به قلم محمد ابراهیم اکبری:

اضداد در نظام آفرینش


محمدابراهیم اکبری یکی از نویسندگان و چهره های سرشناس ادبی و فرهنگی دیار سربداران است که اصالتاً به منطقه تاریخی ششتمد در جنوب سبزوار تعلق دارد.(منبع)

این هنرمند داستان نویس سبزواری در حال حاضر در شورای نظارت بر نمایش شهرستان و انجمن داستان نویسان کانون هنرمندان سبزوار ، عضویت دارد و به تدریس در بعضی دانشگاه های سبزوار نیز مشغول است.(منبع)

اکبری که تا کنون مجموعه کتاب های داستان کوتاه به سمت ظهور ، داستانک و کلمات ترکش دار را منتشر کرده است ، از مدتی قبل به جمع مخاطبان گرامی اسرارنامه پیوسته و به تازگی تصمیم گرفته است در زمره نویسندگان افتخاری این مجله نیز در آید.
از همین رو مجله اینترنتی اسرارنامه در ادامه به انتشار اولین مطلب این نویسنده خوش قلم سبزواری ، می پردازد.

مطلب پیش رو البته هرچند با یک داستان آغاز می شود اما در اصل یک داستان نیست، بلکه یک نوشته تفکربرانگیز فلسفی است که چون به صورتی مختصر و مفید و با بهره گیری از بیانی شیوا نگارش یافته و در پایان   ذهن مخاطب را با مطرح کردن چند سئوال مهم به چالش می کشد ، مطالعه کامل آن به مخاطبان فرهیخته این مجله توصیه می شود.
 


اضداد در نظام آفرینش

داستانی کوتاه جای مقدمه :

دو چنار

پایین ده، اینجا که من ایستاده ام معروف است به «گِو جَن». به گمانم کوتاه شده ای باشد از کلمه های «گودال » و «لجن». گندآب تمام کوچه ها، به ریشه های من ختم می شود. مردم هم لاشه ها و کثافات ریز و درشت شان را پای من دفن می کنند.
دوچنار! این آبادی اسم اش را از ما گرفته است. رفیقم پانصدمتر بالاتر در محلی به نام بلندگاه زندگی می کند. هیچ کس باور نمی کند ما را در یک سال کاشته باشند. من حدود بیست متر ریشه دارم و قدم هم الی ماشاء... .
تا حالا کسی نتوانسته است این بالا که پرنده ها سرشان گیج می رود، آخرین شاخ و برگ هایم را تماشا کند.
چوب نرمه¬هایم، شکم تمام تنورهای روستا را سیر می کند. ریشه هایم به همان نسبت از پیشروی در عمق تاریک و نمناک خاک لذت می برند که شاخ و برگ هایم از نزدیک شدن به ابرها.شاید اغراق نکرده باشم تمام مردم آبادی زیر سایه ام جا می گیرند.
رفیقم در بلندگاه، ریشه اش اگر به زحمت به یک متر برسد که نمی رسد، قدش تا زیر زانوی من بیشتر نیست. طبیعی است مگر یک متر ریشه چقدر تنه را می تواند نگه دارد؟ همیشه¬ی خدا چشم به آسمان دارد و جز از آب باران استفاده نمی کند.
خودش می گوید:« ریشه هایم بیش از حد وسواسی¬اند» پاییز نشده، رنگ و رویش زرد می شود. شاید بپرسید با این حال چطور اسمش در کنار من مانده است؟
چیز عجیبی که باعث شده رفیقم از سر زبان ها نیفتد این است که :
در طول شبانه روز شیره ی قهوه ای رنگ غلیظی، لقه لقه مثل دمل چرکی از قسمت انتهایی تنه اش بیرون می زند. خیلی بد بو است. آنقدر بدبو که احدی از اهالی جرأت نزدیک شدن به آن را ندارد.
دو ماه پیش چند نفر آمدند و مقداری از آن را برای آزمایش با خود بردند. واقعاً این دمل های چرکی چه می تواند باشد!؟
پایان داستان


خوب، بد، شب، روز، مثبت، منفی، بالا، پایین و... چه در کلاس ساکت مباحث نظری و چه در کارگاه پر سر و صدای نتایج عملی آنچه ستون و بنیاد نظام آفرینش را بر پا داشته حقیقت زیبای اضداد است. کام ذهن حقیر از منابع مختلفی حلوای معطر و شیرین اضداد را چشیده است چه در کتاب ها:


 عاشقم بر لطف و قهرش من به جد        بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

***

چون که  بی رنگی اسیر رنگ شد            موسی یی با موسی یی در جنگ شد

چون به بی رنگی رسی که آن داشتی            موسی و فرعون دارند آشتی

حضرت مولانا

***


یُولِجُ الّیلَ فی النَّهار و یُولِجُ النَّهار فی الَّیل  (سوره مبارکه فاطر آیه 35)
و چه در طبیعت ، نگاه به گل نیلوفر که در مرداب رشد می کند و میوه های شیرین که در زمین شور به عمل می آید.
بعضی مفاهیم در حوزه های شناخت مثل خود خدا که به قول عرفا از شدت ظهور دیده نمی شود از شدت سادگی و روشن بودن مردم از درک آن عاجز به نظر می رسند. شنیدن حتی باور داشتن مفاهیم در حوزه معرفت کافی نیست. مفاهیم حوزه معرفت دیدنی و چشیدنی است.

شاید اگر این مفاهیم به شکلی از حلقه های تنگ فلسفی به دایره ی وسیع مردم راه می یافت تاریخ بشر شاهد این همه زخم های کهنه و چرک آلود بر پیکر خود نبود. نکته ی ظریف در بحث اضداد این است این است که در عین ضد بودن تکمیل کننده ی هم هستند ، مثال تجربی آن قطب مثبت و منفی است که نتیجه ی همگرائی آن ها تولید انرژی است. و اما داستان دو چنار! از چند نفر که داستان را خواندند پرسیدم: دوست داشتی کدام یک بودی؟ چنار قد بلندی که ریشه هایش از گنداب تغذیه می کند یا چنار کوتاه که چشم به آسمان دارد و...
شما چه نظری دارید؟ به نظر شما قانون الهی اضداد در کالبد کدام یک از این دو چنار توانسته است مستقر گردد؟
چرا باید به بُعد حیوانی انسان نگاه منفی داشته باشیم؟
جایگاه عرفان زمینی در زندگی ما کدام است؟
آیا نردبان ملکوت جز زمین می تواند پایگاه دیگری داشته باشد؟
همه ی این تقسیم ها کار ذهن است! اگر این تقسیم ها را کنار بگذاریم و سیاه و سفید را خاکستری ببینیم ، آیا در عالم طبیعت که بر مدار حق می چرخد خللی پیش می آید؟

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

راه اندازی ایستگاه مطالعه رایگان در سبزوار با ابتکار فرهنگی کافه کتاب

نظرت را بنویس
comments

مفتح

در خصوص مطلب جناب آقای اکبری در بحث ( اضداد که در عین ضدیت تکمیل کننده همدیگر هستند ) اینجانب ذهن نویسنده توانا و خوانندگان این مطلب را به امر اجتماعی ضددین معطوف می دارم که این مطلب نیز بایستی در امور اجتماعی نیز سنخیت داشته باشد اما چرا با وجود عناصر متضاد فکری در یک جامعه که بایستی در نهایت مکمل یکدیگر باشند مانع حرکت برای دیگری می شوند
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما