درامی بنام خصوصی سازی

محمد اکبری/ مجله اینترنتی اسرارنامه
 
تاتر فی نفسه هنری ست که در ذات خود به دانستگی و تعالی مخاطب همواره تاکید داشته و به اصطلاح، هنر نخبگان و اندیشمندان است و در هر شکل و شمایل باید هماره نگران فخامت و وجاهت خودش باشد. 
تاتر اخص غیر مطبخی اش در ایران بدون توجه به ذات  و بن مایه مستتر در مرامنامه اش که همانا آگاهی بخشی، دانش دهی و انتشار فهم و انکسارجهل و نادانستگی ، آنگونه که در جوامع پیشرفته و جهان اولی مرسوم و معمول است، مورد توجه و اعتنا نبوده است و گاهاً با تعاریفی ضد و نقیض نیزهمراه بوده است.
 
کنار این همراهی تعدم هایی مکثر با  لجاجت و خیره سری بعضی اعوان وغیرهمراهان نیز بر این مظلوم محروم تحمیل شده است. تعدم هایی چون چشم پوشی بر نیازها و خواسته های تماشاچی/ مخاطب ، بی نیازی بر ارتباط و باز شناخت پدیده هایی به روز و آلامد همچون ملت ، دولت ، معیشت ، امنیت آزادی ، دموکراسی ، شهروند سالاری، عدم استقلال ، خودگردانی ، خود اتکایی وعدم وابستگی و انتساب به غیر، پیوند ناقص با اقتصاد در کنار فقدان تهیه کننده/ کارشناس / مقتصد ، ناهمراهی با رویدادها و چالش ها و مناسبات اجتماعی و خلاء شناخت جامعه اطراف ، پراکندگی و عدم تمرکز گروه های با سابقه و ثابت در سایه حمایت سمن ها و ان جی او و تجمع های غیردولتی ، فقر سرمایه گذار فرهنگی و عدم رغبت متمولین و متمکنین اهل ریسک به تهیه و تولید تاتر، نا آشنایی مسئولین با مفاهیم نوینی چون کالای فرهنگی ، سرانه فرهنگ ، سبد فرهنگی خانوار و عدم ورود تاتر به عنوان کالای فرهنگی به سبد فرهنگی خانوار ایرانی.. و الخ.
 
در این میان با توجه به بخشنامه ها و دستورالعمل ها و مصوبات فراوان دولتی در حمایت از تاتر مثل بند یک – نوزده و بیست و چهار اصول سیاست فرهنگی ، مصوبه چهارصدو پنجاه و هفت جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... چرا این هنر هنوز آنگونه که باید فراگیر، الزامی و ملی  نشده و به دیده ء نیاز به ان نگریسته نمی شود.جای سئوال دارد. 
 
مگر نه این است که ویل دورانت، هنر را ( بخوانید تاتر) در کنار کار و حکومت و و اخلاق و علم و فلسفه و ادب شکل دهنده ی پیکره ی تمدن بشری میداند . یا چرا جای دور برویم مگر همین میرزا رضاخان طباطبایی نایینی روزنامه نگارایرانی خودمان درسال 1326 تاتر را در کنار مدرسه و روزنامه مبدل اوضاع بربریت و مکمل ترقی تمدن ( سیویلیزاسیون ) ندانسته و انرا شاخصه ای از تمدن ، فرهنگ و مدنیت و حضور و گسترش انرا نشانه بالندگی جامعه ندانسته است؟پس حال چه بر سر این گل سرسبد هفت هنر آمده است که اینگونه به زار و  نزارافتاده است و دست به دامن اغیار شده است. چرا باید در بن بست تنگ و تاریک هنر برای هنر ، تاتر با این قوهء استقلال و اختیارو قدرت روی پا ایستادن هنوز در پیچ و خم بوروکراسی و کاغذ بازی های مرسوم مصوبات و دستورالعمل ها مانده و نتوانسته است گلیم خود را از آب بکشد ؟چرا باید برای برون رفت از این بیهوشی دست به دامن مستی و مدهوشی منتج از حضورستاره ها و سلبریتی ها شد وازبامداد خمارش غافل ماند؟ 
 
وضعیتی که در بالا رفت با کمی شدت و حدت در تمام اقصی نقاط این مملکت قابل رویت است وعیونی  را که چنین عیان رخوت و سستی را نبیند باید گل گرفت.چه بر سر تاتر آمده است؟ چرا باید دلخوش به التیام ناچیز و قلتی ِمرکورکرم های مقطعی و دواگلی های مخلصی بود؟ یعنی کار از کار گذشته است و تومور اغفال و انفعال موتور این تهذیب  خانهء نفس را از کار انداخته است؟ درمان کجاست؟ درمان گر کیست؟
 
آیا غیر از دلسوختگان و دردمندان این خطه و حیطه کسانی دیگرمی توانند برای مرهم اش چاره ای بیندیشند؟ آیا محرم تر از این طیف برای  جراحی این دمل چرکین و این زخم شوخگین سراغ دارید؟ مرقوم پیش رو حال و روزآشفته تاتر ما است.تاتر یک کشوربه مساحت 195/648/1 کیلومتر مربع و 270/926/79 نفر جمعیت. و اگر بخواهیم انرا به شهرستان های کوچک تر تعمیم و ارجاع بدهیم مشکلات همان است با این تفرق که اینبار با تقسیم معضلات به اجزا کوچکترو خردتر و مضرب آنها در چالش ها و سایش های  مخروج از فضاهای بسته تر و بومی ترروبرو خواهیم بود. اینجا در تاتر شهرستان به غیر از آنچه در بالا شرحش رفت باید دغدغه هایی جانفرسا و گاهاً خوان افزا را نیز پشت سر گذاشت.خوان هایی چون بومی و غیر  بومی بودن بانی و متولی فرهنگ شهرستان ( ریاست اداره ارشاد ) هنری یا غیر هنری بودن نامبرده و خودی، نخودی یا بیخودی بودن مشارالیه. انجمن نمایش فشل و کاملاً صوری ، امکانات اولیهء سخیف و خفیف، سالن های پر از سوسک و موش، بلک باکس های نداشته، قراردادهای نبوده و امضاء نشده، سرمایه گذار ها و اسپانسرهای چند ده هزار تومنی ( گاهاً در حد قبول چاپ چند متر بنر )، آرشیو های خانگی لباس و آکسسواربا تلی از ناشویی و استهلاک ،کلاس های اموزشی همیشه خالی و در زمستان سرد و در تابستان داغ ، سالن های پر از خالی ِ مخاطب ، دکورهای فقیرانه و حقیرانه ... و خروار خروار ادعا و ادعا و ادعا به تقلید از  بالا یی ها و مرکز نشینان و پایه تخت خوران.
 
آری اینست حال و روز تاتر شهرستان .و انوقت مگر میشود برای همین انجو از  بی چیزی و ناچیزی از اصل 44 قانون اساسی در مورد خصوصی سازی گفت.؟ مگر میشود برای این غم و کم دار ها ازرد تاتر public  واقبال تاتر private  گفت؟.مگر میشود برای این هنر بختان  لاجرم  و لاگریز از اقتصاد معرفتی و استراتژی سرمایه گذاری گفت ؟ آخر با کدام بستر سازی و زیر ساخت ها؟ با کدام برنامه و آلگوریتم؟ با کدام مدیریت منابع انسانی؟ با کدام نقشه راه جامع  و مطالعات امایشی ؟ ظرفی چنین و مظروفی چنان را کجای دلمان بگذاریم ؟آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار و پول یک سینی چایی با قند درجه سه فریمان هیچی؟!! اینا کیانند که چنین قصد تاراج و چپو همین یک جو دلخوشی چند جوان شهرستانی را دارند؟ اینا کیانند که کارخانه ها و کمپانی ها و پتروشیمی ها و باشگاه ها و ذوب آهن ها کفافشان نداده و حال سر به جان هنر و تاتر گذاشته اند انهم این موجود تیپا خوردهء رنجور؟ بخدا از این سر کچل تار مویی عایدتان نمیشود.دوستان، عزیزان ، یاران ، همراهان ، برادران بگذارید رد خصولتی سازی قبلیتان خوب شود بعد ..!! آسیاب به نوبت حاجی..!!
 
  هنر بی عیب حرمان نیست لیکن                                      زمن محرومتر کی سائلی بود
 
 
نظرت را بنویس
comments

ميرزاي سبريزي

چرت تر از چرت همين خصوصي سازيه تمومش كنيد اين بچه بازي رو بابا

خمول خان

زنده باد .
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما