نظر آیت الله خامنه ای درباره رمان کلیدر دولت آبادی: اگر کوتاه تر بود ، جذاب تر بود


کلیدر یکی از مهمترین رمان های فاخر ادبیات فارسی ایران در یک قرن اخیر است که از محبوبیت و شهرتی فراتر از حد ایران برخوردار است.
این رمان که داستان زندگی واقعی گل محمد یکی از قهرمانان محلی مردم منطقه سبزوار را با آمیزه ای از تخیل داستانی روایت می کند ، با وجود همه ویژگی های مثبت ، از نگاه برخی صاحب نظران عرصه ادبیات از بعضی نقاط ضعف هم رنج می برد که شاید یکی از مهمترین  این نقاط ضعف طولانی بودن بیش از حد رمان کلیدر باشد.
آیت الله خامنه ای که خود در کنار جنبه های سیاسی و مذهبی از شخصیتی ادیب  و اهل مطالعه نیز برخوردار است ، مدتی قبل در جریان بازدید از یکی از نمایشگاه های کتاب  تهران ، در پاسخ به سئوال احمد مسجد جامعی وزیر سابق فرهنگ وارشاد اسلامی  و رئیس کنونی شورای شهر تهران، به نقدی کوتاه درباره کلیدر پرداخته است.
اینک با توجه به اینکه در نخستین  روزهای اردیبهشت ماه هستیم و هر روز به رویدادمهم نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نزدیک تر می شویم ، مناسب است متن کامل خاطرات احمد مسجد جامعی از همراهی با مقام معظم رهبری  در یکی از بازدیدهای ایشان از نمایشگاه   کتاب بپردازیم که در بخشی از همین دیدار معظم له نقدی مختصر را نیز  بر  کتاب  کلیدر مطرح نموده اند:
 
 

خاطره احمد مسجدجامعی از مقام معظم رهبری

یك‌روز بعد از ظهر، یكی از مسؤولان دفتر رهبری زنگ زد و دعوت كرد تا فردا صبح، اول وقت اداری در دفتر رهبری حاضر شوم.
 


آن روزها فیلم مارمولك بر روی پرده سینماها بود. فیلم واكنش‌های گوناگونی را برانگیخته بود و شخصیت‌های مختلف، دیدگاه‌های متفاوتی درباره‌ی محتوای آن داشتند؛ در مقابل ما هم از مجوزی كه داده شده بود، دفاع می‌كردیم. فكر كردم حتماً آقا درباره‌ی این فیلم توضیحی می‌خواهند. با این فرض عازم دفتر رهبری شدم.
 


در ذهنم پرسش‌های احتمالی را مرور می‌كردم و برای آن‌ها پاسخ می‌یافتم، اما وقتی رسیدم، دیدم شرایط به‌نحو دیگری است و ایشان برای بازدید از نمایشگاه بین‌المللی كتاب عازم محل برگزاری آن هستند. بدون آن كه قبلاً اطلاعی داده شود، به راه افتادیم. خیابان‌های مسیر نسبتاً خلوت بود؛ با خودم فكر می‌كردم چقدر خوب شد، ساعت كار نمایشگاه تغییر كرده است. دقایقی به ساعت10- كه ساعت آغاز نمایشگاه بود- مانده بود كه به نمایشگاه رسیدیم و از در میانی وارد سالن 8 و 9 شدیم. هنوز بعضی از غرفه‌ها در حال پهن كردن بساط بودند. غرفه‌دارانی كه از راه می‌رسیدند گله می‌كردند كه چرا از پیش اعلام نشده تا آماده شوند و متعجب بودند. من هم قبل از آن‌كه به نمایشگاه برسیم نگران بودم كه آمادگی چنین بازدیدی را نداشته باشیم، اما همه‌چیز به خیر و خوشی پیش رفت. یاد روزی افتادم كه آقا نمایشگاه كتاب را باشگاه فرهنگی خواندند.
 

***
نمایشگاه كتاب تهران پاییز 1366 با مصوبه‌ی هیأت دولت در دوره‌ی ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای و نخست‌وزیری مهندس موسوی آغاز به‌كار كرد و در اولین دوره‌ی برگزاری، مجموعه‌ای از كتاب‌های گوناگون به نمایش گذاشته شد؛ پس از آن با یك‌سال و نیم تأخیر در اردیبهشت ماه هر سال این نمایشگاه به‌طور منظم تاكنون برگزار شده است.
 


یكی از جالب‌ترین و به یادماندنی‌ترین خاطرات نمایشگاه حضور كشورهای آسیای مركزی در آن بود.
 


اتحاد جماهیر شوروی تازه از هم پاشیده بود و كشورهای این اتحادیه در راه استقلال گام نهاده بودند. ما هم در نمایشگاه جایی را به كشورهای آذربایجان، تاجیكستان، تركمنستان، قزاقستان و قرقیزستان اختصاص داده بودیم با نام "یاد یار مهربان" كه از شعر معروف رودكی برگرفته شده بود. به همین مناسبت یكی از طراحان خوش ذوق نیز پوستری با همان عنوان، در نهایت زیبائی و هنرمندی تهیه كرده بود كه لطف و جذابیت خاصی به نمایشگاه بخشیده بود و مورد توجه همگان، به‌ویژه میهمانان قرار گرفت. یادم می‌آید شخصی در نامه‌ای مرا خطاب قرار داده بود و  ضمن تمجید از این اثر هنرمندانه نوشته بود كه تاكنون این‌گونه آثار گذشته‌نگر، بوی مرگ و كهنگی می‌داد، ولی این پوستر نشان از سرزندگی، نوآوری و امید به آینده می‌دهد.
 


به هر حال برای حضور در این بخش از همه آن كشورها دعوت كردیم. وزرای برخی از آن‌ها هم میهمان نمایشگاه بودند. آقای خامنه‌ای به‌ویژه در غرفه‌های تاجیكستان و آذربایجان بیشتر وقت گذاشتند. بحث‌های پراكنده‌ای درباره‌ی زبان و ادب فارسی و پیوندهای مشترك فرهنگی درگرفت. در همین دیدار بود كه یكی از مقامات رسمی ‌تاجیكستان گفت: "ما اینك به ایران آمده‌ایم تا درخت دوستی بنشانیم كه تا كام دل به بار آورد!" ایشان با تبسمی ‌و تأملی به تحسین وی پرداختند و گفتند: "هرگاه كه شما برادران تاجیك را می‌بینیم، دلمان باز می‌شود." كلام عجیبی بود؛ این جمله تاجیك‌ها را  كاملاً  تحت تاثیر قرار داد. صحبت به حوزه‌‌ی مكتوب كشیده شد و یكی از تاجیك‌ها گفت كه خط "مرقع" از ایران به تاجیكستان آمده است. آقای خامنه‌ای گفتند: "زبان شما پارسی است و این زبان خط خودش را دارد." همین بحث‌ها باعث شد تا یكی از مقامات تاجیكستان در روز ملّی تاجیكستان كه در نمایشگاه با حضور آقای خاتمی‌ و جمعیتی انبوه برگزار شد، شعر "چو ایران نباشد تن من مباد" را بخواند كه مورد استقبال شدید حاضران قرار گرفت.
 


در این بازدید اتفاقات دیگری هم رخ داد و بحث‌های دیگری هم به میان آمد. آقا در غرفه‌ی آذربایجان با مسؤولان غرفه به زبان تركی سخن گفتند. یكی از اعضای هیأت آذربایجان گفت كه در سرزمین بزرگ ایران، نظامی ‌گنجوی در آن سو و استاد شهریار در این سو شعر گفته‌اند. یكی دیگر از مقامات آذربایجان گفت: "در جوانی آرزو داشتم كه روزی مرزها باز شود و در یكی از روستاهای شما معلم شوم و اكنون این آرزو تحقق یافته و در كشور شما هستم."
 


آقای خامنه‌ای وقت جداگانه‌ای هم تعیین كردند و با میهمانان خارجی خدمت ایشان رسیدیم. در این دیدار یكی از میهمانان گزارش می‌داد اما ظاهراً در ترجمه‌ی بخشی از سخنان او دقت نشده بود. گزارشگر به این موضوع اشاره كرد و آقا در حد یك جمله به آذری گفتند: "بله؛ من متوجه می‌شوم!" و این خیلی به مذاق میهمانان خوش آمد.
 


گزافه نیست اگر بگویم در همین جلسات و همین گفتگوها و حضورها رابطه‌ی فرهنگی ما با این كشورها آغاز شد و بعدها با برگزاری هفته‌های فرهنگی و "روز ایران" در این كشورها گسترش یافت.
 

 

از این دوره از نمایشگاه و این دیدارها گزارش‌های بسیاری در مطبوعات و رسانه‌های این كشورها انعكاس یافت و مقالاتی در باب میراث معنوی مشترك كشورهای حوزه‌ی تمدن ایران و آسیای مركزی منتشر شد. یكی از جذاب‌ترین آن‌ها نوشته‌ای بود به قلم دبیر اول اتحادیه‌ی نویسندگان قزاقستان كه با الهام از یك سخنرانی در روز ملی كشورش در ایران با عنوان "ایران فیروزه‌ای" در قزاقستان منتشر شد.
 


یكی از مهمانان با اشاره‌ای به تاریخ حوادث سیاسی كشورش گفت كه آذربایجان یك‌صد و هفتاد سال پیش، از ایران جدا شد و مسكو تلاش می‌كرد تا دین ما را از بین ببرد ولی با مقاومت ما روبه رو شد. این ماجرا مرا به یاد صحبت‌هایم با آقای "رستم علی‌اف" یكی از شخصیت‌های علمی‌ جمهوری آذربایجان انداخت. او در زمینه‌ی تصحیح متون قدیمی ‌فارسی تبحر داشت و پیش از انقلاب آثار مربوط به برخی نهضت‌های فرهنگی- سیاسی قرن هشتم و نهم را منتشر كرده بود. از جمله آثار او تصحیح برخی متون اصلی "حروفیه" بود. در آن دوره برخی نویسندگان ایرانی براساس این تصحیح‌ها می‌كوشیدند چهره‌های برجسته‌ی نهضت‌های شیعی مانند "نعیمی‌" و "نسیمی" را "آته‌ایست" معرفی كنند! بزرگانی كه علامه‌ی امینی در "شهداء‌الفضیله" و "الغدیر" از افكار بلند دینی آن‌ها با قوت و قدرت دفاع كرده است.
 


از جمله‌ی این‌ها كتاب‌های مربوط به نهضت حروفیه بود كه توسط آقای "میرفطروس"، در آن روزگار انتشار می‌یافت و مقالاتی هم در صفحه‌ی فرهنگی و اندیشه‌ی كیهان زیر نظر آقای "باقر مومنی" با همین رویكرد به چاپ می‌رسید. در آن سال‌ها من دانشجوی جوانی بودم كه توجهم به این موضوع جلب شد و با كمك یكی از نسخه‌شناسان مجموعه‌های چاپ آقای علی‌اف را با نسخه‌های موجود در بخش خطی كتابخانه‌ی مركزی مقابله كردم و آن را غیرقابل تطبیق یافتم. بخش‌های عمده‌ای از نوشته‌ها حذف شده و مطالب به‌صورت پراكنده كنار هم گردآوری شده بود. پیش از انقلاب، در این مورد مقاله‌ای نوشتم كه روزنامه‌ی كیهان البته آن را چاپ نكرد. مدتی بعد مقاله‌ای طولانی از "آقای اكبر ثبوت" در نشریه‌ی فلق كه به همت دانشجویان دانشكده‌ی ادبیات دانشگاه تهران منتشر می‌شد، در باب حروفیه چاپ شد.
 


باری این موضوع و آن مقاله‌ی نشریه‌ی فلق را با آقای علی‌اف در میان گذاشتم و او گفت: "آنچه در آن زمان به نام من منتشر می‌شد، كار اصلی من نبود. انتخاب و گزینش و دستكاری حزب كمونیست بود كه بر مبنای تصحیح و نوشته‌های من‌، این مجموعه را منتشر كرده بود." به همین دلیل اجازه‌ی عرضه‌ی این قبیل آثارش را نمی‌داد و می‌گفت: "خیال دارم اصل كارهای خود را دوباره و به‌طور دقیق و كامل منتشر كنم." او امیدوار بود كه با توجه به مشكلات فروپاشی این كار در ایران هم انجام پذیرد. با یكی از ناشران دولتی ایران هم مذاكره كرد، ولی اجل مهلت نداد تا این كار را به سامان برساند. آقای خامنه‌ای در همان نشست كه به تعبیر خودشان بسیار شیرین بود، بر تلاش در زمینه‌ی معرفی صحیح اسلام و تكیه بر ایمان اسلامی ‌و ترجمه‌ و نشر درست و دقیق متون دینی تأكید كردند.
 


ایشان با تأسف از عدم ارائه‌ی محصولات فرهنگی و هنری جمهوری‌های مسلمان‌نشین در شوروی گفتند: "من رمان دُنِ آرام را كه قضایایش مربوط به قزاقستان است، خوانده‌ام. فكر می‌كردم نویسنده‌اش قزاق است؛ در نمایشگاه كتاب پرسیدم كه این اثر كار قزاق‌هاست؟ گفتند: نخیر؛ روس است! یعنى مى‌شود فرض كرد كه در آذربایجان، در تاجیكستان، در قزاقستان، در قرقیزستان- و دیگر جمهوری‌ها- هیچ مظهر و محصول فرهنگى‌اى كه بشود ترجمه كرد و ارائه نمود، وجود نداشته باشد!؟"
 


***
در یكی از دوره‌ها در بخش جنبی نمایشگاه، سالنی را به "زبان فارسی، میراث مشترك ما" اختصاص داده و در آن، مجموعه‌های مفصلی از اشعار و آثار شعرای پارسی‌گو و تحقیقات ادبی در شبه‌قارّه را به نمایش گذاشته بودیم. در ضمن چند كتاب و جزوه هم حسب موضوع تهیه و چاپ شده بود. آثار زبان و ادبیات فارسی در شبه‌قاره هند به‌صورت تابلوهایی زیبا و نفیس، بیانگر حضور فرهنگ دیرپای زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در شبه‌قاره هند بود. از كتیبه‌های فارسی گرفته تا آثار هنری با نوشته‌هایی به زبان فارسی- مانند، سكّه‌ها، ظرف‌ها، شمشیرها و كهن‌ترین كتاب‌های فارسی چاپ شده توسط "نول كشور" ناشر هندوی عاشق ایران و زبان فارسی- در این مجموعه به نمایش گذاشته شده بود. این كتاب‌های چاپ سنگی توجه همگان را به خود جلب می‌كرد. كتاب‌هایی در موضوعات گوناگون مانند: دیوان شعرا، فرهنگ لغت، تاریخ، هنر و...
 


برای جذاب كردن این غرفه و به مصداق "شكرشكن شوند همه طوطیان هند" قفس بزرگی فراهم آورده بودیم كه تعداد زیادی طوطی داخل آن بودند. طوطی پرنده‌ی ترسویی است؛ اتفاقاً آن‌شب هوای تهران بارانی بود و رعدو برق زیادی داشت؛ وقتی صبح آمدیم، دیدیم چند طوطی از ترس مرده‌اند. ماجرا را در همین غرفه برای آقا گفتیم؛ ایشان گفتند: "شاید ماجرای طوطی مثنوی تكرار شده باشد!"
 


در همین غرفه بحث به حوزه‌ی زبان فارسی و اهمیت آن در شبه‌قاره كشیده شد. ایشان زبان و ادب فارسی را میراث مشترك فرهنگی و زبان دوم جهان اسلام و عامل پیوستگی معنوی ما و شبه‌قاره می‌دانستند و به‌ویژه شعر فارسی را تجلی لطافت روح این فرهنگ برشمردند و بر گسترش این پیوند و بازشناساندن آن در دوران ما تأكید كردند.
 


همان‌جا مطرح شد كه دائرة‌المعارفی درباره‌ی زبان و ادب فارسی در شبه‌قاره در دست تهیه است و فرهنگستان زبان و ادب فارسی عهده‌دار آن است؛ كه سال‌ها بعد جلد نخستین آن چاپ و منتشر شد. من از كار دیگری هم نام بردم... چند سالی از این موضوع گذشت در یكی از بازدیدها آقای خامنه‌ای به كتاب سه جلدی و سه هزار صفحه‌ای "دانشنامه‌ی ادب فارسی در شبه‌قاره" كه به تازگی زیر نظر "حسن انوشه" منتشر شده بود، برخوردند. در این دانشنامه به تفصیل از شاعران و نویسندگان پارسی‌گو و پارسی‌نویس شبه‌قاره در طول قرون سخن رفته است و گسترش شگفت‌انگیز زبان و ادب فارسی را در این سرزمین وسیع نشان می‌دهد. آقای خامنه‌ای در نهایت تعجب پرسیدند: "چطور من هنوز این كتاب را ندیده‌ام؟" گفتیم به تازگی منتشر شده است. احساس می‌كردم كه تألیف و نشر چنین آثاری برای ایشان اهمیت دارد و خاطره‌ی بحث‌های غرفه‌ی هند در ذهنم مرور شد.
 


***
برخی از كتاب‌ها در نمایشگاه برای آقا خاطره‌هایی از دوره‌های نوجوانی و جوانی را زنده می‌كرد. در یكی از غرفه‌ها، كتاب "دور دنیا در هشتاد روز" ژول ورن را دیدند. آن را برداشتند و گفتند: "این جزو خاطرات قدیم ماست؛ زمانی ما این كتاب را برای آموزش زبان انگلیسی می‌خواندیم." وقتی ایشان در غرفه‌ای كتابی از جبران خلیل جبران دیدند، پرسیدند:  "این ترجمه‌ی چندم است؟" و اضافه كردند: "ترجمه‌ی‌ قدیم آن را خوانده‌ام." در غرفه‌ای دیگر دیدن كتابی از مرحوم شیخ محمد خیابانی باعث شد درباره‌ی او گفت‌وگویی طرح كنند و از رابطه‌ی سببی كه با خیابانی داشتند سخن بگویند.
 


یك‌بار كتابی درباره‌ی نجف‌آباد دیدند و یادی كردند از جد مادری خودشان؛ مرحوم سیدهاشم نجف‌آبادی صاحب تفسیر "خلاصة‌البیان" كه سال‌ها در مسجد گوهرشاد مشهد اقامه‌ی جماعت داشتند.
 


در غرفه‌ی نشر پرواز متوجه عكس بزرگی از زنده‌یاد "احمد آرام" شدند. تأمل و تبسمی ‌كردند و گفتند: "هرگز خاطره‌ی نخستین دیدارم با ایشان را فراموش نمی‌كنم. طلبه‌ی جوانی بودم و از مشهد برای چند روزی به تهران آمده بودم. دلم می‌خواست با نویسندگان و مترجمانی كه آثارشان را خوانده بودم، آشنا شوم. در این میان به آقای احمد آرام دلبستگی خاصی داشتم؛ برای دیدار ایشان به انتشارات فرانكلین رفتم. این نخستین دیدارم بود و ایشان مرا نمی‌شناخت؛ ولی از همان لحظه‌ی اول با گرمی ‌و خوشرویی منٍ طلبه‌ی جوان و ناشناس را پذیرفت. برای ناهار هم مرا نگه داشت و تا عصر آن روز خدمت ایشان بودیم."
 


ایشان به آشنایان قدیم نشر هم احترام فوق‌العاده‌ای می‌گذاشتند. مدت‌ها در غرفه‌ی "دارلكتب‌الإسلامیه" مرحوم شیخ محمد آخوندی می‌ایستادند و با دقت به حرف‌های ایشان گوش می‌سپردند. یك‌بار آقای آخوندی به آقا گفت: "من در جشن عروسی ابوی شما حضور داشتم."
 


نشر "انصاریان" قم عموماً آثار جدیدی را كه ترجمه‌ی كتاب‌هایی در موضوعات اسلامی ‌برای ارائه در حوزه‌ی خارج از كشور بود، به زبان‌های انگلیسی، فرانسه، اسپانیولی، تركی و... منتشر می‌كرد. یك‌بار حین بازدید از این مجموعه آقا گفتند: "این كتاب‌ها مصداق كلمه‌ی طیبه است!"
 


انتشارات "توس" نیز یادآور خاطرات دوران مشهد بود و آقا از طریق ناشر آن آقای "باقرزاده" برخی نام‌ها و یادهای یاران خراسانی را مرور می‌كردند.
 


در یكی از غرفه‌ها كتابی مطرح شد كه درباره‌ی رضاشاه بود و نویسنده كارهای بد او را به اطرافیانش نسبت داده بود. ناشر در برابر پرسش آقای خامنه‌ای گفت: "این حرف‌ها به معنی تبرئه‌ی رضاشاه نیست؛ نمی‌شود شخصی خودش خوب باشد اما همه‌ی اطرافیانش بد باشند!"
 


انتشارات "اساطیر" معمولاً كتاب‌های مهم و قدیمی ‌را كه مدت‌ها از زمان چاپ آن‌ها گذشته و نایاب بودند را منتشر می‌كرد. از جمله "قاموس كتاب مقدس" را كه 80 -70 سال پیش منتشر شده بود. این قاموس فرهنگ اعلام و اصطلاحات تورات و انجیل است و قطع بزرگ رحلی دارد. ناشر آن را در گوشه‌ای گذاشته بود اما آقای خامنه‌ای متوجه آن شدند و گفتند: "این همان كتاب قدیمی ‌است كه تجدید چاپ كرده‌اید؟" ناشر اظهار داشت همان است؛ بی هیچ تغییر و تصرفی؛ و كتاب را به ایشان هدیه كرد. آقای خامنه‌ای گفتند: "من چاپ قدیم آن را دارم!" ناشر به وجد آمد و این‌بار اثر دیگری را معرفی كرد؛ "كتاب مقدس؛ ترجمه‌ی فاضل خان." آقای خامنه‌ای گفتند: "اگر این‌هم تجدید چاپ همان اثر قدیمی ‌است، من چاپ اولش را دارم!"
 


مسؤول یكی دیگر از غرفه‌ها، كتابی درباره‌ی مدیریت تقدیم آقا كرد و گفت: "با توجه به این‌كه شما رهبر هستید، خواندن این كتاب برایتان مفید است!" آقا تشكر كردند و كتاب را پذیرفتند و گفتند: "حتماً می‌بینم."
 


یك‌بار روحانی محترمی‌ در یك غرفه‌ در كنار فروشنده نشسته بود. آقای خامنه‌ای ایشان را نشناختند؛ پرسیدند: "حضرت آقا!؟" روحانی پاسخ داد: "مجهول!" ایشان بلافاصله با تبسمی‌ گفتند: "هر مجهولی ریشه در معلومی ‌دارد!" آقای مجهول هم معلوم شد! و زمینه‌ی گفت‌وگوهایی پیرامون آثار علمای نجف را فراهم ساخت. در همین سال "موسوعه‌ی عتبات مقدسه" ارائه شده بود. این اثر تألیف مرحوم خلیلی است و مهم‌ترین مجلدات آن مربوط به تاریخ نجف است كه مورد توجه ایشان واقع شد.
 


***
رهبری در عالم نشر به برخی حوزه‌ها علاقه‌ی بیشتری دارند؛ به‌ویژه به حوزه‌ی رمان و ادبیات داستانی و شعر توجهی خاص نشان می‌دهند و ادبیات دفاع مقدس همواره توجه ایشان را جلب می‌كند. در غرفه‌هایی كه كتاب‌هایی در این حوزه ارائه می‌شد، ایشان تأمل بیشتری می‌كردند و سراغ نویسندگان و كارهای جدید را می‌گرفتند. یك‌بار در حین صحبتی گفتند: "ما در این حوزه بایستی آثار برجسته و ماندگار خلق كنیم؛ آثاری نظیر جنگ و صلح تولستوی كه اوج هنر داستان نویسی است. رمان جنگ و صلح، توصیف حمله‌ی ناپلئون به روسیه و دفاع مردم روس در مقابل این تجاوز و فداكاری‌های آن‌هاست. ما هم كه تجربه‌ی جنگی سرشار از ایثار و فداكاری داریم، می‌توانیم و باید به خلق چنین آثاری دست بزنیم و به زبان هنر به بیان آن بپردازیم." همین تأكید باعث شد كه تقریباً در همه‌ی دوره‌های نمایشگاه بخش ویژه‌ای برای فعالیت‌های فرهنگی و هنری دفاع مقدس پیش‌بینی شود؛ و سرای اهل قلم اهدای جایزه‌ی بهترین‌ها در زمینه‌ی ادبیات و آثار دفاع مقدس را به‌طور مرتب دنبال كند. در نمایشگاه كتاب هرسال بخش ویژه‌ای به دفاع مقدس اختصاص می‌یافت كه طراحی آن با هنرمند گرامی‌ "حبیب صادقی" بود.
 


در غرفه‌ی ناشر كتاب "فرهنگ جبهه" اتفاق جالبی رخ داد. فرهنگ جبهه با كوشش سیدمهدی فهیمی و دوستانش فراهم آمده است. این اثر از یادگارهای باارزش دفاع مقدس در حوزه‌ی زبان و ادب فارسی است. این فرهنگ جلوه‌گر توانایی زبان عامه است و نشان می‌دهد این زبان چه ظرفیت و ظرافتی در میان احوال و اعمال و احساسات و عواطف انسانی دارد و جنگ، چه جوشش روایتی به زبان فارسی داده است... روال آقا در برخورد با ناشران این بود كه یا پول كتابی را كه برمی‌داشتند می‌پرداختند و یا احیاناً آن را به‌عنوان هدیه می‌پذیرفتند و گاهی هم یادآوری می‌كردند كه كتاب را دارم. در غرفه‌ی این ناشر، فروشنده‌ یك جلد از این مجموعه را تقدیم ایشان كرد و گفت: "پول آن را به‌خاطر تیمّن می‌گیرم!" آقای خامنه‌ای تبسمی كردند و ضمن پرداخت بهای كتاب گفتند: "بچه‌ی زرنگی است؛ بالاخره پول را از ما گرفت!" آقا پول را هم پرداخت كردند، اما چون كتاب را داشتند، نبردند!
 


یكی از غرفه‌های مورد توجه آقا بخش كتاب‌های مربوط به خاطرات جنگ در حوزه‌ی هنری بود. این مجموعه با كوشش خستگی ناپذیر و صمیمی ‌و صادقانه‌ی سه یار قدیمی‌، آقایان "سرهنگی"، "بهبودی" و "كمره‌ای" راه‌اندازی شده بود و هربار آثار جدیدی ارائه می‌كرد.
 


ایشان به رمان فارسی هم با علاقه می‌نگرند ولی از نقد آن هم فروگذار نمی‌كنند. به خاطر دارم در یكی از غرفه‌ها رمان "كلیدر" آقای "دولت آبادی" را دیدند و به آن اشاره كردند. من گفتم: "كلیدر توصیف‌های درخشان دارد و زبان آن شاعرانه و بیانش شیواست." ایشان افزودند: "اگر كوتاه‌تر بود، جذاب‌تر بود!"
 


یادم می‌آید كه در دفتر ادبیات داستانی مجموعه‌ای منتشر كرده بودیم با عنوان "نگاهی دیگر" كه به نقد و بررسی رمان‌های بزرگ جهان می‌پرداخت. ایشان ضمن استقبال از چنین روندی گفتند: "خوب است برای انتخاب كتاب هم فضایی مناسب به‌وجود بیاید و نقد كتاب گسترش یابد." گسترش كتابخوانی و ترویج كتاب از نكات مورد توجه ایشان بود. نظر جدی ایشان این است كه كتاب باید وارد زندگی مردم شود.
 


یكی از مجموعه‌هایی كه مورد توجه ایشان واقع شد "كتاب همراه" بود. طرحی كه براساس آن كتاب‌هایی ارزان تولید می‌شد و از ظرفیت‌های جدیدی برای توزیع و ارائه‌ی آن استفاده می‌شد؛ مانند این‌كه در داروخانه‌ها و فروشگاه‌های بزرگ و مانند آن در كنار سایر محصولات عرضه می‌گردید. این طرح در آن زمان كاملاً جدید بود.
 


***
درست 10 سال پیش در چنین روزهایی بود كه آقای "ناصر پلنگی" به همراه همسر و خانواده هنرمندش لباس كار به تن كرد و با كوشش شبانه‌روزی به برپایی سالنی همت گماشت كه قرار بود به مناسبت پنجاهمین سالگرد اشغال فلسطین به نمایشگاه كتاب اضافه شود.
 


نماد اصلی نمایشگاه، مجسمه‌ی رزمنده‌ای بود كه با قامتی افراشته- كه سر و صورت خود را با دستاری پوشانده بود- و با سنگی در دست، دورها را نشانه گرفته بود و به تعبیر زیبای خانم فرزانه كابلی "انقلاب سنگ" را تداعی می‌كرد. در اطراف سالن، آثاری از هنرمندان هنرهای تجسمی دیوارها را پوشانده بود. در بخش نمایشگاه هم آثار "ناجی‌العلی" هنرمند بزرگ فلسطینی به چشم می‌خورد. در میانه‌ی سالن، كتاب‌ها و پایان‌نامه‌های بسیاری درباره‌ی انتفاضه‌ی فلسطین وجود داشت و افزون بر آن، مجموعه‌ای نادر از نشریات جهانی پیرامون مسئله‌ی فلسطین عرضه شده بود. همزمان، با همكاری اتحادیه‌ی نویسندگان عرب نشستی پیرامون فلسطین و ادبیات مقاومت بر پا شده بود كه عده‌ای از چهره‌های برجسته ادبی فلسطین و جهان عرب و از جمله دكتر "علی عقله عرسان" رییس اتحادیه‌ی نویسندگان عرب هم حضور داشتند.
 


آقای خامنه‌ای مدت زیادی در سالن تأمل كردند و به دقت آثار را دیدند و به‌ویژه به آثار ناجی‌العلی اظهار علاقه كردند. همچنین ایشان به جای خالی موسیقی اشاره كردند و گفتند:  "كار‌های سرایندگان تصنیف‌های پرشور و خوانندگان این تصنیف‌ها در گسترش نهضت مردم فلسطین در میان مردم خیلی موثر بود."
 


آقا همچنین اظهار علاقه كردند كه پس از نمایشگاه این مجموعه تكمیل و موزه‌ای تأسیس شود كه این ایده با همكاری فرهنگستان هنر دنبال و موزه تأسیس شد. از آن پس سالنی را به‌طور ویژه به فلسطین اختصاص دادیم كه طراحی‌اش با آقای "حبیب صادقی" بود.
 


آقا در یكی از دوره‌های بعدی در غرفه‌ی فلسطین حضور یافتند و با زیبا و غنى توصیف كردن نقاشی‌هاى به نمایش گذاشته شده از هنرمندان فلسطینى، تأسیس موزه‌ی هنر فلسطین، برگزارى گردهمایى هنرمندان فلسطینى و گردآورى آثار هنرمندان دنیاى اسلام كه فلسطین را موضوع كار خود قرار داده‏اند را اقدامى مثبت توصیف كردند.
 


در ادامه‌ی فعالیت‌های مربوط به فلسطین، بعدها جمعیت حمایت از فلسطین به كوشش آقای "باقریان" و با همراهی گروهی از جمله اینجانب شكل گرفت.
 


در طول سال‌ها این بخش اثر گسترده‌ای در خارج از كشور، به‌ویژه در جهان عرب داشت و مورد توجه نویسندگان عرب قرار می‌گرفت. در سال‌های بعد به همین مناسبت عضویت افتخاری اتحادیه‌ی نویسندگان عرب به اینجانب كه مسؤولیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را بر عهده داشتم، اعطا شد.
 


***
از ویژگی‌های سال‌های پس از انقلاب حضور گسترده‌ی زنان در كار نشر است كه مواردی از تشویق آنان را به خاطر دارم. خانم "محبی" كه ناشر دائرة‌المعارف تشیع و مادر و همسر شهید است، سال‌هاست كه با تلاش و كوشش پیگیرانه و ایثار و فداكاری، زمینه‌ی تألیف و تدوین و نشر آثاری را فراهم آورده است. در بازدید آقای خامنه‌ای از آن غرفه، این خانم به تفصیل ضمن معرفی همسر فداكار و فرزند شهیدش از بیم‌ها و امیدها سخن گفت و موانع كار در بخش خصوصی را در انجام طرح‌های بزرگ برشمرد. آقا با شكیبایی و علاقه به شكوائیه‌های این بانوی ناشر گوش دادند و از من خواستند به نحو مقتضی برای حل مشكلات تلاش كنم.
 

 

نشر شباویز ناشر دیگری است كه یك‌بار گفتگوی طولانی با رهبری داشت. در آن دیدار كتاب كیانوری و ادعاهایش مورد بحث قرار گرفت و آقا درباره‌ی آن اظهار نظر كردند و از خانم ناشر پرسیدند: "آیا به كتاب همسر آقای كیانوری هم پاسخی خواهید داد؟" خانم "خلعتبری" با اظهار نظر درباره‌ی مشی رسانه‌ی ملی گفتند: "رسانه‌ها و به‌ویژه تلویزیون خیلی به مباحث حزب توده و روایت‌های كیانوری پرداختند و من نگران شدم كه مبادا خلاف‌گویی‌های او اثر منفی به جای گذارد و عده‌ای كه تاریخ معاصر ایران را نمی‌دانند تحت تاثیر قرار دهد؛ از این رو تصمیم گرفتم كه به ادعاهای كیانوری پاسخ دهم. اما خانم فیروز را كسی نمی‌شناسد و تلویزیون هم به آن نپرداخته است؛ اگر بخواهم به او پاسخ دهم، او را بزرگ كرده‌ام."
 


یك‌بار خانم "سپهر" كه از نزدیك در امور نشر حضور و مشاركت دارد و از دلبستگی آقا به شعر و شاعری نیز خبر داشت، شعری را كه خود سروده بود در غرفه برای ایشان خواند؛ آقای خامنه‌ای هم به روال خود از این كه فعالان حوزه‌های نشر با میراث كهن و غنی شعر فارسی آشنا هستند، خوشحال ‌شدند و البته در همراهی با سراینده، نكات و ظرایفی هم در این‌باره طرح كردند و اصلاحاتی در این شعر به‌عمل آوردند.
 


هم صوفی  و هم عارف و زاهد زجلالت
حیران ز پی مویی و  آن موی كجا بود
هم عاشق و هم فارغ و هم ملحد و دیندار
سر در پی آبند ولی جوی كجا بود

 

 منبع: وبسایت احمد مسجد جامعی

 

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

شعار رهبر انقلاب برای سال 93 در سبزوار زیر پا گذاشته شد

نظرت را بنویس
comments

سارا محمدی

سلام و خسته نباشید میگم به مدیران محترم این وب سایت و بازدید کننده های نازنینش. اگر کتاب دست دوم دارید اعم از مذهبی و درسی و غیر درسی و میخواید کمتر از سه روز بفروش برن بیاید تو وبسایت تُرپیج http://torpage.com

یبب

عزیزم اون سال ها هنوز محمود سر از برلین در نیاورده بود. ضمن اینکه آقا تعریفی هم از کتاب یا خود ایشان نکرده است..

امیر مسکنی

اقا این ها نگذارید به برادران ارزشی بر می خورد. مگر شما نسبتی با حضرت آقا دارید؟ این ها متخصص تر هستند یا شمای وابسته به رسانه های معاند و سنخنگویان دشمن... آنانی که اوضاع دیار سربداران را رصد می کنند بهتر می دانند آقا....
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما