پای درد دل دختر شهید

زخم افراط و تفریط بر جان شهید آوینی/ عده ای می گویند آوینی در اواخر عمرش منحرف شده بود!

این روزها بحث افراط و تفریط در سبزوار داغ است.
پس از رویداد ضد فرهنگی دوم فروردین 93 که طی آن عده ای از افراد تندرو ناشناس در سبزوار اقدام به پاره کردن بنرهای تبلیغی جدیدترین کتاب غیر سیاسی یک نویسنده مجاز کردند، بسیاری از رسانه های محلی خطه بیهق به این موضوع ورود پیدا کرده و حتی شماری ازمسوولان محلی و چهره های فرهنگی دیار سربداران درباره آن رویداد خودسرانه اظهار نظرهایی کردند که عمدتاً به محکومیت آن حرکت منتهی شد.
شرح واقعه دوم فروردین سبزوار را در پیوند زیر بخوانید:
شعار رهبر انقلاب برای سال 93 در سبزوار زیر پا گذاشته شد


ماحصل همه حرف وحدیث ها این بود که در جامعه ای که مزین به قانون اساسی اسلامی و رهبری فرزانه نظیر حضرت آیت الله خامنه ای است، اقدامات خودسرانه چه به شکل افراط و چه به شکل تفریط جایی ندارد و همه باید قانون را فصل الخطاب خود قرار دهند.
اما گویی این فقط سبزوار و هنرمندان و نویسندگان سبزواری نیستند که از افراط و تفریط زخم می خورند ، چه اینکه انتشار نامه پر دردی از دختر شهیدآوینی در روزهای اخیر در بسیاری از رسانه های کشور ، نشان داد گویی زخم افراط و تفریط بر جان سید شهیدان اهل قلم نیز نشسته و همچنان می نشیند.
تا بدان حد که دختر شهید آوینی  گلایه می کند که عده ای در محافل خودشان می‌گویند در اواخر زندگی‌اش منحرف شده بود و خدا دوستش داشت که عاقبت به‌خیرش کرد.
اینک اسرارنامه متن کامل دردنوشته کوثر آوینی را که به تازگی توسط خبرگزاری ایسنا منتشر شده است، مجدداً منتشر می کند:


واکنش دختر شهید آوینی به برخی نسبت‌ها

کوثر آوینی نسبت به برخی اظهارنظرها که به بهانه سالروز شهادت پدرش سید مرتضی آوینی در برخی محافل مطرح می‌شود،واکنش نشان داد.

دختر شهید آوینی در متن یادداشتی که اختصاصا در اختیار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با عنوان «ممکن است یادش رفته باشد؟» قرار داد نوشته است:

«هر سال در این روزها، روزهای «سالگرد شهادت سیدمرتضی آوینی» نگاه می‌کنم تا ببینم کسی که می‌گوید «دوست»، «همکار»، «هم‌رزم»، «همراه» و «هم‌دل» او بوده‌ قرار است چه بگوید و چه تصویری از او بسازد. شاید نکته‌ی جدیدی در حرف‌ها و نقل خاطراتش باشد که کمک کند به وضوح بیشتر شخصیت او.

می‌بینم که می‌گوید «اختلافی میان کیهان و آقای آوینی وجود نداشت و تنها یک مقاله در کیهان چاپ شد که آن هم درباره‌ی مجله‌ی سوره بود» و من فکر می‌کنم که مگر ممکن است یادش رفته باشد موضع‌گیری تند کیهان در زمان چاپ کتاب «هیچکاک همیشه استاد» را و مگر خبر ندارد که مهدی نصیری به همه گفته بود که دیگر با سوره و مواضع سردبیرش همراهی نخواهد کرد.

می‌گوید «باقی مقالات در روزنامه‌ی جمهوری اسلامی چاپ شده بود که خط و ربطش معلوم است» و من فکر می‌کنم مگر ممکن است نداند که در آن سال‌ها روزنامه‌ی جمهوری اسلامی خط و ربط جداگانه‌ای نداشت و نشریاتی از قبیل کیهان و رسالت و جمهوری اسلامی موضع‌گیری فرهنگی واحدی داشتند و همه‌شان قرار بود سوره را «بزنند».

می‌گوید «چطور ممکن است آقای آوینی به سینمای اسلامی اعتقاد نداشته باشد وقتی نوشته است: حقیقت سینما امری معنوی و الهی است. تفکر وحیانی اسلام امکان ظهور و بروز در سینما دارد، مشکل است اما ممکن است» و من فکر می‌کنم یعنی ممکن است جمله‌ی ابتدایی این پاراگراف را ندیده باشد که در آن به‌صراحت آمده «من این تعبیر سینمای اسلامی را نمی‌پسندم».

می‌گوید «شهید آوینی حتما باید مورد استفاده‌ی سیاسی قرار بگیرد» و من فکر می‌کنم او که مدام از «آوینی» نقل‌ قول می‌کند، مگر ممکن است مقاله‌ی جمهوریت یا اسلامیت را نخوانده باشد که در آن به‌صراحت نوشته شده«...ما اجازه نداده‌ایم که هیچ ضرورت سیاسی، هرچند به‌حق، بر کارمان سایه بیندازد. نه از آن لحاظ که سیاست را منتزع از هنر و فرهنگ بدانیم، بل از آن جهت که شأنیت هنر و فرهنگ چنین اقتضا دارد... هنر و فرهنگ را همچون ابزاری برای کار سیاسی نگریستن بی‌رودربایستی سیاست‌زدگی است و از سر جهل نسبت به حقیقت هنر و فرهنگ برمی‌خیزد»؛ و باز فکر می‌کنم که اگر هم ندیده باشد، مگر ممکن است نداند که سیدمرتضی آوینی، با مدرک فوق‌لیسانس و سابقه‌ای که در دوران جنگ از خود بر جای گذاشت، پس از پایان جنگ به‌راحتی می‌توانست به یکی از مدیران سیاسی کشور تبدیل شود، اما نخواست و نپذیرفت و فکرکردن و نوشتن در عرصه‌ی فرهنگ (و نه سیاست) را انتخاب کرد.

می‌گوید «آن اواخر اختلاف کوچکی بین کیهان و سوره در نحوه‌ی پرداخت پیش آمد اما نه در محتوا» و من فکر می‌کنم مگر امکان دارد نداند که سیدمرتضی آوینی باز در همین مقاله‌ی جمهوریت یا اسلامیت به‌طور علنی نوشته است که طریق مجله‌ی سوره از روزنامه‌ی کیهان مستقل و متفاوت است و آنجا که روزنامه‌ی کیهان رویکرد سیاسی دارد، مجله‌ی سوره رویکرد فرهنگی را پیشه کرده است؛ و یا مگر ممکن است رفیق آوینی بوده و در سوره رفت‌وآمد داشته باشد و خبر نداشته باشد که روزنامه‌ی کیهان در سال 1371 در ماجرای «خنجر و شقایق» از چاپ جوابیه‌ی دومی که آوینی نوشت سر باز زد.

می‌گوید «جنبه‌ی عملی کار آوینی به‌شدت از جنبه‌ی نظری او مهم‌تر بوده» و من فکر می‌کنم که مگر امکان دارد نداند که ویژگی تمایزبخش نحوه‌ی فیلمسازی سیدمرتضی آوینی در پی نوع‌نگاه او به عالم (به‌طور عام) و به فیلمسازی (به‌طور خاص) به‌وجود آمد و از همین رو مقالاتی که در سه سال آخر حیاتش نوشت ثمره‌ی سال‌ها تفکرش بود و اهمیت آن، اگر نگوییم بیشتر از کار عملی‌اش، حداقل به‌همان اندازه بوده است.

می‌گوید «آوینی هیچ‌گاه تغییر و تحول به معنای بازگشت یا تغییر مسیری جدی در این دوره چند سال آخر حیات نداشت» و من فکر می‌کنم یعنی ممکن است او تفاوت میان تحول و تغییر را فراموش کرده و یادش رفته باشد که اتفاقا اصل نزاع همین بود که خیلی‌ها، تغییر برخی اعتقادات و رویکردهای او را به پای تحولش می‌گذاشتند و اتفاقا سیدمرتضی آوینی در دو سال آخر حیاتش، تغییر کرده بود؛ او در همه‌ی مقاطع زندگی‌اش (از دوران جوانی و قبل از انقلاب گرفته تا زمان جنگ و پس از آن) مشغول تفکر بود و با شهامتی کم‌نظیر، راه را بر مسیر فکری خود بازگذاشت و هرگز از این نهراسید که نتیجه‌ی تفکراتش، نقض‌کننده‌ی دریافت‌های قبلی‌اش شود. او هرگاه به این نتیجه رسید که تصورات قبلی‌اش اشتباه بوده، به صراحت به بیان دریافت‌های جدید و متفاوت خودش پرداخت و این را می‌توان با مقایسه‌ی مقالاتی که در سال‌های مختلف درباره‌ی سینما نوشته، فهمید.

می‌گوید «آوینی تاوان حرکت‌های همکارانش را می‌داد چراکه به نیروهایش میدان می‌داد و پشت سر آنها می‌ایستاد» و من فکر می‌کنم مگر ممکن است نداند که سیدمرتضی آوینی نزدیکی فکری زیادی با همکارانش در مجله‌ی سوره (ازجمله مسعود فراستی) داشت و اگرچه هرگز سعی نکرد اعتقادات شخصی خودش را به‌عنوان معیار چاپ مطلب در مجله درنظر بگیرد، اما هیچ‌گاه دست به انتشار نوشته‌ای (یا طرح گرافیکی) نزد که به‌کلی با مبانی اعتقادی خودش در تضاد باشد و همین بود دلیل آن‌که پشت همکارانش در مجله‌ی سوره می‌ایستاد. و فکر می‌کنم مگر ممکن است خبر نداشته باشد که بسیاری از منتقدانش در یکی دو سال آخر، نسبت به همکارانی که در مجله امکان کار به آنها داده بود اعتراض داشتند و آثار آنها را پیشاپیش و فارغ از این‌که چه نوشته یا طراحی کرده بودند، مردود می‌دانستند.

می‌گوید «کیهان در انتقاد خود آوینی را لیبرال ننامیده بود بلکه گفته بود در این شرایط که حوزه هنری کلی کتاب چاپ‌نشده دارد شما چرا این کتاب را به مسائل دیگر اختصاص دادید» و من فکر می‌کنم که چطور حواسش نیست «هیچکاک؛ همیشه استاد»از ابتدا کتابی نبوده که قرار باشد جای کتاب‌های چاپ‌نشده‌ی حوزه را بگیرد بلکه ویژه‌نامه‌ی «سینمایی» مجله سوره بوده و نمی‌توانسته به «مسائل دیگر» اختصاص پیدا کند؛ و مگر نخوانده و ندیده که از نظر سیدمرتضی آوینی، سینما و هیچکاک جایگاه والایی داشتند.

می‌گوید که «بستگان شهید آوینی برای دارودسته‌سازی از اسم آوینی استفاده می‌کنند و مثلا در انتخابات برای رأی‌آوردن استفاده‌ی ابزاری از نام شخصیت‌هایی همچون آوینی می‌کنند» و من فکر می‌کنم یعنی ممکن است ندیده باشد سایت‌ها و روزنامه‌هایی را که در ده، دوازده سال اخیر، در آستانه‌ی هر انتخابات، از نامه‌ای که سیدمرتضی آوینی خطاب به سیدمحمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد نوشته، چه سوءاستفاده‌ای می‌کنند و سعی می‌کنند این‌ را جا بیاندازند که «شهید آوینی» با شخص آقای خاتمی رئیس‌جمهور و هر کس به ایشان منتسب است و همه‌ی اصلاح‌طلب‌ها به‌طور کلی، مشکل دارد. پس چرا آن موقع اعتراض نکرده بود و نگفته بود از اسم آوینی استفاده‌ی انتخاباتی نکنند؟

می‌گوید «عده‌ای قبل از شهادت ایشان فهمیدند اشتباه کرده‌اند و بقیه هم بعد از شهادت فهمیدند و متنبه شدند» و من فکر می‌کنم چطور ممکن است یادش رفته باشد پیش از شهادت که هیچ، پس از شهادت هم تا سه روز و تا بعد از برگزاری مراسم به‌خاک‌سپاری، سعی کردند خبر درگذشت او را (شهادت که جای خود دارد) منتشر نکنند. و بعد از آن هم تا به امروز آگاهانه تلاش کرده‌اند نوشته‌ها و گفته‌های قدیمی‌ترش را مطرح کنند و در محافل خودشان می‌گویند در اواخر زندگی‌اش منحرف شده بود و خدا دوستش داشت که عاقبت به‌خیرش کرد.


(شهید آوینی در آخرین لحظات عمر)

و پی در پی می‌گویند «سید مرتضی اگر الان بود»، «مرتضی اگر الان بود»، «آوینی اگر الان بود» و من فکر می‌کنم یعنی نمی‌دانند مهم‌ترین خصیصه‌ی او (که در این دوران میان مردمان نایاب است) این بود که مصلحت‌اندیش نبود، عافیت‌طلب نبود؛ که اگر بود، الان در میان ما بود و دیگر دلیلی نداشت فکرمان را به این مشغول کنیم که «او اگر الان بود، مشغول چه کاری بود». سیدمرتضی آوینی در تاریخ بیستم فروردین سال 1372 زندگی را به دیگران واگذار کرد و حیاتی دیگر آغاز کرد؛ ماه‌های آخر حال خوشی نداشت و همین به تاریخ شهادتش معنا می‌بخشد. دلیل بی‌حوصلگی و دلخوری ماه‌های آخر را با برگزاری میزگرد و جلسه و همایش، نمی‌توان کتمان کرد و پوشیده نگه داشت.»

منبع: خبرگزاری ایسنا

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

سوءاستفاده یک جریان تندرو سیاسی از ارزش های مذهبی و انقلابی مردم

نظرت را بنویس
comments

emir

مشکل از مائیست که گذاشته ای همه چیزمان را تحریف کنند و مصادره کنند...
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما