محمد ابراهیم اکبری:

سلسله مقالات مدیریت جهادی در فرهنگ

1 . سکوت باطن

فرهنگ سنگ زیر بناست . همه می سوزیم در آتشی که هیزم خواسته هایش را والدین ، مدرسه و سپس اجتماع روی هم خروار می کند  ! کسی که می سوزد قیل و قال  زیادی راه می اندازد . نمی تواند ساکت باشد . چرا یک جامعه ی عصبی داریم ؟  چرا با سکوت بیگانه ایم ؟ . سکوت باطن!

حال آنکه عالی ترین حقایق و معارف بشری از مسیر سکوت به انسان می رسند . برای همین است که انسان ها ی بزرگ ساکتند و انسان های کوچک پرسر و صدا .

در یک سایت خبری خواندم بر اساس آمار استخراج شده در استان تهران در هر پنج دقیقه یک نفر برای پرونده سازی به پزشک قانونی مراجعه می کند .(منبع) این برای جامعه مسلمانی که پیامبرش ( ص ) برای کامل کردن  مکارم اخلاق مبعوث شده است اصلا چیز خوبی نیست .

 

 

قلعه ی آرامش داستانی به سبک رئال جادویی

1 - اینجا مردم همه خود خور هستند . به هم نگاه می کنند و شروع می کنند به خودخوری. از نوک انگشت ها شروع می کنند . نوک انگشت را لای دندان های پیش آنقدر می جوند تا زخمی شود . درد می کشند . خوب که زخمی و شلهیده شد شروع می کنند به خوردن . به بندهای استخوان که می رسند از دندان های کرسی که قوی تر است کمک می گیرند. دردش هم بیشتر است . گاهی از شدت در د غش می کنند.  اعصابشان بهم می ریزد . دیوانه وار جیغ می کشند . خودشان را فحش می دهند . به سرو صورتشان چنگ می اندازند . اما هیچگاه دست از این کار برنمی دارند . هرچه بیشتر به هم نگاه می کنند خود خوری شان بیشتر می شود . باور نمی کنید گاهی روی زخم انگشت های جویده شده نمک می پاشند و می بلعند.

2 - قلعه ی آرامش ! روزها که مردم مشغول خود خوری و درد کشیدن هستند قلعه دیده نمی شود . آن سو ، بالای تپه ، انگار در مه غلیظ فرو رفته است . شب ها که مردم می خوابند توده های مه شروع می کنند کم شدن .  دیوارهای زیبا و درخت ها ی سر به فلک کشیده اش تا حدودی نمایان می شود . به گمانم اگر یک شب را بیشتر بتوانند آسوده باشند و خواب های آشفته نبینند  قلعه به وضوح خود را نمایان می کند. هنگام خواب زخم انگشت ها هم تا حدودی التیام می یابد.

 

3 - کلید کجاست !؟ بیرون قلعه خود خورها درد می کشند و جار می زنند کلید کجاست ؟ دست دکتر ها و مهندس ها ؟ دست آنها که زیاد کتاب مقدس می خوانند ؟ فقیر ها یا پولدارها ؟  ارباب یا رعیت ؟ کلید دست کیست ؟ یک بار که یک نفر مدعی شده بود کلید قلعه ی آرامش را دارد به محض نزدیک شدن به دروازه ی قلعه سرفه اش گرفته ، جانورانی متعفن شبیه کرم خاکی از حلق اش بیرون می زند. کرم های متعفن او را تا سر حد مرگ پیش برد ه اند و او به ناچار برگشته است .

4 -   در خواب راه می روم . نیمه شب آرامی است . جای هیج زخمی روی انگشتانم نیست . دارم به طرف قلعه حرکت می کنم عاشق سکوت ام . به دروازه  نزدیک و نزدیک تر می شوم سرفه ام نمی گیرد . دیوارهای قشنگی دارد . شبیه معبد طلایی سیک ها در کشور هندوستان : چشمک ستاره های آسمان آرامشم را بیشتر می کند . پای دروازه به در طلایی اش خیره می شوم . بر آن دست می سایم و تعجب می کنم . هیج قفلی بر آن نیست . الهامی در سکوت : ساکت باش و وارد شو . از شوق فریاد می زنم . دوست دارم مردم هم این را بدانند . صدایم را هیچ کس نمی شنود . دوباره فریاد می زنم  اما هیچکس ...

نویسنده: محمد ابراهیم اکبری

 

برای مطالعه مطالب بیشتر از همین نویسنده به آدرس موجود در بخش کوچه پس کوچه پیوندها در انتهای همین صفحه مراجعه کنید.

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

چه کار کنیم تا همایش های رسمی و جلسات اداری کسل کننده نباشند؟!

نظرت را بنویس
comments

دوستدار سکوت

کاش معنای سکوت به وضوح پیدا بود ،کاش صدای سکوت به بلندی فریادها شنیده میشد و مجبور نبودیم حتی برای دوست داشتنهایمان توضیح دهیم .......

جواد

خیلی باحال بود مرسی
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما