گزارشی از انجمن شعر مشکات سبزوار، تجلی گاه اندیشه شاعران جوان

انجمن آیینی شعر مشکات که مدتی است، در سبزوار راه اندازی شده است، به نظر می رسد این روزها با حضور تعداد قابل توجهی از شاعران شناخته شده و اساتید ادبیات سبزوار و نیز با جذب شماری از شاعران جوان این شهر، به یکی از کانون های پیشرو فعالیت های ادبی در شهر دیرینه های پایدار تبدیل شده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، یکی از ویژگی های خوب جلسات هفتگی انجمن آیینی مشکات که بعد از ظهر هر پنجشنبه درمحل کتابخانه حاج ملاهادی سبزواری برگزار می شود، این است که علاوه بر شعرخوانی، به برگزاری کلاس های آموزشی عروض و قافیه توسط دکتر دلبری از شاعران شاخص دو دهه اخیر سبزوار نیز می پردازد و بدین ترتیب جنبه ادبی و آموزشی این جلسات درکنار یکدیگر قرار گرفته اند.

گزارش کامل جلسات انجمن آیینی شعر مشکات که پنجشنبه ها در محل کتابخانه حاج ملاهادی سبزواری برگزار شده، توسط وبسایت کتابخانه های عمومی سبزوار منتشر گردیده است.

دراین گزارش، که خبرنگار وبسایت اداره کتابخانه های عمومی سبزوار تهیه کرده، تعدادی از اشعار و نقدهای واردشده به آن ها نیز عنوان شده است که همین ویژگی مطالعه این مطلب را جالب تر می کند:

به گزارش روابط عمومی اداره کتابخانه های عمومی سبزوار نشست انجمن شعر آیینی مشکات سبزوار در ساعت ۱۶ روز پنجشنبه به روال هفته های گذشته در کتابخانه حاج ملا هادی سبزواری با کلاس آموزشی  عروض و قافیه توسط آقای دکتر دلبری آغاز شد .پس از این کلاس که مورد توجه شاعران انجمن و به ویژه شاعران جوان قرار گرفته است شعر خوانی شاعران انجمن آغاز شد .
طلیعه شعر خوانی  معرفی کتاب “کویر- تاک- ترنج” (مجموعه شعر شاعران شهرستان کاشمر) توسط آقای جعفری نسب  مدیر اجرایی انجمن بود که این معرفی با قرائت غزلی از این کتاب انجام گرفت. سپس برنامة شعر خوانی با قرائت شعر خانم کریمی آغاز شد.  غزل این هفته ایشان بر خلاف شعرهای هفته های گذشته اش وزنی طولانی و نامانوس داشت که ازاین منظر مورد نقدهایی قرار گرفت .
آقای حسین خیر آبادی سپیدی خواند با این آغاز :
بادها که به سمت تو می وزند/ دنیا برایت شلوغ میشود / پنجره هارا باز کن/ بگذار باد ها به خانه بیایند /این صندلی ها تاب نشستن تنهایی را ندارند
آقای احسان دولت آبادی اشاره کرد که در چنین شعرهایی باید درخرج کردن کلمات خسیس بود در این مقطع بحثی در مورد فردیت در شعر آغاز شد که نمونه هایی از این ویژگی در شعر معاصر آورده شد .
اسماعیل دلبری که این روزها هم خوب کار می کند هم فراوان و کارهایش رو به پیشرفت است غزلخوان بعدی بود:
مجنون شدم تا بیقرارت را ببینی
تصویر یک چشم انتظارت را ببینی
آقای جعفری نسب در مورد لزوم حضور نماد هایی در شعر آیینی بحثی داشت نمادهایی که بتواند به عنوان یک کلید واگوی حکایت پنهان شعر باشد .
آقای پوریا پدرام نیا شاعر دیگر انجمن و از جوانان خوش آتیه ی انجمن و صاحب مقام در جشواره کشوری خوارزمی این گونه آغاز کرد :
حالامنم با مرد های توی رویایت
حالا منم با دست های رو به فردایت
فضای این شعر تا حدی مبتنی بر پارامتر های شعر پست مدرن بود که آقای احسان دولت آبادی در این زمینه بحثی را آغاز کرد و با لزوم حضور گفتمان اجتماعی در چنین شعرهایی بحث را پایان داد . آ قای نژاد هاشمی معتقد بود که تصاویراین شعر ترکیبی از نوکلاسیک و پست مدرن است و اشکالاتی از این نوع را نباید در این چنین شعری مطرح کرد.
آقای احسان دولت آبادی صاحب مجموعه “به اتهام غزل”با غزل زیر حسن ختام این محفل بود:
یک واژه از تمام زمین  کم نمی شود روزی که چای بی لب تو سرد می شود
                                             مردان شبیه گله گرگی امیدوار بی عشوه ها زنانگی ات مرد می شود
جلسه در ساعت شش بعد از ظهر با صلواتی به پایان رسید در زیر برخی از شعر های خوانده شده در این نشست آورده می شود:
حالا منم با مردهای توی رویایت
حالا منم با دست های رو به فردایت
حالا منم با هیچ هایی که تمامم شد
با این گلوله که بدون شک حرامم شد
اصلا بیا باور کنم هستی و می مانی
یا گرم خواهم شد از این دستان سیمانی
اصلا بیا…دیوار هارا ترک خواهم گفت
از این نفس سیگار هارا ترک خواهم گفت
اصلا بیا رنگم کن و باور کن و رد شو
اصلا خودت باش و شبیه هیچ کس بدشو
اصلا بگو کابوس ، تنهایی و تاریکی
هی گریه شو ، هی بغض شو، هی بوق ممتد شو
هی داغ شو زیر هجوم چنبر سردی
هی خنده کن از آنچه با قلبم نمی کردی
هی قصه های بی سر و ته توی ذهنم باش
باور کنم، از آنچه بردی و نیاوردی
یک استکان ، یک دفتر پاره، دوتا کبریت
یک صندلی نصفه و آن سو ترش مردی
که نیستم، که توی هرگز می شود باشی
که حل شده در حس زرد کل نقاشی
…و دست های تو میان این همه زردی
که سرخی ات را هی میان بوم می پاشی….                 پوریا پدرام نیا
تکرار غم گرفته یک بوسه بر لبت
در حجم جان سپردن مردی کنار تو
سیگار میکشد شب مغموم چشم هات
در انزوای حسرت مردی دچار تو
****
دیوانه ای که روی مچش حک شده ست درد
درگیر گر گرفتن سر درد لعنیش
هی فکر میکند به زن خسته از خودش
بیزار تن سپردن به مرد لعنتیش
****
تاریخ بعد ما و پس از شعر های من
در یک نگاه گیج مرا را ضجه میزند
…و فکر میکند که تو را درک کرده است
اما فقط به دور خودش تار میتند
****
چشمان لعنتی ت جهانی معلق است
در عمق پلک گیج تو از پشت عینکت
جامانده از تمام گذشته در عمق تخت
از لحظه های بودن با تو عروسکت
****
دور تسلسل است کنار تو بودنم
یک نعش کرم خورده در اندوه هر شبت
هرکار میکنم شب من باز میشود
تکرار غم گرفته یک بوسه برلبت
****
امیراحسان دولت آبادی
یک واژه از تمام زمین کم نمیشود،
روزی که چای بی لب تو سرد میشود
مردم شبیه گله گرگی امیدوار
بی عشوه ها زناگیت، مرد میشود
****
دنیا همیشه جاده ای از مرگ تا خودت…
انسان همیشه مقصدی از درد تا جنون …
زندان تمام خانه بی توست،، بعد تو
پاییز ،پشت پنجره مان زرد میشود
****
جغرافیای کوچک اخبار کل روز
از جنگ های هر شب من با تو بیخبر
امشب عروسکم نرو از تخت خواب من
انگار مرد بی نفست درد میشود…
****
از لحظه ها ی ساکت مترو بدون تو
تا غربت همیشه گی پارک ، سینما
اتش بزن به قهو ه ام امروز روی میز
کافه بدون چشم هی تو سرد میشود
****
آرام کنج پارک به ارایشت برس
با هرکسی شبیه تر از من به من بخواب
عاشق شدی، ببین که خدا نیز گاه گاه
بدتر ازآنچه بر سرت اورد ،میشود
****
لیلا ترین حقیقت مردان شهر من
رسواترین گزینه امروز زندگیم
آنکس که چشم های تو را شعر ساخته ست
یک روز در جنون تو شب گرد میشود
****
امیراحسان دولت ابادی

منبع: وبسایت اداره کتابخانه های عمومی سبزوار

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

شعر طنزی برای پدر از شاعر خوش ذوق سبزواری علی شادان

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما