به مناسبت سالروز تولد استاد محمود دولت آبادی نویسنده برجسته سبزواری
دهم مرداد ماه مصادف است با سالروز تولد استاد محمود دولت آبادی نویسنده برجسته سبزواری که در حال حاضر از شناخته شده ترین نویسندگان ادبیات فارسی در جهان محسوب می شود.
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه ، دولت آبادی در 10 مرداد 1319 در روستای دولت آبادی در چند کیلومتری شهر ادب خیز و ادبیات پرور سبزوار متولد شده است. شهری که به واسطه نویسندگان و ادیبان برجسته ای درحوزه نثر فارسی نظیر ابوالفضل بیهقی ، ابوالحسن زید بیهقی، ملاحسین واعظ کاشفی ، دکتر علی شریعتی ، محمود دولت آبادی و... به عنوان «پایتخت نثر ایران» لقب داده می شود.
اینک در هفتاد و چهارمین سالروز تولد محموددولت آبادی اسرارنامه تصمیم دارد، بخش هایی از یک یادداشت مفصل و جالب توجه از جواددباغی مقدم یکی از روزنامه نگاران و فعالان رسانه ای سبزوار را منتشر کند که سال ها قبل درباره محمود دولت آبادی نوشته شده و تا کنون بنا به بعضی دلایل کمتر انعکاس رسانه ای پیدا کرده است.
متن کامل یادداشت پیش رو قبلا توسط جواد دباغی مقدم در اختیار تحریریه این مجله قرار گرفته ، اما اسرارنامه در ادامه بخش هایی از این یادداشت را منتشر می کند که با فضای سالروز تولد استاد دولت آبادی مناسبت بیشتری دارد:
تأملی بر دست نوشته ها و افکار خالق «کلیدر»
جواد دباغی مقدم:
این مطلب را در سال 1378 با استفاده از منابع بکر و مکتوبی که کیهان در اختیارم قرارداده بود نوشت.....
پیش از آن، یکبار تلفنی با دولت آبادی صحبت کرده بودم اما اینبار برای اولین بار خالق "کلیدر و روزگار سپری شده مردم سالخورده" را از نزدیک می دیدم. ذوقی داشتم عجیب و قریب، گفتم الان اگر نزدیکش شوم و بخواهم با لهجه خودمان با او صحبت کنم، جلو همه مرا پس می زند و حرفهای نامربوط می زند! اصلا خبرنگار هم که نباشی دلت می خواهد واکنش او را تماشا کنی، نزدیک رفتم، نزدیک و نزدیک تر... راستی چه باید بگویم آن هم در اولین دیدار؟! شما جای من باشی چه می کنی!؟
به لهجه سبزواری سلام کردم و حال و احوالی مختصر، از پشت میز و با عذرخواهی از دیگر میهمانان از جایش برخاست! گفت: بوی سبزوار می آید! در معرفی خودم از اسم عمویم نام بردم که در قدیم مامور جلب سربازان جوانان قدیم و از جمله خود وی بود، کسی که از نزدیک «گل محمد» و حاج علی باغجری هم سلولی گل محمد که چندین شب از او پذیرایی کرده و هزینه تهیه اسلحه و مهماتش را فراهم دیده بود، بعد از خواندن "کلیدر" خیلی با عمویم درباره او و مارال و بلقیس صحبت کرده بودم، ترانه های بلقیس را برایم نقل کرده بود که به دور شهر راه افتاده و خوانده بود «صدبار گفتوم همچی نکو ننه گل ممد! زلفای سیا ر قمچی نکو ننه گل ممد...» ترانه ای که «عبدالحسین کارگری» یکبار تنها آن را به زیبایی هرچه تمام خواند، که بعدها شنیدم بنا به اعتراض مقامات محلی (باتوجیه این که گل محمد شخصیتی یاغی است) تنها یکبار از تلویزیون مرکز خراسان پخش شد و چنان به دور دوتار و موسیقی محلی دیارم تار انزجار تنیدند که از "موسیقی سبزواری" دیگر نه نوایی برخاست و نه کسی جرات نزدیک شدن به آن را در خود دید! راستی که موسیقی محلی هم خیلی خوب است، شما چی ؟ موافقید؟ (!)
عموی خدابیامرزم خیلی از خاطره هایش را برایم نقل کرده بود و خواندن رمان کلیدر با لمس شخصیت های قصه، خیلی جذابتر و دلنشین تر بود.
نثر محمود، یک تابلو نقاشی است
زبان در قصه و داستان ویژگی های منحصر به فردی دارد و در «رمانهای کلیدر و روزگار سپری شده مردم سالخورده» آراسته و آغشته به زبانی رسا و قابل فهم برای همه سنین است، خواننده نه محو زبان می شود و نه درگیر آن (هرچند) چنین به نظر می آید که شماری از عبارات به تجسم شما لطمه ای می رساند اما هرچه جلوتر می روید، در پاره ای حتی نوازشتان نیز می دهد که چنین نگارشی به زعم نگارنده، هنر است.
البته در این نوع نثر پاکیزگی توأم با وسواس خاصی وجود دارد که انگار تصویرهای ارائه شده، شما را به دیدن یک تابلو نقاشی، فرا می خواند! شاعرانه و رمانتیک صرف، هم نیست تا حواس خواننده را پرت کند. با این همه داستان در این نوع زبان، چنین گویشی جلوه بیشتری دارد تا زبان دیگری، زبان فاخر که خواننده را محو خود می کند و داستان را نیز در سایه خود قرار نمی دهد، شما در داستان های محمود دولت آبادی می توانید چنین رویا و اعجازی را ببینید.
به پای صحبت بزرگان هم که می نشینی حرفهای تازه ای می شنوی که حاکی از بزرگی و شاهکار خلق شده از سوی وی دارد:
مهدی اخوان ثالث، درباره آثار نویسنده بزرگ معاصر کشورمان چنین میگوید: من از کار دولت آبادی (کلیدر) بوی تولستوی را میشنوم او یک زبان محلی را هم حماسی کرده و هم در او یک اثر ادبی خلق کرده است.
تولستوی که درباره داستایوسکی معتقد است: بزرگترین نویسنده روس که بسیار بد می نویسد. تنها رؤیای من در زندگی این است که افراد خیلی معمولی بتوانند کار مرا بخوانند و بفهمند.
اما در مقابل این تمجید، نیشتر انتقادات زیادی از سوی بزرگانی که شاید تصورش را هم نمی کردیم، ادا شد، کسانی که امروزه حرفهای خود را یا پس گرفته اند یا دیگر در جمع ما نیستند، به عنوان مثال، روز 15 شهریور 1352 هوشنگ گلشیری (پیش از خلق کلیدر) به نشریه تماشا گفته است: دولت آبادی دارد راههای قصه نویسی نیم بند خود را به همواری استقلال نزدیک میکند، منظور از استقلال، راه بردن به کوچههای ژرفاهاست، ژرفای عاطفی و زندگی افراد است.
عزت الله زنگنه نیز درباره محمود دولت آبادی معتقد است: دولت آبادی در تجسم حرکات و قیافه آدمها نویسنده موفقی است و اگر بخواهیم نمونهای از نویسندگان خارجی نام ببریم «داستایوفسکی» میباشند؛ نویسنده از یک زبان بیانی گذشته و به زبانی تصویری رسیده است. او در انتقال مفاهیم موفق است و هنر دولت آبادی در این است که در بار کردن سنگینی گناه اصراری ندارد که به گروه یکی از قهرمانانش فشار بیاورد «نویسنده» ناظری بیطرف که میگوید و مینویسد، بیهیچ تغییری یا تعبیر و اظهارنظری.
محمود دولت آبادی سال 1319 در روستای دولت آباد واقع در حاشیه جنوبی شهرستان سبزوار متولد شد. پدرش عبدالرسول در همان روستا به گیوه دوزی و کارهای متفرقه مشغول بود. نوشتن را با «تنگنا» در قالب نمایشنامه آغاز کرد و «گاوارهبان» را در سال 1350 نوشت «عقیل عقیل، لایههای بیابانی، سفر، آوسنه بابا سبحان، هجرت سلمان، مرد، باشبیرو، از خم چمبر موقعیت کلی هنر و ادبیات، ما هم مردمی هستیم، جای خالی سلوچ، کلیدر و روزگار سپری شده مردم سالخورده، آهوی بخت من گزل، ققنوس، روز و شب یوسف» از جمله نوشتههای دولت آبادی است.
دولت آبادی از نگاه نویسنده کلیدر:
وقتی من کار نویسندگی را آغاز کردم، تجربه تآتر را داشتم، در تآتر به لحاظ برخورد نزدیک با افراد و موقعیتها و تیپهای گوناگون انسان زود متوجه حساسیتها، خلق و خوها و واکنشها در مقابل نوع کار خود و استعداد خودش میشود.
وقتی نوشتن را انتخاب کردم که حدودی از خصلتهای اجتماعی و شخصیتی و فردی مردم را شناخته بودم، این خصایص متاسفانه همهشان برجسته نیستند، ما ملت کهنهای هستیم و ملتهای کهنه یک نوع مسائلی دارند و ملتهای نو یک نوع مسائل دیگر، ملتهای کهنه در الگوهای بسته فکر میکنند، الگوی تفکر در جوامع بسته، الگوی پدرسالار است.
جوامع کهنه از هرمهای کوچک کوچک شروع میشود تا به هرم بزرگتر برسد. در این ساختار هرمی، خصال برجسته کم پدید میآید، خصالی که فرزانگی، آزادگی، بلندنظری، کم توقعی و زحمت کشی درش (در آن) نمایان باشد و...
* محمود دولت آبادی تا 12 سالگی در روستا ماند. تحصیلات خود را تا مقطع دبیرستان ادامه داد و سپس به کارهایی از قبیل «گوسفندداری، کفاشی، تخته گیوه کشی، دوچرخهسازی، کارگری پنبه پاک کنی، سلمانی گری، حروف چینی، کارهای پشت صحنه تآتر و...» مشغول شد.
او برخلاف سایر نویسندگان دست به انتشار مجموعهها و داستانهایی با موضوع «روستا» زد. هر چند رنگ و بوی آثار و حوادث اتفاق افتاده، مربوط به خاطرات شخصی دولت آبادی است اما نباید از نظر دور داشت که مجموع این آثار ویژگی مشترکی دارند که آن نیز مربوط به زبان حماسی به کار رفته در «قصه»ها و حس شاعرانه و جذابیتهای گاه پنهان نوشتاری وی میباشند.
نشریه ره آورد چاپ آمریکا بهار 71
نخستین داستان از دولت آبادی سال 1341 در مجله آناهیتا چاپ شد این داستان «ته شب» نام داشت.
شخصیت اصلی ته شب به مبارزه سیاسی علیه شاه روی آورده بود و...
رابطه شخصیت قصهها و نویسنده
بنا به اعتقاد بسیاری از منتقدان و نویسندگان، اثری موفق است که نویسنده خود یکی از شاهدان عینی آن باشد، به این معنی که واقعه برای نویسنده و راوی قصه اتفاق افتاده یا آن را لمس کرده باشد. دولت آبادی بارها گفته است و خود را مقید به مطالعه و نوشتن میداند چرا که میگوید شخصیتهای حاضر در رمان و داستان بازتابی از شخصیت اجتماعی و خلقیات درونی نویسنده هستند که هر چه تنوع شخصیتی «قصهها» بیشتر میشود. شخصیت نویسنده از پیچیدگی بیشتری برخوردار است. و این پیچیدگی در بیش از یکصد شخصیت در کلیدر نهفته است.
اما در یکی از بزرگترین رمانهای دنیا «جنگ و صلح – لئون تولستوی» دویست چهره مختلف و متنوع به ایفای نقش پرداختهاند که حاکی از پیچیدگی و قابلیت واقعی – لئون تولستوی – میباشد و نشان از دقیق شدن وی به دنیای پیرامون خود است که توانسته براساس مشاهده و آنچه در لایههای ذهنیاش طی 20 سال ته نشین شده، دست به خلق رمان – جنگ و صلح – بزند.
خلق این چهرهها نشان میدهد که تولستوی به دنیای پیرامون خود توجه کرده و اصلا با آن زیسته است.
دولت آبادی درباره رابطه شخصیتهای اثر با نویسنده و درباره خود میگوید:
«... من به هیچ چیز خود فخر نمیکنم، مگر به وسعت نظر خودم، من روستایی هستم، در جامعه شناسی، خصلت عدهای که برای روستاییها شناختهاند و قایل هستند – تنگ نظری – است، این خصیصه را هم خیلی زود کشف کردم و به همان سرعت نفیاش کردم و...»
همچنین یک نشریه اپوزیسیون در خارج از کشور به نقل از دولت آبادی مینویسد:
... به همان اندازه که مردم از آثار من استقبال کردهاند، روشنفکرها – به خصوص اهل قلم – با این آثار و با خودم برخوردهای کین توزانه داشتهاند چه در سکوتشان و چه در محافل و نطق و نگارششان! – علیه بنده با لحنی بیادبانه نوشته و زهر کینه بیمحل خود را در کنایههای نیش غولی ریخته و به تلویح مقداری تلقینات خصمانه و عوام پسند در آن گنجاندهاند، به چه عاملی جز غرضورزی حمل توان کرد؟!
دولت آبادی و سیاست
... من از سیاست زدگی بیزارم و آن را مهمل و پوچ میانگارم به نگاه بسیاری از منتقدان شخصی «دولت آبادی» اکثرا او را طرفدار چپ و کمونیست خواندهاند!
اما دولت آبادی از همان ابتدا (سالهای چهل تا چهل و دو) از سرمایهداری و نظام ارباب رعیتی در روستاها انتقاد کرد و به این دلیل توسط ساواک بارها دستگیر شد.
«آدینه» با نگاهی آلوده به سیاست، چگونگی دستگیری دولت آبادی توسط ساواک را در سال 53 چنین توضیح میدهد:
بازداشت محمود (دولت آبادی) تا اسفند 1355 طول کشید، علت آن هرچه باشد، ریشه در خاستگاه اجتماعی، تحول فکری و پرورش فکری و سیاسی او دارد که دیدیم نه نازپرورده تنعم بود و نه برج عاج نشین و دست پرورده مرامهای وارداتی یا جعلی داخلی و در نتیجه نمیتوانست با نظام حاکم کنار بیاید و در بازیهای سیاسیاش شرکت بکند!
و دولت آبادی خود در این باره میگوید:
در سال 53 هم که من را دستگیر کردند و یکی دو سال وقت عزیزم را به هدر بردند. یکی از اتهام هایم این بود که تمام این افرادی را که ساواک دستگیر می کند میگویند توی خانه هایشان کتابهای تو است و بالاخره ساواک مدعی بود که «اگر ما به خاطر کتاب او می رویم زندان، پس چرا دولت آبادی دارد ول میگردد!! و ما را بردند کنار دست آنها!»
در هفته همبستگی ملی (14/8/57) روزنامه کیهان اقدام به چاپ سخنرانی وی میکند. در لایه های این متن نیز چنین استنباط می شود که دولت آبادی تحت تاثیر مستقیم افکار کمونیستی است و گویا این تاثیرپذیری در لایه های داستانی اش نیز لازم و ملزوم یکدیگرند.
«... نیروهای چپ دم به دم از بیرون مثله شده و از درون شقه شقه، بنابراین واقعیت امر نشان میدهد که نیروی چپ نه از انسجام لازم و نه از گسترش لازم برخوردار است ولی خوشبختانه به نظر میرسد نیروی مزبور از واقعبینی کافی برخوردار هست تا بیگدار به آب نزند!»
دولت آبادی کار در پشت صحنه تآتر را به عنوان شغل پذیرفته بود و شاید از دلایل عمده اشتباه منتقدان شخصیت و نه آثار دولت آبادی به همین خاطر باشد که او در تآتر آناهیتا (تآتر اسکویی ها) عضویت داشت!
کار تآتر در آناهیتا
مصطفی اسکویی به همراه همسرش پس از بازگشت از شوروی به ایران، مقدمات کار تآتر را در لاله زار فراهم کردند. در آن زمان تآتر تحت تسلط دربار بود به جز معدود گروهی که آنها کار اصیل تآتر انجام نمی دادند و بیشتر به دلقک بازی و سیاه بازی شبیه بود.
با حضور اسکویی ها و اجرای چند نمایش در خور تحسین، دربار اجازه تاسیس «آناهیتا» را داد.
تحول بارز و آشکار در تآتر از سوی روس ها توسط «کنسانتین سرگیویچ استانیس لافسکی» (1938-1863) به منزله نقش بر آب کردن تمامی جریانهای قبلی تآتر و تصویری از آن بود.
استانیس لافسکی ضمن برپایی سمپوزیومی با حضور 86 چهره ممتاز تآتر جهان در مسکو، کنش و واکنش های یکصد ساله تآتر را بر هم زد و نوترین جریان بنا شد (و تاکنون نیز ادامه دارد...)
در کشورمان نیز به جز انجام تعزیه، کار حرفهای تآتر تنها در تآتر سعدی، فرهنگ، فردوسی و یکی دو جای دیگر انجام می شد.
چهره هایی نظیر محقق الدوله (نمایش شرکت علمیه فرهنگ و موسس تآتر دائمی تآتر ملی 1294-1288)، سیدعلی نصر موسس کمدی «کمدی ایران در سال 1300 شمسی، افلاطون شاهرخ موسس تالار زرتشتیان 1295-1325) و تلاش آنان در کنار گروههای خاری نظیر «هنری مسکو، کمدی فرانسه، رینهارد آلمان و یا بورگ اطریش» از آنچنان انسجام و قدرت آموزش مناسب برخوردار نبودند و گهگاه حضور چهره هایی از آموزشکده هایی همچون دارالفنون بارقه ای از امیدواری را روشن میکرد تا اینکه...
گروه تآتر نوشین و جمع شدن آنان و از وطن رفته ها باعث رونق تآتر شد چهره هایی نظیر «عبدالحسین نوشین، نصرت الله کریمی، اعلم دانایی، بانو لرتا، حسین خیرخواه، مهین طاقایی، مصطفی اسکویی معرفی شدند و ...»
اما محمود دولت آبادی نیز در هنرکده آناهیتا به سرپرستی مصطفی اسکویی در کنار چهره هایی نظیر «مهدی فتحی، شیراندامی، سلطانپور، بیژن مفید، جعفر والی، بوتیمار، دوشیزه آزرم، پرویز بهرام، بالاسانیان، جمشید اسماعیلخانی، عزت الله انتظامی، آربی آوانسیان، مرضیه برومند، رضا بنفشه خواه، بهرام بیضایی، پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، امین تارخ، سوسن تسلیمی، سیاوش تهمورث، نیکو خردمند، ایرج راد، داوود رشیدی، حمید سمندریان، پری صابری، پرویز صیاد، مهدی فخیم زاده، فرزانه کالی و ...پرورش یافت. گروهی که با اجرای سنگین ترین کار تآتری در تهران سر و صدای زیادی را برانگیخت.
اجرای نفس گیر نمایش «اتللو» منتقدان آناهیتا را به حیرت واداشت و از همین جا منتقدان ساز مخالفت سر دادن و با شعار «کمونیست» عملا مانع از فعالیت آنان شدند و چون دولت آبادی نیز در این جمع قرار داشت از این ضربات بی بهره نبود!
محمود در این باره می گوید: «... هدف اصلی حکومت گذشته معطل کردن و نهایتا مضمحل کردن این نیروها بوده است. نکته قابل توجهی که وجود دارد این است، هنرمندانی که به سمت تآتر دولتی کشیده شدند نیز از جمله بااستعدادترین هنرمندان ما بوده اند. در آن سیستم قرار بود تآتر ما خراب شود... تآتر دولتی فقط سلطانپور را به زیر تازیانه نمی برد. فنی زاده را هم تباه می کند، فقط رحمانی نژاد و محسن یلفانی را فلج نمی کند، پرویز اعظمی را هم وادار به خودکشی می کند، فقط مهدی فتحی را منزوی نمی کند، هوشنگ سارنگ را هم وادار میکند در اتاق تنگ یک مسافرخانه درجه 4 خودش را با کارد از پا درآورد و...
با پیروزی انقلاب اسلامی «محمود دولت آبادی» به عنوان نخستین رئیس مرکز تآتر جمهوری اسلامی ایران برگزیده می شود و اولین روز تآتر را نیز برگزار می کند و متاسفانه پس از انقلاب نیز همان حرف و حدیث ها تکرار شده و از محمود به عنوان یک نیروی سیاسی یاد میکنند که وابسته به حزب توده است و ... باعث می شود باز هم به انزوا کشیده شود...
او در مقابل شرایط مختلف تنها سکوت می کند و این سکوت او باعث می شود تا کج اندیشان هر چه در چنته دارند رو کرده و به هر چه میخواهند او را بخوانند و قطعا آگاهان و فرهیختگان نام و یاد او را به خاطر خدمت بزرگ فرهنگیاش خلق بزرگترین «رمان» به زبان فارسی تکریم خواهند کرد...
دولتآبادی زبانی ساده و روستایی نیز دارد در همان سالها که نثر ساده و روان او طرفدار داشت برخی روشنفکران او را نویسنده نمیدانستند. خود درباره شرایط آن روزها معتقد است:
«بزرگترین تجریه آن سالها این بود که توانستم - بت های ساخته شده در اندیشه و هنر را از نزدیک ببینم و بشناسم و دریابم که آنها سنجیده ساخته شده اند از طرف جریانهای مختلف.
در آن بتها بیش از هر چیز خودپسندی و خودبزرگبینی که آغشته به دروغ و تعصب (بیشتر دورویی) به چشم میخورد. از همدیگر بیخودی تعریف می کردند و در همان حال پشت سر هم زشتگویی میکردند. در کانون نویسندگان و درست در آستانه انقلاب، خیلی ها انقلابی شدند که پس از پیروزی انقلاب این دورویی و غرض ورزی وجود داشت و الان هم وجود دارد...»
او بارها تاکید کرده و گفته است که:
حقیقت مسلم این است که نویسندگان راهی ندارند جز این که در مناسبات سیاسی و اجتماعی رهرو حقیقت باشند، گرچه اکثر آنان فرجام شنیع و پر از شقاوتی نیز داشتهاند مثل - دهخدا - که به تنهایی و انزوا پناه برد - میرزا جهانگیرخان شیرازی - یا که - عارف قزوینی - یا مدیر روزنامه صوراسرافیل که به خاطر ویژگی خاص خودش به قدرت حاکم نزدیک شد.
شخصیت دولت آبادی
چهره ای موقر، لبخندی صمیمی و حوصله ای بی نظیر دارد. وقتی به سراغش می روی ابتدا به حرف هایت گوش می دهد و می گذارد به هر میزان که می خواهی صحبت کنی و در نهایت به تناسب موضوع مورد بحث نقطه نظرات خود را پیشنهاد می کند، دوست ندارد شما آنها را اجرا کنی بلکه میخواهد متذکر شود مشورت و نظرخواهی از دیگران عادت خوبی است،...
در کنفرانسها و نشستهای سیاسی - فرهنگی خارج از کشور به اقتضای موضوع شرکت داشته و به خاطر سخنرانی در دانشگاههای معتبر جهانی درباره داستان نویسی همواره مورد ظن دولتمردان نیز بوده است به گونهای که در 1991 به دعوت سیرا CIRA «مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران در دانشگاه میشیگان آمریکا» به «مثلث نحث/نحس/» اشاره می کند که بر اثر جنگ پدیدار می شود.
دولت آبادی می گوید در آن کنفرانس کسی حاضر نشد مطالبم را به لاتین برای حاضران در جلسه ترجمه کند!
مجله دنیای سخن چاپ آمریکا درباره رفتار مودبانه دولت آبادی در گزارش سفر او به آمریکا و کانادا از زبان او می نویسد:
«احساس کردم نمی توانم به کشوری سفر کنم که ارتش و سیاست آن دارد به بهانه دیوانگی های صدام، منطقه را به آتش میکشد، خواستم عذرخواهی کنم که دیدم دعوت کنندگان من ژنرالهای آمریکایی نبودهاند! بنابراین موضوع جنگ را انتخاب کردم.»......
اگرچه موفقیت جهانی «کلیدر» و ترجمه همزمان به زبانهای زنده دنیا و در پی آن درخواست چاپ «روزگار سپری شده مردم سالخورده» از سوی انتشارات بزرگ جهان، از دولت آبادی شخصیت ممتازی ساخته است اما هنوز این توفیق در داخل کشور نصیب او نشده است! تا به عنوان بزرگترین نویسنده ایرانی قدرش را بشناسیم،
نویسنده: جواد دباغی مقدم
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
پیام محمود دولت آبادی به مناسبت درگذشت شادروان دکتر محسن پسندیده