شواری بازبینی و نظارت تئاتر سبزوار در «ندانستن» ماند...

چند سالی است، چشمانتان رابسته اید وخودتان رابه عمد به خواب زده اید.اگر به کسوت خودتان که سالیان سال است با خاک صحنه خوردن و نام نیکی  که درانبانتان اندوخته اید رحم نمی کنید،لااقل به وقت وهزینه مخاطب رحم کنید. 
 
مصلحت اندیشی وچشم پوشی شما شده بلای جان هنر این شهر که امروز روزهای اسفباری را می گذراند ومریض احوال  بدجور در گل مانده است. در عجبم تک تک شما را همه اهل فن ومتخصص می دانند، اگر نمی دانید می خواهم شما را آگاه کنم که با تائیدنامه شما این شبها کاری روی صحنه است که نام تئاتر را با خودش به یدک می کشد که یدک کشش توان کشیدن نام خالص هنراصیل تئاتررا ندارد. یک عده جویای نام وخام ندانسته «ندانستن» تئاتر را در این شهر در بوق و کرنا کرده و به رخ هنرمندان وتماشاچیان نگون بخت می کشند.
 
شعار آشتی مردم با تئاتر، انگار درحد همان شعار، بخشنامه، اساسنامه، وارائه راهکار و راه حل مانده...
دلسوزان اصیل وهنرمندان این شهر که واقعا تنها دغدغه شان آشتی مردم با این هنر است وبرای به سرانجام رساندن این امر مهم تمام تلاش خودشان را کرده اند، وبا بردن نمایشهای  قابل تامل ومخاطب پسند روی صحنه آبروداری کرده اند، که نیز خود شماها ازهمین آبرومندان هستید، که درکارنامه تک تک تان کارهای درخور تامل دیده می شود. حال چه شده با امضایتان پای تاییدنامه های اجراهای از این دست، هرچه خود ودیگران کاشته بودید را پنبه کرده اید؟
 
آگاه باشید مخاطبان با دیدن«ندانستن»خورده به گروه نامبرده نمی گیرند، مخاطبان ندانستن شما را نشانه می روند. تماشاچیان وقت می گذارند وهزینه می کنندکه تئاتر ببینند. نه اینکه به سالن بیایند، وعظ وموعظه بشنوند؛ اینکه بخواهیم دغدغه ومشکل جامعه را با مدیوم تئاتر وهنرنمایش بیان کنیم، هنرمی خواهد.
 
چگونه وچطور گفتن،هنرهنرمند است. خطابه گویی وشعار دادن وبیان کلیشه ها ی رایج باعث می شود تماشاچی که با شور وشوق تبلیغ تئاتر را دیده، وقت گذاشته به سالن آمده، با دیدن «ندانستن» نا امید و دلسرد و دلزده سالن را ترک کند، شاید برود وپشت سرش را هم نگاه نکند. 
 
پس عوامل این اجرا ندانسته وبدون شناخت وآگاهی از هنر صحنه تیشه به ریشه این هنر زده اند. آنها ندانسته اند، پس اصل خورده را باید به شما گرفت.
 
شما که می دانستید پس چرا ایراداشان را نگرفته رهسپار صحنه خاکی شان کردید که  مدعیان از راه نرسیده شاکی نشوند و شکوه سرندهند «که چرا تماشاچی تا آخراجرای ما دوام نیاورد و رفت» 
 
دوستان دانشجوی هنرمند اگر به هر دلیلی  شورای بازبینی و نظارت شهرستان  مجوز اجرا برای شما صادر کرده، دلیل بر قوت کار شما نیست، آنها ایراداتتان را به شما گوشزد نکرده و در رفع ایراد شما نکوشیده اند. 
 
بگذارید تا در این مجال کم برایتان بگویم، هنر صحنه اخص تئاتر جایی برای وعظ و خطابه نیست و تماشاچی پای منبر نیامده که به خطابه های شما گوش کند. طرح وایده ای درذهن داشته اید که خود این طرح ازکلیشه های رایجی است که بسیاربسیار با انواع مختلف به آن پرداخته شده، شما علاوه بر اینکه خود کلیشه هارا بازگو کرده اید به نظر نگارنده سوژه تان نتوانسته به متن تبدیل شود ودر سطح طرح اولیه خود مانده است. آدمهایتان به شخصیت تبدیل نشده وتنزل کرده و حتی نه در تیپ های نو وبکر، بلکه درتیپ ها و کلیشه های رایج، نمایش داده می شوند. 
 
وقتی کارگردان محترم که با معنای چیدمان و تقسیم صحنه ومیزان صحنه آشنایی ندارد، این «ندانستن» در آن صحنه ای که دو دانشجوی پسر سرکلاس درس هستند و درآن صحنه دراندشت خالی، دونقطه کوچک در نظر گرفته شده، که بازی ها حول محور همان دو صندلی میچرخد وفضای بیش ازحد خالی صحنه دیدنش آذار دهنده است، حتی کارگردان گرامی درچیدمان، محوریت ومرکزیت صحنه برای شخص بازی انگار به گوشش نخورده.
 
 بازی ها مشکلات اساسی داشت و درهمان الفبای بازیگری بیان، بدن وایست ها واستایل ها و حتی راه رفتن لنگش داشتند. البته ناگفته نماند بازیگرنقش دکتر شیرینی خاص خودش راداشت ودل نشین بود.ولی اواین بار جذابیت را به تنهایی نمی توانست تا پایان به مقصد برساند.
 
موسیقی باید جزئی ازکار و با روح نمایش عجین شده باشد، نه اینکه ندانسته در«ندانستن» موسیقی برای پر کردن فضاها آمده وهیچ سنخیتی با آدمها ومتن ندارد.
 
هنر تئاتربراساس کنش و واکنش استوار است. مابه جای اینکه بیان کنیم ودر پایان به نتیجه گیری برسیم، اشخاص بازی را وادار به عمل می کنیم. گفتم عمل نه حرف، خطابه  وموعظه، که در کار شما این نمود عینی داشت. حیف دراین  مجال کم جایی برای نقد نیست.اما وقتی کار«ندانستن» شما نام طنز را یدک می کشد و تنزل پیدا می کند وهزل و هجومی شود و به سمت و سوی خنداندن به هرقیمتی پیش می رود، به ابتذال کشیده می شود...
 
البته مقصر شما نیستید چون شما ندانسته وبدون شناخت کامل پا دراین میدان گذاشته اید، مقصر آنهایی هستند که این هنر را می شناسند و پای تاییدنامه اجرای شما را امضا کرده اند.
 
افسوس، صدافسوس که این کشتی شکسته تئاتر خیلی وقت است که به گل نشسته، واین مجوزها وتائیدنامه های سلیقه ای اجراهایی از این دست باعث وبانی بیشتر فرورفتن این کشتی شکسته در گل می شود.
 
برای ارتقاء هنراین شهربیائید رودربایستی و ترحم را کنار بگذارید و در محفل خود دائماً نگویید که یک گروه جوان تلاش کرده اند زحمت کشیده اند، وقت گذاشته اند، بیاییم تائید کنیم تا سرخورده نشوند و چندشب برای دلخوشی شان اجازه اجرا بدهیم. زیرا با اینگونه توجیهات این هنر ناخوش در بستر افتاده، بیش از پیش  رنجور و ناخوش احوال تر می شود.ازشما بزرگواران به عنوان یک مخاطب عاجزانه تقاضا دارم، هرچه زودتر چون طبیبی دلسوز مرهمی برای درد بی درمان تئاتر سبزوار بیابید.
 
به قلم: نیاسان بیهقی
 
عکاس: پوریا بیرجندی
نظرت را بنویس
comments

saghar

خوب یکنفرجسارت پیداکردوحرف مادانشجوهاروبزنه.چون این هم دانشگاهیای ماباپول وحمایت یک نهاددانشگاه یک نمایش سرهمبندی کردندوتازه براشون بی دردسربازدوبندسالن واجراگرفتن برایشان حالایکنفرباجسارت اومده حرف دل ماروزده واقعاازتون ممنوننیم تاباشداین هم دانشگاهیان مافکرننکنندکه باپشتوانه نهادخاص مربوطه کارکنندوکسی صداش درنیاد

داش سیاه

آقای نویسنده که مااصلانمیدانیم کی هستی🤔اسفندماه کجابودی که دوستانت ننه حسن روصحنه بردن،انموقع دست به قلم نشدی بنویسی؟ اوناهستن که بیچاره کردن این شهر،نه این بدبخت دانشجوهاکه البته که کارشون ضعفهای داشت وقبول دارم مشکل ساختاری زیادی داشتن ولی ای کاش اینطوری بیرحمانه بهشون نگاه نمیکردین وخودشون روتوسطح خودشون میدیدین... انصافم بدچیزی نیست بخدا

هنربند

آقای بیهقی من هم تئاترندانستن ودیدم اتفاقاازبچه های دانشگاه شونم خوب نوشتین ولی اگرریزترتوضیح میدادیدبهترنبود؟؟؟؟کاش درموردشخصیت وکد۶۶۶که همان ابلیس بودمیگفتین که کاراکترش جانیفتاده بودوضمنااشاره میکردین که بچه های دانشگاه بیشتربفهمن که صحنه شون دکوربودوبااینکه اونااسم طراح صحنه میبردندفرق میکرد

محمدحسین

نویسنده عزیز،کاش قیدمیکردین که دوتاازاعضای شوراخانم آسیایی وخآقای حمیدی فر،بیان کردندکه مانه این نمایش رادیدیم ونه پای ورقه روامضاکردیم،این دوبزرگواروجدامیکردین ازاون ۳نفردیگه که تاییدکردند...ممنونم ازاسرارنامه که اینگونه تحلیلی به موضوعات فرهنگی وهنری ورودکرده

خمول خان

خسته و مانده نباشی برادر . دنبال منجی نباش عزیز . عزرائیل بیشتر بدرد نه تئاتر که هنر می خورد. هرچند که نمی‌شناسد ناخوش را. اما لااقل خلاصش می‌کند از درد . و خیال باز ماندگان را آسوده میکند از هر چه هزینه درمان و تیمار . بنویس رفیق اما نه به امید ناجی جز عزرائیل.

بازیگر

آفرین ، تحلیل زیبا و بجا بود
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما