پانزدهمین جشن فارغ التحصیلی دانشجویان دانشگاه آزاد سبزوار

سال هاقبل از اینکه به عنوان دانشجو،وارد دانشگاه شوم، وقتی در مورد جشن فارغ التحصیلی صحبت می کردند یا در تلویزیون فیلمی در این باره پخش می شد، آرزو داشتم روزی من هم مانند دیگردانشجویان بتوانم در این مراسم شرکت کنم.

وقتی وارد دانشگاه شدم، مخصوصاً در ترم های آخر، ازبچه های گروه و یا مسؤلان مربوطه سؤال می کردم، جشن فارغ التحصیلی ما چه زمانی برگزار می شود.

ترم آخرهم تمام شد، و خبری ازاین مراسم نشد تا اینکه بعد از گذشت چند ماه، یکی از دوستانم به من خبر داد فردا در دانشگاه برای چند گروه جشن می گیرند. فکر می کرد ما هم مطلع شده ایم و شرکت می کنیم.

با اینکه زمان ثبت نام گذشته بود ولی می توانستم ورودی بگیرم اما چون بچه ها خبر نداده بودند یا شایدم به دلیل فاصله زمانی که بین ترم آخر و مراسم بود کمتر تمایل داشتم که در جشن شرکت کنم.

تا اینکه از طرف اسرار نامه، موظف شدم، ازاین مراسم گزارش تهیه کنم. به همین دلیل، روز دوشنبه 23 اردیبهشت، ساعت 6 بعد ازظهربرای گرفتن خبر به طرف دانشگاه حرکت کردم.

سوار بر اتومبیل شخصی که جلو در رسیدم، وارد دانشگاه شدم. چون مراسم بود کسی برای ورود جلو مرا نگرفت. ماشین را گوشه ای پارک کردم و پیاده شدم وقتی به اطراف نگاه انداختم تمام خاطرات دانشگاه یکباره به یادم آمد.

خاطرات تلخ وشیرین که همه بچه های دانشگاه حتماً آن را چشیده اند. به طور مثال وقتی کلاس مان تمام می شد، نیم ساعت وقت داشتیم تا کلاس بعدی. ترم هایی که هوا گرم بود بعد کلاس که حسابی تشنه و خسته می شدیم با دوست صمیمیم خانم آقا رضایی وبعضی اوقات با دیگر دوستان بستنی یا آب میوه ای می نوشیدیم و روی نیمکت آلاچیق یا زیر سایه ای می نشستیم خستگی در می کردیم.

اگر هوا سرد بود چای داغ هم می چسبید. به طرف سلف سرویس می رفتیم لیوان هایمان را پر چای می کردیم. لیوان من کوچک بود و لیوان دوستم بزرگ، به خاطراینکه چای بیشتری بگیرد، لیوانی خریدم که به اندازه یک کاسه چای می گرفت هر وقت ازکیفم بیرون می آوردم بچه ها حسابی می خندیدند.

وقتی قرار بود استاد درس بپرسد، با اینکه خوانده بودم ولی نمی دانم چرا مانند دوران مدرسه دست و پایم می لرزید. انگار ترس از این موقعیت در من نهادینه شده بود.

شب های امتحان دوروبرمان پر بود از جزوه و کتاب. از بس درس می خواندیم روز امتحان همه بچه ها رنگ پریده بودند انگاری همان لحظه از بیمارستان مرخص شده باشند.

با یادآوری این خاطرات لبخندی زدم و وارد سالن تربیت بدنی ، محل برگزاری مراسم شدم. جلو در سالن نگهبانان دانشگاه که همگی را می شناختم ایستاده و کارت ورود به سالن را چک می کردند.

من کارت ورود نداشتم. ولی آقای جمالی نسب یکی از نگهبانان با اخلاق دانشگاه با اینکه مرا کاملاً می شناخت ولی از من خواست تا از خانم جعفری برای ورود اجازه بگیرم. سه یا چهار نفر را دیدم که هر کدام برای اجازه و گرفتن عکس، مرا به کس دیگری معرفی می کردند.

آخرین نفر آقای شفیعی بودند. ایشان خواستند با رعایت کردن ضوابط، و آن هم از کسانی عکس و خبر تهیه کنم که خودشان تمایل به این کار داشته باشند. با اجازه ایشان وارد سالن شدم.

تمام سالن صندلی چیده شده بود و دانشجویان رشته های مختلف به همراه خانواده هایشان درآنجا حضور داشتند. به اطراف که نگاه کردم بچه های گروه حقوق را دیدم همه نبودند شاید از بین 180 دانشجو30 نفر در این مراسم شرکت کرده بودند.

 چند فیلم بردار و عکاس در سالن حضور داشتند. سمت چپ در ورودی سکویی درست کرده بودند برای سخنرانی واجرای نمایش که با بادکنک های رنگی و گل تزیین شده بود.

در ابتدای مراسم یکی از قاریان محترم سبزواری آیاتی چند از قرآن کریم را تلاوت کردند و بعداز آن، سرود جمهوری اسلامی ایران خوانده شد که همه به احترام آن برخاستند.

آقای دلبری مجری برنامه در حال صحبت و خواندن شعر عمو عمو زنجیر باف بود با این کار سر حضار در سالن را گرم می کرد تا کلیپ تصویری مربوط به جشن حاضر شود. گاهی هم یک لطیفه تعریف می کرد.

و سپس سرود مخصوص سبزوار خوانده شد...

دیار سربداران سبزواره                  زمینش آسمان افتخاره

مزار سوز آن شازده شعیبه                 قدیمی مسجد آن پامناره

....

چون برگزاری جشن مصادف بود با میلاد مولی الموحدین امیر مومنان علی (ع) و  بزرگداشت مقام والای پدر، مراسم حال و هوای دیگری داشت.

وقتی بچه های هم دوره ایم را دیدم خوشحال شدم، همه لباس های فرمی که معمولاً مخصوص جشن فارغ التحصیلی بود را پوشیده بودند. بعضی با والدین شان وچند نفرشان که ازدواج کرده به همراه همسرانشان در این جشن حضور داشتند.

بعد ار سلام واحوال پرسی، درباره اینکه به چه کاری مشغولند سوال کردم. هر کسی چیزی می گفت: عده ای شرکت در آزمون های وکالت و سردفتری را و برخی دیگر شرکت در کنکور سال آینده در برنامه کاری شان بود. کسانی هم که ازدواج کرده بودند همسرشان را نشانم می دادند ومی گفتند: زندگی مشترک!

حدود یک ساعت از شروع مراسم گذشته بود که مجری از ریاست دانشگاه آقای غفوری دعوت کرد برای ایراد سخنرانی بالای سن بروند.

آقای غفوری با تشویق حضار به آنجا رفت و صحبت خود را با صلوات بر محمد وخاندانش شروع کرد.

در ابتدای سخنرانی اش چون این مراسم متقارن با میلاد امام علی و روز پدر،بود، در این مورد صحبت کردند وبعد از تبریک گفتن به حضار در مورد جشن فارغ التحصیلی با دانشجویان مواردی را ذکر کردند.

ریاست دانشگاه همچنین در مورد اینکه دانشگاه آزاد اولین دانشگاهی است که در سبزوار تأسیس شده و در آغاز کار خود را با 100دانشجو شروع کرده و هم اکنون حدود28000فارغ التحصیل داشته است،صحبت کردند.

دانشگاه آزاد اسلامی در ابتدا بصورت یک دانشکده زیر نظر دانشگاه آزاد اسلامی تهران بود وبعد کارخود را به صورت مستقل آغاز کرد. برای راه اندازی این دانشگاه افراد زیادی به طور شبانه روزی تلاش کردند که بعضی از آنها متأسفانه در بین ما نیستند.

دکتر غفوری گفتند: علم باید با هنر همراه باشد، چون علم بدون هنر و هنر بدون علم، کارایی ونتیجه مطلوب را ندارد واین دانشگاه است که باعث می شود که این دو در کنار هم وهمراه با هم شکوفا شوند.

بعد از اتمام سخنرانی دکتر غفوری، مجری برنامه از دانشجویان رشته های مختلف که همگی لباس فرم به تن داشتند،خواست که برای گرفتن لوح تقدیر به بالای سن بروند.

دانشجویانی که همگی خوشحال از پایان دوره ی کارشناسی شان بودند و خود را آماده ی کار و یا ادامه تحصیل می دیدند،با اشتیاق لوح تقدیر خود را از ریاست محترم دانشگاه گرفته وبعد از اتمام مراسم عکس دسته جمعی گرفتند.

این مراسم هم مانند جشن های قبلی به پایان رسید.

امیدوارم لبخندی که این دانشجویان بر لب داشتند،با پیدا کردن کار مناسب تداوم پیدا کند.

بعد از خداحافظی از دوستانم از آقای شفیعی که اجازه ورود من را به سالن دادند تشکر کردم و از سالن بیرون آمدم، نگهبانان جلو در که آقای جمالی نسب از آنها مسن تر بود،از من خواست که از آنها عکس گرفته و در مجله قرار دهم.

وقتی می خواستم از دانشگاه خارج شوم دوباره به ساختمان علوم انسانی ومحوطه نگاه کردم و آنجا را با همه ی خاطراتش ترک کردم.

آرزوی سلامتی وسربلندی را برای همه ی دوستانم و دیگر دانشجویان از خدای بزرگ خواستارم.

برای مشاهده گزارش تصویری ازاین مراسم روی اینجا کلیک کنید.

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

مصاحبه با اولین رئیس دانشگاه آزاد اسلامی سبزوار

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما