه کتابچه است که مي نويسد: "بسياري از کارها و تلاش هاي ما در زندگي روزمره، از سر اين ميل است که مي خواهيم عزيز شويم، به آبرو و اعتباري برسيم در چشم خلايق جلوه کنيم و براي رسيدن به اين هدف است که به هر دري مي زنيم و هر تلاشي مي کنيم تا سرمان همواره برافراشته باشد." 
 
اگر هدف  مسئولان دانشگاه حکيم سبزواري از اين کارها بزرگ و عزيز کردن دانشگاه (چنانکه رئيس دانشگاه در مقدمه آورده) است بايد بدانند که  دانشگاه با کارهاي علمي و پژوهشي قوي و خوب، بزرگ و عزيز مي شود. اگر منظور آن است که نام دانشگاه بلند شود، نام دانشگاه با کارهاي حرفه اي بلند مي شود نه با اين گونه آثار و فعاليت هاي ضعيف، ناشيانه و سر هم بندي شده. با وجود کارهاي علمي قوي و فعاليت هاي حرفه اي هيچ نيازي به اين گونه تشبث هاي ناشيانه نيست. دانشگاه، يک محيط علمي و فرهنگي است و چنين خودستايي ها و تملق گويي هايي در آن جايي ندارد. دانشگاه حکيم سبزواري براي دستيابي به رشد و پيشرفت بايد به سرعت از چنين روحيه هاي خودستايانه و تملق آميز عبور کند. رشد و پيشرفت با کار علمي، نقد و بررسي، کار و تلاش و تحمل و سعه صدر حاصل مي شود.
 
 
ز- آيا کتابچه اي با اين اوصاف در شان مرکز آفرينش هاي فرهنگي و اجتماعي و دانشگاه حکيم سبزواري است؟ آيا چنين اثر ضعيف و پر اشکالي در حد و اندازه مرکز آفرينشها و در سطح دانشگاه حکيم سبزواري است؟ آيا مرکز آفرينش ها و دانشگاه حکيم سبزواري با آن همه اسم و رسم و يد بيضاء بايد چنين خروجي ضعيفي داشته باشند؟ آيا مرکز و دانشگاهي با اين همه امکانات و ظرفيت ها بايد چنين اثر غير قابل قبولي داشته باشند؟ 
 
افراد و مراکز کوچک تر و با امکانات کمتري حتي در خود شهرستان، کارهاي بسيار قوي تر و قابل قبول تري منتشر کردند و يا مي توانند منتشر کنند. آيا مسئولان مرکز و دانشگاه روي شان مي شود که اين اثر ضعيف را از جمله فعاليت هاي خود به حساب آورند؟ و آيا روي شان مي شود که اين کار ضعيف را در زمره فعاليت هاي شان به وزارتخانه بفرستند؟ يادمان نرود که درباره يک مرکز و دانشگاه کوچک و کم تواني در يک شهرستان پرت صحبت نمي کنيم، بلکه صحبت درباره دانشگاهي است که جزو 22 دانشگاه محور کشور انتخاب شده است. صحبت درباره دانشگاهي است که ادعاي ملي بودن دارد. صحبت درباره مرکزي است که با حضور مسئولان کشوري وزارت علوم افتتاح شده است. صحبت درباره مرکزي است است که مدعي پيشتازي در کارهاي فرهنگي و هنري دارد. صحبت از مرکزي است که ادعاي الگو بودن براي دانشگاه هاي ديگر دارد. آيا چنين اثر ضعيفي در حد و اندازه ملي است؟ آيا دانشگاه حکيم سبزواري و مرکز آفرينش ها با چنين کارهاي سر هم بندي شده و غير قابل قبولي مي خواهند الگوي ديگر دانشگاهها باشند؟ براي همين پيشنهاد مي شود که اين کتابچه ضعيف حتي به صورت رايگان هم پخش نشود. 
 
                                                       *             *           *
 
بايدها و نبايدهاي مرکز آفرينش هاي فرهنگي اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري 
 
وقتي که مرکز آفرينش هاي فرهنگي و اجتماعي با حضور مسئولان وزارت علوم افتتاح شد، بسيار خوشحال شديم چون خلا چنين مرکزي بشدت در شهرستان و سطح منطقه احساس مي شد. ما به اين مرکز اميدهاي زيادي بسته بوديم و بستيم. همچنين توقعات و انتظارها از اين مرکز بسيار بالاست، امکانات و توانايي هاي دانشگاه از طرفي و استعدادها و ظرفيت هاي شهرستان از سوي ديگر چنين توقعات و انتظارهايي را ايجاد مي کند. هر چند که نخستين خروجي مرکز آفرينش ها بسيار ضعيف غير قابل قبول بود اما هنوز از آن نااميد نشديم. مرکز آفرينش ها هنوز در آغاز راه است و خيلي کارها بايد بکند. اميدواريم که مرکز آفرينش ها در حد توانش اين انتظارها را برآورده کند تا آن اميدواري ها به نااميدي تبديل نشود. براي اين مهم، مرکز آفرينش ها بايد به اين نکات توجه کند:
 
1- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" حتما بايد برنامه و بودجه مدون و تقويم مشخص سالانه داشته باشد تا به روزمرگي و چه کنم چه کنم نيافتد. بسياري از مراکز فرهنگي به علت برنامه و بودجه مشخص نداشتن، خودشان هم نمي دانند که چه بايد بکنند. بي برنامگي يعني بلاتکليفي و روزمرگي، مرکز براي اين که به چنين وضعي گرفتار نشود بايد برنامه و بودجه تدوين شده و روشني براي يک سال فعاليتش داشته باشد. 
 
2- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" اصلا رقيب نهادهاي فرهنگي ديگر شهرستان نيست بلکه همکار و کمک کننده آنها است. به عبارت ديگر اين مرکز بايد با نهادهاي فرهنگي ديگر (مثل ارشاد، نهاد کتابخانه هاي عمومي و غيره) کاملا هماهنگ با هم برنامه هاي فرهنگي و هنري شهرستان را برگزار کنند. اگر اين گونه باشد هم در هزينه ها صرفه جويي مي شود و هم برنامه ها بهتر و آبرومندانه تر برگزار خواهد شد. چون اين همکاري ها و تعامل ها موجب هم افزايي در کارها و فعاليت ها مي شود.   
 
3- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" هم چنين بايد با گروه هاي فرهنگي- هنري مستقل و مردمي تعامل و همکاري قوي داشته باشد. گروه هاي مستقل و مردمي ظرفيت و توان بالقوه بالايي دارند که بايد از اين ظرفيتها به خوبي بهره برد. تعامل و همکاري با گروه هاي مستقل و مردمي برد دو طرفه است هم اداره فرهنگي-هنري برد مي کند و هم اين گروه ها. تعامل و همکاري با نهادهاي فرهنگي دولتي يا گروه هاي مردمي کار سختي نيست. مرکز بايد به صورت مرتب، با آنها همفکري کند و کارها و فعاليت ها را با هماهنگي يکديگر انجام دهند. 
 
4- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" بايد سعه صدر و تحمل بالايي داشته باشد چرا که کار فرهنگي و هنري بدون اين دو امکان ندارد. ميدان دادن به نگاه هاي متفاوت و حتي مخالف و تحمل و پذيرش انتقاد لازمه رشد و تعالي است. هيچ کس بدون اينها نمي تواند کار فرهنگي بکند و هيچ کار فرهنگي و هنري اي بدون اينها موفق نبوده و استمرار نخواهد داشت.
 
5- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" بايد به همه هنرمندان، فرهيختگان و نخبگان شهرستان نگاه برابر و مساوي داشته باشد و از ظرفيت همه آنها به نحو احسن استفاده ببرد. اين مرکز نبايد نگاه تبعيض آميز داشته باشد و خداي نکرده بعد از مدتي عده اي مغضوب و عده اي ديگر محبوب اين مرکز شوند که اگر اين گونه شد کارها خوب پيش نخواهد رفت. 
 
6- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" در حد توانش بايد با همه عرصه هاي فرهنگي و هنري به عدالت برخورد کند. يعني نبايد به برخي عرصه هاي فرهنگي بيش از حد بپردازد و برخي عرصه ها را فراموش کند. 
 
7- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" بايد هر چه سريعتر همه فرهيختگان، هنرمندان و نخبگان سبزواري در سراسر کشور را شناسايي و با آنها ارتباط برقرار کند. اين مرکز بايد بتواند اين هنرمندان و نخبگان را جذب کرده و از ظرفيت آنها استفاده کند. جذب الزاما به معناي اين نيست که آنها را به سبزوار بياورد بلکه به روشهاي مختلف - مثل برگزاري همايش ها، نشست ها، دوره ها و کلاس ها- مي شود از توان آنها استفاده کرد. استفاده از اين ظرفيت هاي فراموش شده تاثير زيادي در پيشرفت و رشد سطح فرهنگي و هنري شهر خواهد داشت. 
مثلا پيشنهاد مي شود اين مرکز با برپايي يک همايش سراسري سالانه همه فرهيختگان، هنرمندان و نخبگان سبزواري سراسر کشور و حتي جهان را دور هم جمع کند. لازم نيست در اين همايش حتما کار خاصي صورت گيرد صرف جمع شدن اين افراد و بازگشت آنها به زادگاه شان خود به خود برکات زيادي براي شهر دارد. ضمن اينکه مي شود عنوان و برنامه هاي مختلف و متنوعي هم براي اين همايش سالانه تدارک ديد. 
 
8- از اولويت هاي "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" بايد تلاش براي افزايش زير ساخت هاي فرهنگي و هنري باشد. سبزوار از نظر زير ساخت هاي فرهنگي و هنري خيلي فقير است. مثلا ما هنوز براي کتابخانه مرکزي شهر کاري نکرده ايم، سبزوار هنوز مکان نمايشگاهي مناسبي ندارد، سبزوار در شاخص هاي کتاب و کتابخواني رتبه 11 استان را دارد. سبزوار هنوز کتابخانه آبرومندي براي اين همه کودکش ندارد. سبزوار هنوز يک سينما دارد، يک سينما براي يک شهر حدودا 500  هزار نفري. سبزوار هنوز موزه استانداردي ندارد و قس علي هذا.
 
9- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" بايد با رايزني و استدلال شوراي شهر، شهرداري، فرمانداري و ديگر مسئولان شهري را متقاعد کند که بابا! شهر در کنار پارک ها و باغ هاي 50 و 100 هکتاري به مکان هاي فرهنگي هم نياز دارد و بايد 10-20 هکتار هم براي ساخت "پرديس جامع فرهنگي سبزوار" اختصاص دهند. در زندگي هاي آشفته و شلخته شهري امروز، مردم فقط با فرهنگ مي توانند تنفس کنند پس لطفا ضمن آپارتمان سازي و بالا بردن برج ها پنجره اي هم براي تنفس مردم بسازيد. اين اداره مي تواند اعتبارات دولتي، مردمي و خصوصي قابل توجهي را براي ساخت اين پرديس جامع جذب کند. 
 
10- سبزوار ظرفيت هاي زيادي در زمينه هاي فرهنگي و هنري دارد که تا کنون يا مغفول مانده اند و يا کمتر به آنها پرداخته شده است. سبزوار سابقه تاريخي و فرهنگي کهن و روشني دارد. سبزوار از قطب هاي تعزيه و تئاتر کشور بوده و هست. سبزوار يک شهر دانشگاهي است. سبزوار 900 اثر تاريخي دارد و از نظر ميراث فرهنگي غني است. سبزوار ظرفيت گردشگري بالايي دارد. سبزوار مفاخر و بزرگان بزرگي دار، و غيره. "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" بايد از همه توان خود را براي فعال سازي اين ظرفيت ها و استعدادها بکار گيرد تا سبزوار به جايگاه شايسته خود در حوزه هاي فرهنگي و هنري دست يابد. اين مرکز بايد براي معرفي و شناساندن پيشينه تاريخي و کهن، مشاهير، ظرفيت ها و توانمندي هاي مختلف شهرستان و منطقه در سطح ملي و جهاني تلاش کند.  
 
11- جاي يک جشنواره سالانه فرهنگي هنري در سبزوار خالي است. جشنواره اي که همه رشته هاي فرهنگي و هنري را پوشش داده و ميداني براي ذوق ورزي و هنرآزمايي همه هنرمندان و اهل فرهنگ باشد. "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" مي تواند زمينه اين رقابت سالم را فراهم آورد. اين جشنواره نقش موثري در کشف استعدادها و رشد و تعالي هنرمندان و فرهيختگان خواهد داشت. ضمن اينکه مردم هم از اين جشنواره و آثار خلق شده آن استفاده خواهد کرد.
 
 
12- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" حتما بايد جنبه مردمي بودن فعاليت هايش را پررنگ کند. بسياري از فعاليت ها به راحتي مي تواند توسط خود مردم و فعالان فرهنگي و هنري انجام شود. اين مرکز اصلا لازم نيست براي اين که به چشم آيد و فعال جلوه کند کارهاي پرهزينه و پر حجم انجام دهد بلکه بسياري از فعاليت هاي فرهنگي و هنري مي تواند با مشارکت مردم و فعالان فرهنگي کم خرج تر اما موثرتر برگزار شود. مهم ترين نقش مرکز، زمينه سازي و تسهيل کردن کارها براي اين فعاليت ها است چون با بسترسازي و ميدان دادن به فعالان فرهنگي هميشه اتفاقات خوشايندي مي افتد. 
 
13- "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" بشدت بايد از ورود به مباحث و فعاليت هاي سياسي روزمره بپرهيزد. "فرهنگ" و "سياست" به اصطلاح کارد و پنيرند و هر گاه اين دو را با هم قاطي کنيم هميشه آنکه قرباني مي شود متاسفانه فرهنگ است. "سياسي ديدن" و "سياسي کردن" فرهنگ، سم مهلکي است که در مدت بسيار کوتاهي موجب ابتذال و نابودي آن مي شود و ديگر نه از "فرهنگ و هنر" خبري خواهد بود و نه از مرکزش. اين مرکز اگر مي خواهد در اهدافش موفق باشد بشدت بايد مواظب و مراقب اين سم باشد و از هر کار و اقدامي که رنگ و بوي سياسي کاري و سياست بازي دارد دوري کند، بويژه در مواقعي خاص مثل انتخابات و غيره. 
 
14- افق نگاه "مرکز آفرينش هاي فرهنگي- اجتماعي دانشگاه حکيم سبزواري" بايد در سطح ملي و جهاني باشد. با نگاه محدود و شهرستاني به جايي نمي رسيم. تا حالا که نگاه مان شهرستاني بوده است به کجا رسيده ايم و چه کرده ايم؟ مرکز بايد تعامل قوي و همکاري نزديکي با مجموعه و مراکز فرهنگي و هنري کشوري داشته باشد تا بتواند پل رابط بين هنرمندان و فرهيختگان شهرستان با اين مجموعه ها و مراکز باشد. کم نيست کارها و آثار هنرمندان سبزواري که قابل طرح در سطح ملي و گاه در کشورهاي خارجي است. مرکز بايد زمينه حضور فعال هنرمندان و گروهاي فرهنگي و هنري شهرستان را در نمايشگاه ها، جشنواره ها و برنامه هاي مختلف کشوري فراهم کند.
 
15- مسئولان دانشگاه و مرکز آفرينش ها در زمان آغاز به کار آن گفتند که چنين مرکزي در دانشگاههاي کشور بي نظير است و قول دادند که اين مرکز الگويي ديگر دانشگاهها باشد. به خاطر همين ادعاها و وعده ها بايد کارها و آثار مرکز آفرينش ها به دقت و با وسواس بررسي و نقد شود. چون قرار است کارهاي آن براي ديگران الگو باشد؛ "الگو بودن" يعني کمترين خطا را داشتن. کارها و آثار مرکز آفرينش ها بايد آنقدر حرفه اي باشد که در سطح ملي قابل ارائه باشد. کارها و آثار مرکز بايد آنقدر قوي و خوب باشد که ديگران اين کارها را به عنوان الگوي فعاليت خودشان قرار دهند. دانشگاه و مرکز با اين کارهاي ضعيف حتي در سطح شهرستان هم حرفي براي گفتن نخواهند داشت چه برسد به سطح ملي و کشوري. 
دانشگاه و مرکز با اين کارهاي ضعيف و ناشيانه نه تنها الگوي ديگران نمي شود بلکه موجب بدآموزي ديگران خواهد شد. دانشگاه و مرکز ادعاهاي بزرگي کرده اند و وعده هاي بزرگي داده اند بايد به اين ادعا و وعده هاي خود عمل کنند. دانشگاه و مرکز با چند کار ضعيف و باسمه اي از نوع کتابچه "باغ باقي" نه تنها الگوي کشوري نمي شوند بلکه بي اعتبار خواهند شد. بنابراين مسئولان دانشگاه و مرکز خيلي بايد حواس شان را جمع کنند. دانشگاه و مرکز حتي اگر در سال تنها يک کار قوي، حرفه اي و ماندگار داشته باشند که در سطح کشوري قابل ارائه و الگوبرداري باشد بهتر از آن است که چند کار ضعيف ارائه کنند. مسئولان دانشگاه و مرکز يا نبايد چنين ادعاهايي داشته باشند و چنان وعده هايي بدهند و يا بايد آنها را عملي کنند. به قول شاعر: يا مکن با پيلبانان دوستي/ يا بنا کن خانه اي در خورد پيل

 

نظرت را بنویس
comments

سلام واحترام خبر ومطلب خیلی طولانی هستش،، کمتر کسی میخونه مطلب به این مفیدی رو
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما