محمد ابراهیم اکبری

مدیریت جهادی در فرهنگ (4)

عاقبت سر کنگبین صفرا فزود   روغن بادام خشکی می نمود[1]

با جوش های چندش آور روی صورت اجتماع ، ناشی از صفرای ناهنجاری  های اجتماعی چه کنیم ؟

هراجتماع  مثل یک انسان دارای جسم ظاهر ، شخصیت ، روح و روان است . قوانین حاکم برجهان هستی نیز اموری مسلم و عمومی است که خالق نظام آفرینش  برای گردش این چرخ  عظیم وضع نموده است . اجتماع ما روزگاری طفل معصومی بود . با هوش ، پرسشگر ، پرانرژی.  او را به دیدن صحنه های اعدام بردیم .

پیرامونش جای گل خار خشونت کاشتیم . مداد رنگی هایش را از او گرفتیم . به چشم هایش که دوست داشت هر روز رنگین کمان زندگی اش را به رنگ های مختلف ببیند  عینک سیاه و سفید زدیم .

این شد که آن طفل معصوم که زمانی از شنیدن کلمه ی آمپول می ترسید حالا دیگر از دیدن  طناب دار هم نمی ترسد. آنقدر سرش در حوادث روزگار به سنگ جهل شکسته شده است که دیگر از درد آمپول عار ندارد. پرخاشگر و دعواگر ! انصاف دهیم آیا دانش آموزی می تواند با کلمات چاقو، جنازه ، و خشم جمله ای زیبا بسازد !؟

بچه وقتی گرسنه است ( گرسنه ی نان ، بازیگوشی ، آزادی ، توجه و... )  هیچ قصه ای را نمی خواهد بشنود اگر هم وانمود به شنیدن کند دروغ می گوید ما وادارش کرده ایم دروغ بگوید . پاشنه ی آشیل جریان طبیعی هنجارهای اجتماعی در جامعه ی ما " نبود عشق به هم نوع و شوق به زندگی است "

چه باید کرد ؟

باید از همه خواهش کنیم سکوت کنند. نگاه و رفتارمان به این طفل معصوم را عوض کنیم .

سرکنگبین موعظه صفرا فزوده است به قول حضرت مولانا هر دارویی که بی جا و بی اندازه مصرف شود اثر معکوس دارد . آرزو دارم هر مسلمانی ساعت ها و روزها کام ذهنش را به حلاوت این حدیث عسلی از امام صادق ( ع ) شیرین نماید. " کونوا دعاه الناس بالخیر بغیر السنتکم " مردم را به غیر زبانهایتان ( با عمل ) به خیر دعوت کنید.

 

نویسنده: محمد ابراهیم اکبری

برای مطالعه مطالب بیشتر از همین نویسنده هم اکنون به پیوند درج شده در بخش کوچه پس کوچه پیوندهای همین صفحه مراجعه کنید.


توضیحات:

[1] . بیتی از حضرت مولانا جلاالدین محمد بلخی  

 

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

دولت دینی / دین دولتی

خوشبختانه به توافق نرسیدیم

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما