به مناسبت 25 شعبان سالروز نهضت سربداران سبزوار / قیام سربداران نخستین حکومت شیعی ایران با پشتیبانی توده های محروم مردمی

قیام های عاشورایی
سر به دار می دهیم، تن به ذلت هرگز
 
جواد نوائیان رودسری- زنده یاد دکتر علی شریعتی، در مقدمه کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» می نویسد:«خواهرزاده حاکم، همچون همیشه، وارد ده باشتین می شود، دهی در جنوب غربی سبزوار به فاصله شش فرسنگ. با دسته ای وارد خانه عبدالرزاق می شود؛ از روستاییانِ پاک و غیوری که هنوز ذلت حکومت بیگانه و انحطاط تبلیغات مذهبی حاکم، در آنان اثری تباه کننده ننهاده است. از آنان طعام می خواهند. طعام می آورند.
 
شراب می طلبند! بر روستایی مسلمان و شیعی مذهب که موج سخن شیخ خلیفه به جانشان رسیده، شراب آوردن، آن هم برای چنین پلیدانی، به زور، سخت گران می آید. اما ... می آورند! مهمانان مست می شوند! شاهد می خواهند! انفجار آغاز می شود، بسیار سریع و ساده! میزبان به سوی مردم می رود، روستاییان شیعی را صدا می زند، فریاد می کند که حاکم مغول زنانتان را می طلبد، چه پاسخی می دهید؟ می گویند: ما سر بر دار می دهیم و این ننگ را نمی پذیریم و شاهد ما برای دشمن ما، شمشیر است. سرنوشت پیداست. مردم تصمیم گرفته اند.
 
 آنها را یک جا می کشند و چون می دانند که دیگر راه بازگشت نیست و مرگ را انتخاب کرده اند، تردید ندارند. انتخاب مرگ به آنان قدرتی می بخشد که یک ده را در برابر یک رژیم خون آشام، به قیام وامی دارد و پیروز می کند! روستاییان به شهر می ریزند، جنگ با سپاه مغول ... و پیروزی دهقانان انقلابی. شعار: نجات و عدالت!» قیام سربداران خراسان به تأسیس حکومتی با همین نام، منجر شد. با وجود این که حکومت سربداران نخستین حکومت شیعی در ایران نیست و ایرانیان، پیش از سربداران، حکومت آل بویه شیعی مذهب را هم تجربه کرده بودند، اما قیام سربداران نخستین قیامی است که با پشتیبانی توده های محروم و آموزه های مکتب اهل بیت(ع) در ایران آغاز شد و به سرانجام رسید.
 
 
چرایی و چگونگی آغاز قیام
درباره چگونگی آغاز قیام سربداران چند روایت تاریخی مختلف وجود دارد. در میان این روایات، مشهورترین روایت همان است که دکتر شریعتی با نثر شیوای خود و با اندکی تغییر، آن را بازگو کرده است. قدیمی ترین اثری که از قیام مردم «باشتین» و آغاز نهضت سربداران خبر می دهد، کتاب «مجمل فصیحی»، اثر «فصیح احمد بن جلال الدین محمد خوافی» است. «فصیح احمد» می نویسد:«مقدمه سربداری که در خراسان پیدا شد و حکایت آن چنان بود که دو برادر بودند، حسن حمزه و حسین حمزه نام، در باشتین سبزوار و ایشان، مردمِ زاهد عابد بودند.
 
پنج نفر از مغولان که ایلچی بودند ... در خوان ایشان فرود آمدند و از ایشان شاهد و شراب طلب کردند ... به ضرورت یک برادر رفت و برای ایشان قدری شراب آورد. چون مست شدند شاهد طلب داشتند ... برادران با یکدیگر گفتند ما این قضیه بر خود روا نداریم، سرهای خود را بر دار دیدیم و شمشیرها کشیده، درآمدند و هر پنج مغول را قتل کردند.» به این ترتیب، قیام سربداران از خانه برادران «حمزه» آغاز شد و سپس «باشتین»، «بیهق»(سبزوار) و سایر نواحی خراسان را فرا گرفت. با این حال، نباید فراموش کرد که در دوران حاکمیت مغولان، بی حرمتی ها و بی عفتی هایی از این قبیل، در مناطق تحت حاکمیت آنها بسیار اتفاق می افتاد. پس دلیل این قیام و ریشه های آن به چه چیز باز می گشت؟
 
زنده یاد، دکتر «ابوالفضل نبئی»، در کتاب ارزشمند «اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در قرن هشتم هجری»، می نویسد:«چرا در سایر نقاط چنین اعتراضی صورت نگرفت و مردم دست به کشتار مغول نزدند و از حیثیت انسانی خود دفاع نکردند؟ در جواب باید بگوییم، اگر در قریه باشتین، برادران حمزه و در ادامه کار آنان، سایر مردم این روستا و همین طور عموم مردم منطقه سبزوار، چنین جرأت و جسارتی از خود بروز دادند، در اثر وعظ و تبلیغات شیخ خلیفه و شیخ حسن جوری بود و الهام از مذهب تشیع انقلابی و تفسیر آیات جهاد قرآنی.»
 
 
شیخ خلیفه و نخستین بانگ بیداری
شیخ خلیفه از اهالی مازندران بود. تاریخ ولادت وی به طور دقیق مشخص نیست. همین قدر می دانیم که شیخ خلیفه از نوجوانی به تحصیل علوم دینی پرداخت و حافظ قرآن بود. او با تعمّق و تدبّر در آیات قرآن، در پی راهی برای پایان دادن به شرایط دهشتناک ناشی از حاکمیت مغولان بر ایران می گشت. شیخ خلیفه برای یافتن پاسخ خود، از شهری به شهر دیگر می رفت. او با علمای معروفی مانند «شیخ بالوی آملی»، «شیخ علاءالدین سمنانی» و «شیخ غیاث الدین هبةا... حِمَوی» دیدار کرد و موضوع مبارزه با استیلای مغولان را با آن ها در میان گذاشت، اما شرایط به گونه ای بود که آن دانشمندان، ترجیح می دادند درباره مبارزه سخنی بر زبان نیاورند. واقعیت آن بود که هر سخنی در این باره، به مغولان این بهانه را می داد که عِرض و ناموس مردم را مورد تعرض و غارت قرار دهند. با این حال، تحمل این وضع برای شیخ خلیفه ممکن نبود. زمانی که او از حمایت همگان ناامید شد، به سبزوار آمد و در مسجد جامع این شهر معتکف شد. به تدریج گروهی از طلاب جوان دور او را گرفتند و حلقه درس شیخ خلیفه به تریبونی برای ترویج اندیشه های انقلابی، بر مبنای آموزه های اسلامی و به ویژه، معارف اهل بیت(ع) و واقعه جانگداز عاشورا تبدیل شد. مغولانِ حاکم بر سبزوار که از سخنان و آرای شیخ خلیفه سخت بیمناک شده بودند، تصمیم به قتل وی گرفتند. تعدادی از روحانیون درباری به کفر و الحاد شیخ خلیفه فتوا دادند و خواستار قتل او شدند. «ابوسعید»، آخرین ایلخان مغول، پس از دریافت گزارش فعالیت شیخ خلیفه در مسجد جامع سبزوار، فرمان داد او را از بین ببرند. صبح روز 26 آبان ماه سال 714(22 ربیع الاول سال 736)، شاگردان شیخ خلیفه، استاد خود را در حالی یافتند که در محل عبادتش در شبستان مسجد جامع سبزوار، حلق آویز شده بود.
 
 
شعله های قیام زبانه می کشد
با شعله ور شدن آتش انقلاب در باشتین، مردی به نام «عبدالرزاق»، که وابسته به خانواده ای توانگر و در امور جنگی متبحّر بود، به قیام پیوست. «یعقوب آژند» در کتاب «قیام شیعی سربداران» می نویسد:«آن چه مسلّم است این که آغازگر قیام، عبدالرزاق و اولین سربدار، اوست. عبدالرزاق است که وقتی با ظلم و ستم متصدیان مالیاتی حکومت خراسان نسبت به رعایای زادگاه خود روبه رو می شود، طایفه ای از جوانان جَلد را دور و بر خود جمع کرده و با فرستادگان علاءالدین محمد  هندو[وزیر امیر مغول خراسان] در می افتد و عده ای از آنها را از بین می برد و سپس اهل قریه باشتین را گردآورده و می گوید: فتنه ای عظیم در این مُقام پدید آمد، اگر ما مساهله[سهل انگاری] کنیم، کشته می شویم. به مردی سرِ خود بر دار دیدن، هزار بار بهتر که به نامردی کشته شدن.» هرچند روایت «آژند» از چگونگی قیام، با آن چه برخی دیگر از مورخان نقل کرده اند، اندکی تفاوت دارد، اما جایگاه «عبدالرزاق» را در گسترش قیام و سامان دادن به انقلاب مردم «باشتین»، به خوبی نشان می دهد. علاءالدین محمد هندو، با وجود آن که ایرانی بود، در راستای منافع مغولان گام برمی داشت و نیرویی مرکب از هزار سرباز مغول را برای سرکوب سربداران به سبزوار فرستاد؛ اما پایداری مردم شهر و جنگ دلاورانه آنها، مغولان را عقب راند. به این ترتیب سربداران، توانستند مناطقی از خراسان را از سیطره مغولان خارج و حکومتی را بر مبنای آموزه های شیعی بنیانگذاری کنند.
 
شیخ حسن جوری، به حمایت از دولت سربداران پرداخت. او مدتی بعد، در جنگ سرنوشت ساز «زاوه»، در 4 مردادماه سال 721، علیه مغولان آل کورت شرکت کرد و در هنگامه نبرد به شهادت رسید. هرچند سربداران نتوانستند آرمان های حکومت خود را پس از شیخ حسن جوری تداوم بخشند و با آغاز هجوم تیمور و مرگ «خواجه علی مؤید»، آخرین امیر سربداری، در سال 755 هـ.ش، طومار دولت سربداران در هم پیچیده شد، اما قیام سربداران به نمادی برای مبارزات عدالتخواهانه شیعیان بر محور آموزه های اهل بیت(ع)، تبدیل شد.
 
منبع: روزنامه خراسان
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما