به مناسبت 12 اردیبهشت روز معلم

مروری بر خاطرات دو خواهر معلم سبزواری از تدریس در سال های دهه 60

دهه های پنجاه و شصت قرن جاری شمسی  بدون شک از حساس ترین دوره های تاریخی کشورمان است. چرا که در آن سال ها واقعه انقلاب  اسلامی با آن همه عظمت به خوبی شکل گرفت اما هنوز نهال نو پایی بود  که دوران هشت ساله جنگی نا برابر بر ایران تحمیل شد که  حماسه سازی، صبر و پایداری مردم را می طلبید. مردمی که برای استمرار انقلاب شکوهمند شان تا پای جان ایستادگی کرده وبا غیرت و شهامت خود خاک وطن را حفظ نمودند.

هر چند این دو دهه به خاطراتفاقات سرنوشت سازی که داشت، مانند مدرسه بزرگی بود که درس های زیاد و ارزشمندی را برای تمام مردم ایران و بلکه جهان به ارمغان آورد اما در این بین نظام آموزش و پرورش کشور از نقش و اهمیت ویژه ای بر خوردار بود چرا که در خط مقدم آن معلمان دلسوز و متعهدی قرار داشتند که وظیفه تربیت نسل های جوان را متناسب با ارزش های انقلاب نو ظهور اسلامی بر دوش خود احساس می کردند.معلمان متعهد این دو دهه علاوه بر اینکه می بایست علاوه بر اینکه تمام نقش های آموزشی و پرورشی معلمان امروز را می داشتند در عین حال باید با اعتقاد ویژه ای ارزش های نظام را در آن برهه حساس به دانش آموزان انتقال می دادند و آنان را برای شرکت مستقیم یا غیر مستقیم در حماسه هشت سال دفاع مقدس آماده می کردند.

وظیفه قشر شریف و دلسوز معلم در آن ایام حتی بیشتر از این بود. به طوری که بسیاری از معلم ها نه تنها خود در خط مقدم یا پشت جبهه  حضور می یافتند، بلکه باید در داخل مدرسه وکلاس درس نیز  ضمن حفظ این سنگر هنگام نیاز حتی مانند پدر یا مادری دلسوز در داغ دانش آموزانی که یکی از والدین خود را در این عرصه مقدس از دست می دادند شریک می شدند تا کردند تا از لحاظ عاطفی فشار روحی کودکان این سرزمین را با صبر و بردباری خود تقلیل دهند و تا حد امکان محیط امن و آموزنده ای را برای فرزندان این سرزمین فراهم کنند.

معلمان آن سال ها همچنین باید با تمام کم و کاستی های نظام آموزشی کشوری جنگ زده می ساختند، و حتی گاهی مجبور می شدند به حمایت مالی یا عاطفی از آن دسته دانش آموزانی بپردازند که خانواده هایشان با مشکلات شدید اقتصادی و عاطفی خاص آن دوران دست و پنجه نرم می کردند.

همه کسانی که در دهه های 50 و 60 تجربه دانش آموزی یا آموزگاری در یکی از مقاطع تحصیلی را دارند، یقیناً با شرایط سخت آن دوران به خوبی آشنا هستند.

پس بی سبب نیست که هر گاه به 12 اردیبهشت روز بزرگداشت مقام معلم می رسیم، شایسته است یاد ویژه ای از تمام معلمان بردبار و دلسوز آن سال ها بکنیم.

از همین رو، خبرنگار مجله اسرارنامه، امسال در آستانه روز معلم به سراغ دو خواهر معلم سبزواری در دهه 50 تا 80 شمسی و مرور برخی خاطرات تلخ و شیرین آن ها رفته که این دو معلم سبزواری به خاطر شباهت زیاد و فاصله سنی کم (دو سال) و مکان های مشترک تحصیل و تدریس و حتی سال یکسان استخدام و بازنشستگی، نزد همکاران و آشنایانشان به خواهران دو قلو معروف شده بودند.

در ادامه، ابتدا متن مصاحبه خواهر بزرگتر خانم ربابه معماری را منتشر خواهیم کرد و سپس به سراغ خانم اکرم معماری نیز می رویم:

خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از چه سالی مشغول تدریس شده اید ؟

  • ربابه معماری هستم متولد سبزوار. در سال 1352 با زحمات پدر مهربانم به استخدام آموزش و پرورش سبزوار در آمدم. به این دلیل می گویم زحمات پدرم، چرا که ایشان بعد از تحصیلات من پی گیر کارهایم بودند و تمام کارهای اداری را انجام دادند تا من به استخدام آموزش و پرورش در آمدم.
    در آن زمان بسیار خوشحال بودم چرا که سر و کارم با دانش آموزان و نونهالان وغنچه های شاداب زندگی بود.

 

تدریس را از چه مقطعی و از کجا شروع کردید ؟

  • دو سال اول را در روستاها تدریس داشتم و بعد از آن به شهر سبزوار منتقل شدم و در دبستان پسرانه بابک شروع به کار کردم. و بعد از شروع انقلاب اسلامی به دبستان دخترانه انتقال یافتم.

 

بیشتر در چه مقطعی ودرکدام مدارس تدریس داشتید ؟

  • 25 سال مقطع پنجم را تدریس می کردم و بعد از انقلاب بیشترین سال های تدریس را در مدرسه بنت الهدی صدر سبزوار گذرانیدم.

 

بخش عمده دوران خدمت شما در کسوت مقدس معلمی، با ایام سرنوشت ساز انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی همزمان بوده است،  از آن سال ها چه خاطراتی دارید؟

  • شهرستان سبزوار که البته از جنگ و بمباران به دور بود و بیشتر شهرهای تهران و دیگر کلانشهرها و همچنین مناطق مرزی غرب کشور درگیر جنگ بودند ولی تبعات جنگ مسلماً همه کشور را فراگرفته بود و وظیفه ما در آن دوران علاوه بر آموزش مطالب درسی، تأمین امنیت روانی در کلاس و تربیت نسل هایی برای دفاع از انقلاب و انتقال مفاهیمی چون شهامت و صبر و ایستادگی در مقابل دشمن و محکم کردن ریشه های نهال نو ظهور انقلاب اسلامی بود ما حتی گاهی در مدارس کارهای تدارکاتی مربوط به جبهه های جنگ را انجام می دادیم.

مثلا از کارهایی که در آن دوران به یاد دارم یکی این بود که معلم ها کارهایی چون درست کردن مربا و کمپوت و..... برای رزمندگان غیور در جبهه های جنگ انجام می دادند.

با توجه به اینکه در آستانه روز معلم هستیم از شور و شوق دانش آموزان در روز معلم آن سالها برایمان بگویید ؟

  •  در آن سالها حس می کنم بچه ها ارتباط بسیار قوی تری با معلم ها بر قرار می کردند.

 در دوران جنگ و نبود امکانات، خانواده ها از نظر سطح سواد بسیار پایین بودند واین موضوع کار تدریس را بسیار مشکل می کرد در حال حاضر معلمین عزیز به خاطر با سواد بودن اولیا دانش آموز تدریس راحت تری دارند.

 حس می کنم بچه ها در آن سال ها به خاطر دوستی خالصانه ای که با معلم خود داشتند سعی می کردند این روز را حتما هدیه ای هر چند کم برای آموزگارشان فراهم کنند هر چند که گاهی هدایای خالصانه آنها بسیار درد آور بود ودر عین حال که حکایت ازصفای دل وعشق آنها به معلم خود داشت، نشان دهنده برخی کمبودها  و نابسامانی های شدیدی بود که بسیاری از خانواده ها متاثر از دوران جنگ از آن رنج می بردند.

 

در مقابل هدایایی که دانش آموزان خالصانه برای شما می آوردند و گاهی درد آور بود، چه عکس العملی داشتید؟

  • خاطرات آن دوران بسیار زیاد است خاطرات ماندگارند چه خوب و چه بد می گذرند ولی مسئله ای که مهم است به قول شاعر گرانقدر : آنچه که از دل بر آید........ لا جرم بر دل نشیند

 هدایا هر چند از لحاظ مالی شاید ارزش چندانی نداشت اما ازصفای دل بچه ها حکایت می کرد و برای معلم عزیز بود. یکی از خاطراتی که همیشه در ذهنم باقی می ماند  این است:

روزی در دفتر مدرسه نشسته بودیم و در آن زمان تقریبا همه دانش آموزان یک هفته را به مناسبت روز معلم جشن می گرفتند، فضا پرشده بود ازبوی گلهایی که بچه ها از باغچه خانه شان جمع کرده بودند و برای معلم ها می آوردند. ما در حال چایی خوردن بودیم که ناگهان در باز شد و خانمی از اولیا دانش آموزان با عصبانیت وارد دفتر مدرسه شد و به  یکی از معلمان کلاس اول رو کرد و با تندی گفت :
خانم این چه کاری است از شما معلم ها، چرا بچه ها را واداربه آوردن هدایا می کنید؟

دخترم چهارعدد از قاشق و چنگالهایم را برای شما آورده است و سرویس مرا بهم زده است یا فردا می آورید یا از شما به اداره آموزش و پرورش شکایت می کنم!

خانم معلمی که طرف خطاب آن مادر بود، هرچند حتما از این تصور اشتباه مادر دانش آموز رنجیده خاطر شده بود، اما هیچ واکنش منفی نشان نداد و فقط مادر را به آرامش فراخواند و قول داد حتما قاشق و چنگال های او را برگرداند.اما همه ما معلم ها می دانستیم که چنین چیزی صحت ندارد و هیچ معلمی دانش آموزان را وادار به آوردن هدیه نمی کند و این عشق خود بچه ها بود که به هر دری می زدند تا هدایایی برای معلم خود بیاورند. خلاصه فردای آن روز آن خانم معلم یک دست قاشق چنگال نو را به همراه هدیه  آورده شده پس فرستاد.

الان خوشبختانه معلم های عزیزمان کمتر با چنین رفتارهایی از سوی والدین دانش آموزان مواجه می شوند.

وخاطره دیگرم مربوط به دانش آموزی است که یک سال به مناسبت روز معلم برایم مجله ای استفاده شده و باطله آورده بود که بازهم چون نشان دهنده عشق دانش آموز به معلم و سادگی و خلوص نیت او بود، همان را هم باجان و دل پذیرفتم و از او تشکر کردم.

در هر حال دانش آموزان برای معلم همچون فرزندان عزیزند و بهترین هدایا به معلم ها پیشرفت آنها در مقطع تحصیلی شان می باشد.

 

بهترین هدایایی که برای شما می آوردند چه بود ؟

  • بهترین هدایای آن ها به من کتاب بود خوشحال می شدم وقتی که می دیدم دانش آموزانم به این باور رسیده اند که کتاب بهترین هدیه است و به مطالعه رو می آوردند.در حال حاضر کتابهایی از استاد مطهری دارم که همه هدایای دانش آموزانم است و یادگاری بسیار ارزشمندی است.

 

از دانش آموزان خود اطلاعی دارید ؟هنوز سراغی از شما می گیرند ؟

  • بله – خوشبختانه بسیاری از دانش آموزانم به مدارج بالای علمی رسیده اند و گاهی آنها را بیرون از خانه و در هر محیطی می بینم بسیار خوشحال می شوم گاهی من آنها را نمی شناسم ولی آنها خوب مرا به یاد می آورند و گاهی حتی به نزد من می آیند و خود را معرفی می کنند و من مثل اینکه فرزند خود را دیده باشم خوشحال می شوم.

و جالب است بدانید روزی در خیابان بودم که ناگهان مردی در لباس نیروی انتظامی مستقیم به سمت من می آمد و در حالی که من بسیار متعجب شده بودم سرانجام به دو قدمیم رسید و سلامی نظامی داد و وقتی قیافه متعجب مرا دید، با لبخند خود را معرفی کرد و گفت شما در فلان سال و فلان مدرسه معلم من بوده اید و آن لحظه بود که او را شناختم و صورت او را در بچگی به یاد آوردم و بسیار خوشحال شدم.

از اینگونه خاطرات زیاد هستند و بسیار از دانش آموزانم تشکر می کنم که هنوز به یاد من هستند و با یاد آوری گذشته روح تازه ای به جان من می بخشند و بسیار خشحالم که موفقیت آنها را در زندگی شخصی شان شاهد هستم.  


خواهر بعدی که خبرنگار اسرارنامه با وی گفتگو کرده است، خانم اکرم معماری است که او نیز با اینکه دو سال از خواهرش ربابه کوچک تر است اما دقیقا از سال 52 و همزمان با خواهر بزرگترش به کسوت مقدس معلمی درآمده است اما سال های کمتری را در سبزوار سپری کرده و بیشتر دوران اشتغالش به کار معلمی را در شهر اسفراین گذرانیده است. در ادامه مصاحبه اکرم معماری با خبرنگار اسرارنامه را مطالعه خواهید کرد:
 

لطفا خود را مختصرا معرفی نمایید:

  • اکرم معماری هستم متولد سبزوار از سال 1349 تا 1352 دو سال در مدارس با خواهرم به صورت افتخاری کار کردیم و 9 سال در سبزوار به شغل معلمی پرداختم و که به مدت 2 سال در نوده انقلاب (درقدیم به نوده ارباب ) به تدریس پرداختم .و در سال 1382 بازنشست شدم.

 

بیشترین سالهای خدمت خود را در چه مقطعی تدریس می کردید ؟

  • بیشترین سالهای خدمتم مربوط به مقطع اول است هر چند در روستا یی که تدریس می کردم گاهی مجبور بودیم چند کلاسه تدریس کنیم یعنی همه بچه ها در یک کلاس حضور داشتند ولی ما مجبور بودیم هر دانش آموزی را بنا به مقطع تحصیلی خودش آموزش بدهیم.

 

کمی از حال و هوای دوران انقلاب در دهه 50 و دوران جنگ تحمیلی در دهه 60 برایمان بگویید؟

  • دوران انقلاب طبیعتاً شور و حال خاصی در همه کشور برپا بود وتقریبا از 10 بهمن ورود امام راحل تا 22 بهمن پیروزی انقلاب مدارس تعطیل بود و حال و هوای خاصی بین مردم بود و طبیعتا این روند در شهرهای بزرگ بیشتر دیده می شد.
    دوران دفاع مقدس هم حال و هوای مخصوص خودش را داشت.آن سال ها مدارس نیز مانند همه بخش های کشور تحت تاثیر صدمات همه جانبه جنگ قرار داشتند. حتی در مناطقی مثل سبزوار که از جبهه ها خیلی دور بود، باز هم جنگ تاثیر غیرمستقیم خود را برجای می گذاشت. چرا که هر روز ممکن بود در مدرسه خبر شهادت یا اسارت و یا مفقودالاثری یکی از بستگان دانش آموزان یا سایر همکاران را بشنویم و با توجه به اینکه بچه های آن سن بسیار حساس و آسیب پذیرند این خبرهای ناگوار که زیاد هم تکرار می شد، ممکن بود در روحیه آن ها تاثیر منفی دو برابری برجای بگذارد و این موضوع کار معلم های آن سال ها را سخت تر می کرد.

    تاثیرات جنگ علاوه بر صدمات روحی، به شکل مشکلات مالی شدید کشور که باعث می شد بودجه مناسب در اختیار مدارس قرار نگیرد هم قابل مشاهده بود و در آن زمان نسبت به این سال ها امکانات خیلی کم و محدودی برای هر کلاس درس وجود داشت و معلم ها باید با خلاقیت و با صرف انرژی بیشتر از خود، وظیفه آموزش دانش آموزان را انجام می دادند.

    البته اینطور هم نبود که کلا در آن سال ها زندگی معمولی مردم تعطیل شده باشد و همه چیز تحت تاثیر اندوه و اضطراب جنگ قرار بگیرد اما به هرحال دهه های 50 و 60 به خاطر آن شرایط زمانی خاص، ویژگی ها و ضرورت های خاص خود را داشت که حالا کاملا سپری شده و شرایط به گونه دیگری است.

 

جالب ترین خاطره ای که به یاد دارید چه بوده است ؟

  • در آن زمان به خاطر بی سواد بودن بیشتر والدین، هنگام تدریس مجبور بودیم به بچه ها فشار بیشتری برای یاد گیری وارد کنیم چون فقط در مدرسه بود که دانش آموزان چیزی یاد می گرفتند ولی خوشبختانه الان با تغییر کردن نظام آموزشی و باسواد شدن والدین کمک بزرگی به معلمان عزیز برای تدریس می شود.چرا که دانش آموزان امروزی در پیش دبستانی 1 و2 خیلی از آموزش ها را دیده و آماده تر هستند. به همین خاطر من در دوران خدمتم، چون پایه اول را که از حساسیت ویژه ای برخوردار است، تدریس می کردم، روی آموزش دانش آموزان تاکید خاصی داشتم و سخت گیری می کردم.
    در همین زمینه یکی از خاطره هایی که در ذهنم مانده، این است که روزی در دفتر مدرسه نشسته بودم که دانش آموزی سراسیمه و با تردید و مِن مِن کنان وارد دفتر شد و به سمت من آمد و گفت : اجازه خانم ؟ مطلبی را باید به شما بگویم، باید خود را نجات دهید.

    من کنجکاوانه موضوع را جویا شدم؟

    با ترس و خجالتی خاص گفت : فلانی (یکی از دانش آموزانی که ساعتی پیش مورد مواخذه من قرار گرفته بود) در حیاط مدرسه بچه ها را به دور خود جمع کرده و از بچه ها خواسته است که کمک کنند شما را بگیرند و به درخت حیاط ببندند و کتک بزنند.

    من در آن لحظه هم خنده ام گرفته بود و هم متاثر شده بودم از اینکه می دیدم سخت گیری هایم که از سر دلسوزی بوده است، برای دانش آموزانم منجر به برداشت بدی از رفتار من و کدورت خاطرشان شده است.

البته پر واضح است که آن تصمیم کودکانه را جدی نگرفتم و چیزی به روی خودم نیاوردم اما در همان لحظه به دانش آموزی که این خبر را آورده بود، تذکر دادم که خبرچینی کار صحیحی نیست و نمی بایست راز دوستانش را نزد من یا هر کس دیگری فاش می کرده است.

 

در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید:

  • ممنونم از زحمات شما و همکارانتان و من هم به نوبه خودم روز معلم را به همه همکاران عزیزم تبریک عرض می کنم و ازآنجایی که امسال روز معلم با روز ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر مصادف شده است جا دارد یادی هم از زحمات پدر بزرگوارم بکنم که ایشان برای ورود من و دو خواهر دیگرم به شغل مقدس معلمی زحمت زیادی کشید. و هرچند در آن زمان به خاطر تعصبی که داشت مایل نبود ما به دانشگاه های شهرهای دیگر برویم که آن زمان در دوران حکومت پهلوی در دانشگاه ها شرط حجاب رعایت نمی شد و از دید پدرم به خاطر اختلاط دختر و پسر محیط ناسالمی بود، اما با وجود این برای معلم شدن ما تلاش زیادی کرد و موفق هم شد. زیرا یک دیدگاه جالبی که پدرم در آن سال ها داشت این بود که برخلاف اکثر مردان هم دوره ای خودش زن را فقط برای ماندن در خانه مناسب نمی دید بلکه بسیار علاقه داشت که اگر شرایط فراهم باشد زن ها به یک شغل مناسب در خارج از خانه اشتغال پیدا کنند و بتوانند برای خود حقوق و اندوخته مادی داشته باشند تا به خاطر این موضوع وابستگی صد در صد به شوهرانشان نداشته باشند و در صورت نیاز از لحاظ اقتصادی بتوانند روی پای خود بیاستند.بنابراین از این فرصت استفاده می کنم و در پایان این مصاحبه از زحمات پدر عزیزم که سال هاست به رحمت خدا رفته است، قدردانی می کنم.

 

گزارشگر: فاطمه خرم پور

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

خاطره یک معلم سبزواری، از دو شهید سرافراز روستای گرزک

نظرت را بنویس
comments

بسیار عالی ! خاطرات جالبی بود خصوصا خاطرات سید یوسف آزاد . ممنونم
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما