روزگار کم فروغ کتابفروشی امینی با 70 سال قدمت در خیابان بیهق سبزوار
نام خیابان بیهق اکثریت قریب به اتفاق مردم سبزوار را به یاد اصلی ترین بازار غرب خراسان و محل پر رفت و آمد خرید و فروش های اقتصادی می اندازد. با این حال این خیابان تاریخی که از بناهای کهن اطراف آن می توان حدس زد، حداقل بخش هایی از آن قدمتی بیش از هزارساله دارد، نقش هایی بسیار بیشتر از این را در طول حیات چند صد ساله اش ایفا کرده است.
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، بیهق نه تنها یکی از اصلی ترین مراکز اقتصادی سبزوار در یک قرن اخیر بوده است، بلکه به واسطه قرار گرفتن یک امامزاده، و چند مسجد بزرگ که محل برگزاری مراسم های عمده عزاداری در طول سال است از لحاظ مذهبی نیز در سبزوار مرکزیتی خاص دارد، و باید به این ها نقش سیاسی خیابان بیهق در تاریخ دور و نزدیک سبزوار را نیز افزود. چرا که نه تنها قرن ها قبل بذر جنبش ملی مذهبی سربداران با حضور شمار زیادی از مومنین این دیار در مسجد جامع واقع در خیابان بیهق پاشیده شد بلکه در دوران معاصر نیز اصلی ترین کانون ظهور و بروز انقلاب اسلامی ایران در غرب خراسان، همین خیابان بیهق و مسجد جامع آن بوده است.
اما خیابان بیهق علاوه بر آنکه همواره مرکز شکل گیری مهمترین رویدادهای سیاسی، مذهبی و اقتصادی سبزوار بوده است، در زمینه فرهنگی نیز این خیابان نقش ویژه ای در تاریخ تمدنی سبزوار ایفا کرده است.
وجود چندین مدرسه تاریخی در نظیر مدرسه فصیحیه، مدرسه شریعتمدار و مدرسه فخریه به عنوان قدیمی ترین مدرسه ایران با قدمت 1100 سال که هنوز هم کاربری آموزشی دارد (منبع) یکی از جلوه های بارز نقش فرهنگی خیابان بیهق است.
ولی علاوه بر همه این ها، خیابان بیهق محل قرارگیری شماری از قدیمی ترین کتابفروشی های شهرستان سبزوار نیز هست که کتابفروشی های امینی و اسراری دو نمونه از این موارد هستند.
کتابفروشی هایی که در روزگاری نه چندان دور در شهر دانشوران بیدار از رونق خوبی هم برخوردار بودند، اما رفته رفته با تغییر شر ایط اجتماعی و کاهش میل به مطالعه در کشور و فراگیر شدن استفاده از رسانه های دیگری نظیر سینما، تلویزیون، روزنامه، اینترنت و ... کم کم ستاره اقبال کتابفروشی های قدیمی و جدید خیابان بیهق سبزوار رو به افول گذاشت تا نقش فرهنگی خیابان بیهق در مقابل نقش های اقتصادی، سیاسی و مذهبی آن کمی کمرنگ تر شود.
با این حال کتابفروشی های قدیمی خیابان بیهق با همه رنجیدگی ها و فرسودگی ها، همچنان هستند و به فعالیت خود ادامه می دهند و هر از گاهی مورد توجه اصحاب رسانه قرار می گیرند.
در همین راستا، بهار 93 بود که یکی از خبرنگاران افتخاری اسرارنامه به سراغ کتابفروشی اسراری رفت و درمطلبی که همان زمان با تیتر «نواده حکیم سبزواری و نیم قرن همدمی با کتاب در شهر دیرینه های پایدار» در بخش چای داغ این مجله منتشر شد، به گفتگویی با صاحب آن کتابفروشی پرداخت.
به تازگی نیز توجه حورا نژاد صداقت، خبرنگار ایبنا (خبرگزاری کتاب ایران) به این دو کتاب فروشی قدیمی در غرب خراسان جلب شده و گزارش هایی را در این باره تهیه و منتشر کرده است.
هرچند خبرنگار غیرسبزواری ایبنا طبیعتاً شناخت صد در صدی نسبت به شهر سبزوار و مسائل آن ندارد و به همین دلیل در برخی قسمت های گزارش دچار اشتباهاتی کوچک یا بزرگ شده و به عنوان مثال سبزوار را دارای دو خیابان اصلی معرفی کرده است! اما با این حال گزارش کلی خانم نژاد صداقت از حال و روز کتابفروشی های قدیمی سبزوار، منطبق با واقعیت ناراحت کننده ای است که این روزها نه تنها در شهر سبزوار، بلکه تقریباً گریبانگیر تقریبا همه شهرها و مناطق کشور شده است.
اسرارنامه در ادامه این مطلب، اولین قسمت از گزارش خبرنگار ایبنا را منتشر می کند که در آن به گفتگو با صاحب کتابفروشی امینی پرداخته و این گزارش اواخر اسفند 93 در وبسایت ایبنا انتشار یافته است:
کتابفروشیهای سبزوار چگونه روزگار را سپری میکنند؟ / 1
روزگار بیفروغ کتابفروش قدیمی بیهق/ رمان 5 هزار تومانی هم دارید؟
کتابفروشی امینی در خیابان بیهق سبزوار، با قدمتی حدودا 70 ساله، روزهای بیفروغی را سپری میکند. کتابهای قدیمی این کتابفروشی همه زیر گرد این سالهای بیرونق خرید کتاب، رنگ فراموشی گرفتهاند. خاطره روزهایی که حداقل 20 کتاب از ترجمههای ذبیحالله منصوری به فروش میرسید، امروز جز رویایی خوش برای محمدرضا امینی نیست.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حورا نژاد صداقت:
ساعت حدود 9 صبح است. آرام آرام، «بیهق» یکی از دو خیابان اصلی سبزوار، شلوغ میشود. کرکره مغازههای مختلف بالا میرود و مشتریان متفاوت جریان زندگی را در عطاریها و لباسفروشیهای بیهق زنده میکنند. چشم که میاندازی در هر مغازهای چند مشتری با فروشنده در حال گپ و گفت است، مگر در کتابفروشی قدیمی خیابان که کمتر کسی حتی سرش را به سمت ویترین آن میچرخاند. کتابها و لوازمالتحریر کتابفروشی امینی زیر آن میلههای بلند ماندگار بر شیشه، گویی زندانی سالهای خوشی هستند که قیمت بالای کتاب دیگر هیچ ملاقاتکنندهای برایشان باقی نگذاشته است. در ورودی کتابفروشی امینی نیمهبسته است. به داخل که میروی، با انبوهی از کتابهای قدیمی مواجه میشوی که گرد این سالهای طولانی ماندن در انتظار خوانده شدن، اشتیاقی برای برداشتن و دیدنشان باقی نمیگذارد، حتی برای کتابهایی مانند «کویر» دکتر شریعتی و «سینوهه» ترجمه ذبیح الله منصوری.
محمدرضا امینی، آرام به خیابان و رهگذرانی که نگاهی به کتابفروشیاش نمیاندازند، خیره شده است. عمر او و کتابفروشیاش تقریبا هماندازه است. او متولد سال 1332 است و پدرش این مغازه را در سال 1326 دایر کرده ولی این روزها آنقدر پیر و خسته و ناتوان است که دیگر رمقی برای حضور در مغازه ندارد. امینی پسر، راه پدر را پیش گرفته و وقتش را با خاطرات روزهای پرفروش کتاب در گذشتههای دور یا شاید هم نه چندان دور، با چند مشتریای که برای خرید لوازم التحریر به سراغش میآیند و حتی برای پاککنهای 500 تومانی چانه میزنند، سپری میکند.
امینی مهماننواز و خوشبرخورد است. ولی تا صحبت از قیمت کتاب و میزان فروش میشود، با لبخندی تلخ میگوید: «چه فروشی؟ اوضاع کتاب خراب است. با جهش ناگهانی قیمت کتاب، تعداد کتابخوانهای ما به شدت کاهش یافت. تا پیش از افزایش قیمتها با ناشران و مراکز پخش متعددی در ارتباط بودم که کتابهای آنها را مرتب در کتابفروشیام به دست مشتری میرساندم ولی قصه من و این کتابفروشی با افزایش ناگهانی قیمتها تغییر کرد. باورتان میشود، این روزها، هر بار که برای سفارش کتاب به تهران زنگ میزنم، نه سراغی از ناشر معتبر میگیرم و نه نویسنده و مترجم سرشناس. اولین سوالی که میپرسم این است: رمان زیر 10 هزار تومان چه دارید؟ تازه، قیمت 10 هزار تومان برای دانشجویان و بزرگسالان مناسب است، چون نوجوانان رمانخوان وقتی در کتابفروشی را باز میکنند، پیش از هر چیز میپرسند: «رمان ارزون هم دارین؟ مثلا حداکثر 5 هزار تومن باشه.»
البته گمان نکنید امینی روزهایش را همیشه این قدر بیرونق و تلخ سپری کرده است. صدایش را کمی بالا میبرد و با شوق در وصف روزهای گذشته این کتابفروشی میگوید: «پیش از افزایش قیمت کتاب، رمانهای تاریخی ذبیحالله منصوری فروش بسیار بالایی داشت. یعنی پرفروشترین کتاب، پس از کتابهای درسی، آثار منصوری بود. فروش «خداوند الموت» و «سینوهه» فوقالعاده زیاد بود. باورتان میشود، گاهی اوقات حداقل روزی 20 جلد از کتابهای منصوری را میفروختم؟ رمانهای فهیمه رحیمی و م.مودبپور نیز مشتریان خاص خود را داشتند، آن هم با فروش خیلی زیاد. البته مردم کتاب «کلیدر» و نوشتههای دکتر علی شریعتی را هم به دلیل عِرق همشهری بودن زیاد میخریدند. حتی بعضی از آنها با افتخار پول را از جیبشان در میآوردند و با غرور صفحات کتاب را ورق میزدند.»
اما روزهای درخشان فروش بالای کتاب در سبزوار با افزایش قیمتها، ناگهان افول میکند. امینی میگوید: «از وقتی رمان 4 هزار تومانی به 10 هزار تومان رسید، بازار ما هم کساد شد و مشتریها به ته رسیدند.»
حال مساله اینجاست، آن کتابخوانهای حرفهای كه هیچگاه نمیتوانند دست از کتاب بکشند، اين روزها چه ميكنند؟ امینی میگوید: «این گروه امروز مشتری کتابخانههای سبزوار شدهاند. البته بدانید که کتابخانههای اینجا تمام کتابهای روز را ندارند. مشتری کتابخوان، به کتابخانه میرود و کتابهای قدیمی که شاید حتی چند بار آنها را خوانده باشد، دوره میکند.»
یک مشتری وارد مغازه میشود. مدادرنگیهای پررنگ میخواهد تا بچهها دوباره او را راهی کتابفروشی برای خرید نکنند. قیمت 4000 هزار تومان را که میشنود، کمی دل دل میکند. مرد مدادرنگی را میخرد ولی به نظرش آنقدر گران است که حتی حاضر نیست برای لحظهای سرش را به سمت قفسه کتابها برگرداند.
بیهوده نیست که کتابفروشی امینی مثل بسیاری از کتابفروشیهای دیگر سبزوار حال خوبی ندارد. قفسههای این کتابفروشی مملو از کتابهای قدیمی است که روی هم انباشته شدهاند. حتی کتابهای کمک درسی امینی قدیمیاند و دیگر نظر دانشآموزان و معلمان را جلب نمیکند. کتابهای ادبی جدید و معتبر و مشهور نیز در قفسهها جایی ندارند، چون مخاطبی نیست تا امینی انگیزهای برای خرید آنها داشته باشد، درست مثل سالهای آغاز انقلاب که از سبزوار به تهران میآمد و خودش با یک دنیا شور و علاقه، بهترین کتابهای روز را انتخاب میکرد و مانند ارمغان برای همشهریانش میآورد.
البته این بخش خوش ماجراست، چون در انبوه کتابهای جامانده، تاریخ چاپ بعضی از آنها به 20 سال پیش باز میگردد. تلخ است که مردم سبزوار سراغی از این کتابهای خوب نمیگیرند ولی این خود، پیشنهاد خوبی برای حرفهایهای کتابخوانی است تا به سراغ امینی بروند و کتابهای قدیمی را با همان قیمت پشت جلد خریداری کنند. زیرا او قیمت کتاب را افزایش نمیدهد. نه وجدانش اجازه میدهد و نه قانونهای حاکم بر تعزیرات سبزوار؛ افزایش قیمت کتاب با برچسب یا ماژیک همانا و جریمههای سنگین تعزیراتی همانا!
صحبت از تعزیرات که میشود، امینی میگوید که بخشی از درآمد اندک روزانهاش، باید صرف مالیات مغازه شود، مغازهای که مشتری ندارد ولی تعداد زیاد کتابها و لوازمالتحریر موجب گمان بد کارشناسان مالیاتی میشود. مالیاتی که سالهاست صحبت از بخشودن آن میشود ولی ثمری ندارد. و کسی نمیگوید که دخل روزانه این کتابفروشها نه از کتاب، که از فروش لوازمالتحریر شاید گاهی پر شود.
امینی در حین صحبت، نگران است که مبادا سبزواریها افرادی نشان داده شوند که اهل کتابخوانی نیستند. او از جوانی خودش میگوید که بخش عمده هر روز و شبش را صرف خواندن میکرده است و این امری عادی برای همشهریانش است. مردم سبزوار به کتاب و درس خواندن بسیار اهمیت میدهند و خانوادهها، حتی اگر وضعیت مالی نامناسبی داشته باشند، به راحتی برای خرید کتاب دانشگاهی و درسی فرزندانشان هزینه میکنند.
شنیدن این نکته، شاید اندکی چراغ امید را در دل روشن کند، ولی دیری نمیپاید که صحبت باندبازی میان برخی معلمان و ناشران و کتابفروشیها، این کورسوی امیدواری را نیز خاموش میکند. شاید اگر دانشآموزان و دانشجویان برای خرید کتابهای کمک آموزشی بیشتری به این کتابفروشیهای قدیمی مراجعه میکردند، خودشان یا پدر و مادرانشان، نگاهی هم به کتابهای ادبی و فلسفی و دینی میانداختند، و کتاب بیشتری میخریدند، شاید اگر بنهای کتاب بیشتری به دست مردم سبزوار میرسید، دیگر کسی مجبور نبود برای ارضای حس کتابخوانشیاش در کتابخانهها کتابهای قدیمی را چندباره دوره کند، شاید اگر کتاب با قیمت کمتری به سبزوار میرسید، ساعت 9 صبح، درِ کتابفروشی امینی نیز کامل باز میشد و دیگر غبار فراموشی جایی برای نشستن بر جلد کتابهای قدیمی و جدید نداشت و امینی و امثال او روزگارشان را این چنین بیفروغ و کمرونق سپری نمیکردند.
منبع: خبرگزاری ایبنا