در آستانه ششصد و نود و نهمین سالروز قیام

مولانا لطف الله نیشابوری، شاعر و مدیحه سرای سربداران سبزوار

نهضت سربداران سبزوار  به رهبری سیاسی و نظامی پهلوان عبدالرزاق باشتینی و رهبری مذهبی شیخ خلیفه مازندرانی، هرچند  مدت زمان کوتاهی بر بخش هایی از شرق ایران تسلط یافت، اما از افتخارآمیزترین دوره های تاریخ و فرهنگ ایران  محسوب می شود.

به گزارش مجله تحلیلی اسرارنامه، یکی از دلایل اهمیت قیام سربداران که در تمام مدت حکومتشان دارالمومنین سبزوار را به عنوان پایتخت خود انتخاب کرده بودند، این است که نخستین حکومت شیعه 12 امامی را با روشی غیرسلطنتی و مردم سالارانه در ایران بنا نهادند.(منبع1) ، (منبع2)از همین رو با اینکه در تاریخ کشورمان حداقل در دوران بعد از اسلام و تا قبل از سربداران، حکومت های زیادی مشاهده می شوند که مانند سلجوقیان، غزنویان، طاهریان ، خوارزمشاهیان و ... هم قلمروهای جغرافیایی وسیع تری داشته و هم مدت بیشتری حکومت کرده اند، اما هیچ یک به اندازه سربداران در تاریخ ایران خوشنام و ماندگار و منشأ اثر نبوده اند.

هرچند اصلی ترین تأثیر سیاسی و مذهبی سربداران سبزوار را می توان در زمینه سازی برای شکل گیری حکومت شیعه صفویان دانست، اما سربداران در زمینه هنر و ادبیات ایران نیز تأثیرات عمیق و طولانی مدتی برجای گذاشته است.

ساخته شدن اولین سریال تلویزیونی فاخر و تاریخی در صدا و سیمای ایران پس از انقلاب که با محوریت معرفی قیام سربداران بود و در زمان خود به یکی از سریال های پربیننده و محبوب تلویزیون تبدیل شد، یکی از زمینه های اثرگذاری سربداران بر هنر ایران است.(منبع1) ، (منبع2) ، (منبع3)

اما غیر از سینما در زمینه شعر و ادبیات نیز سربداران همواره منشأ تأثیر بوده است و از همان زمانی که ابن یمین فریومدی از معروف ترین شاعران قطعه سرای پارسی، اشعاری در مدح سربداران سرود تا دوران کنونی همواره در اشعار حماسی و ملی ایرانیان و حتی بعضی اوقات در اشعار عاطفی و  عاشقانه نیز اشاره ها و تلمیح هایی به سربداران و سربدار بودن شده است.

اسرارنامه قبلا در زمینه تأثیرپذیری شاعران ایرانی از نهضت سربداران مطالبی را منتشر کرده است. (منبع1) ، (منبع2)

یکی از شاعرانی که مدیحه سرای سربداران بوده است، مولانا لطف الله نیشابوری است که وبسایت کنگره بین المللی سربداران به تازگی و در آستانه ششصد و نود و نهمین سالروز قیام سربداران، مطلبی برای معرفی این شاعر خراسانی مدیحه گوی سربداران و آثار برجای مانده از او را منتشر کرده است:

مولانا لطف الله نیشابوری؛شاعر و مدیحه سرای سربداران

مولانا لطف الله نیشابوری از شاعران قرن هشتم و آغاز قرن نهم هجری می باشد که پایان عهد ایلخانان و دوران طغا تیموریان و آل کرت و سربداران و تیمور و فرزندانش امیرانشاه و شاهرخ را درک کرده و بسیاری از شاهان و صدور, بویژه این سه تن اخیر را مدح گفته است. نامش لطف الله بوده و نظر به مقامات معنوی که داشته از وی همه جا به عنوان مولانا یاد می کرده است. او از نام خویش برای تخلص شعریش استفاده می کرده و لطف تخلص می کرده است. در نیشابور بدنیا آمده و در اول عمر خود در همانجا به تحصیل علم و کسب هنر پرداخت و پس از آنکه شاعری کار آمد شد به خدمت خواجه علاءالدین محمد فریومدی صاحب دیوان خراسان روی آورد و در آنجا با ابن یمین فریومدی آشنایی یافت و اشعار خود را بر او عرضه کرد و مورد تشویق و تحسین آن استاد قرار گرفت. بخشی از آگاهی ما از احوال دوران شباب شاعر و بدایت حال او متخذ از قصیده ایست در دیوان شاعر با مطلع:
یاد شب و روزی که مرا یار قرین بود     با یار قرین کلبه من خلد برین بود

این بیت نشان می دهد که در خاندانی مرفه و صاحب مکنت بدنیا آمد و از تحصیل علوم ادبی و مطالعه دیوان های شاعران تازی گوی برخوردار شد و پس از فراغت از دانش اندوزی و ادب آموزی به مدیحه گویی و غزلسرایی پرداخت و در مجلس علاءالدین محمد فریومدی از دوستی و همنشینی ابن یمین و تحسین و تشویق او بهره مند شد و پایان عمر را در پریشان حالی گذراند. از میان سربداران کسانی که ممدوح لطف الله بودند عبارتند از: تاج الدین علی چشمی معروف به علی شمس الدین (مقتول به سال ۷۵۵) نظام الدین یحیی کرابی (مقتول بسال ۷۵۹) و خواجه نجم الدین علی موید (۷۶۶-۷۸۸هجری) و از میان تیموریان نخست خود تیمور گورکان سپس جلال الدین میرانشاه و شاهرخ را ستود. بنابر اشارات تذکره نویسان وی از ولایت بهره یی داشت و بکار دنیا کم التفات بود و در آخر عمر و روزگار پیری از شهر نیشابور به دیه اسفریس که به قدمگاه امام رضا (ع﴾ مشهور است رفت و در باغی که داشت بسر برد و عاقبت در همانجا بسال ۸۱۶ هجری بدرود حیات گفت. تقی الدین کاشی نزدیک به هشتصد بیت از اشعار لطف الله را در تذکره خلاصه الاشعار خود نقل کرده است و شادروان سعید نفیسی نوشته است که دیوان وی نزدیک چهار هزار بیت بدست است

منبع: وبسایت کنگره بین المللی سربداران

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

شعری برای مقاومت دلیرانه سربداران از سید مهدی نژاد هاشمی

نظرت را بنویس
comments

من نمیدونم اصلا سربداران چه ربطی به ما داره یه عده بودند یه کاری کردن بعدشم که خودشون دعواشون افتاده و از درون ویران شدن تموم شده رفته کاه کهنه به باد ندین کلی امروز مشکل داریم دیگه به سربداران نمیرسه وا... همش سربداران سربداران....

یادداشتی به دوست بی اعتماد به تاریخ رفتن به سراغ تاریخ رفتن به سراغ ریشه هاست رفتن به سرآغاز بودن و هستن به آن جایی که هویت ما در آنجا آرام آرام شکل می گیرد، وضعیت فعلی ما محصول گذر تاریخی ما در طول زمان است. این بودن و این " مای" تاریخی خلق الساعه پدید نیامده و به یکباره ایجاد نشده، زمینی که ما بر روی آن ایستاده ایم نامش هر چه باشد هر کجا که باشد در هر قاره ای که باشد با هر عنوان و اصطلاحی که بخواهد معین و مشخص بشود، جایی است که از رهگذر تاریخ به دست آمده و به واقع فهم این سخن و تعیین اهمیت آن در شکل گیری هویت فردی و جمعی ما حائز اهمیت است. آری تاریخ هر خطه هویت آن خطه و اصل و نسب مردمان آن خطه است واقعا اصل و نسب داشتن چقدر مهم است؟ آنچه گذشتگان ما، یا نه اصلا نزدیکتر آنچه پدر و مادرمان بودند چقدر در آنچه امروز ما هستیم نقش دارد؟ آیا کسی که در مرز و بومی به دنیا آمده می تواند خود را به طور کامل جدا از مبداء و موطن خود فرض کند؟ اهمیت تاریخ نه برای فخر فروشی بلکه برای کسب تجربه است وضعیت آزاردهنده و نابه هنجار ما در زمان حال نیاز ما را برای رجوع به گذشته و تاریخ نشان می دهد اینکه ریشه ما در کجاست، در خاکی کهن یا در بادی موسمی ریشه دوانده ایم، این مهم است. ایران قرن هشتم گرفتار مغولان گرفتار بی تدبیری ها و بی کفایتی ها، گرفتار خودخواهی های کشنده ای که بیش از صدو پنجاه سال بر تارک این سرزمین زخمه می زند، روزهایی که بیگانگان بر سرزمین پارس حکم می رانند و ایران در آتش حرص و طمع اینان می سوزد و برباد می رود، هیچکس را یارای مقاومت نیست مردمان فرورفته در سکوت به مصیب نگاه می کنند، سکوت می کند چنگ نمی اندازند، گستردگی مصیبت را تماشا می کنند، سقوط خویش را نظاره می کنند، و عادت می کنند به روزهای تاریک ... زودتر باید دستی جنبانده می شد زودتر باید کاری می شد، از گرماگرم خونریزی ها و در بحبوحه ی تباهی و ذلت اما حکایتی نو سر می کشد و پر می کشد حکایتی که شروعش از این خاک بود از این خطه حکایتی که از شکست، محصولی انسانی می سازد مردمی که با این حکایت همراه می شوند شاید پدر من شاید پدر تو.. سبزوار در قرن هشتم فرورفته در غبار تاریکی کوچه ها گواه تباهی اند و مردمان خشمگین خشمی نهفته شیخ را در مسجدی به دار زدند و چه ساده گمان به خاموشی می برند که آبی بر شعله آتشی ریختند اما آتش نهفته سر می کشد .. اولین محل تقابلشان در نزدیکی سبزوار است: باشتین، باشتین کجاست؟ فاصله اش از سبزوار زیاد است یا کم که چنین هوایش در سبزوار تنفس می شود؟ به باشتین می اندیشم به صدای تیغ ها و چکاچاک شمشیرها به پهلوانی که دستار بر داری می بندد که ما سر به داریم دیگر ذلت کافی است، اولین پرتوی روشنایی پدیدار می شود. شهر روشن می شود صدای شادی مردم را می توان شنید صدای رهایی صدای آزادی و رنگ پاشیده می شود در این ظلمت طاعون زده، سبزوار می جوشد و پر می کشد رها از یوغ بندگی صدو پنجاه ساله، لکه ها پاک می شود سبزوار متعالی است و پناه مردمان می شود سبزوار شهر من شهر تو در اوج زیبایی است، زیبایی سحر گونه و دست نیافتنی.. دوست من تاریخ اینگونه ساخته می شود به دست انسانهایی که در برابر اتفاقات کم نمی آورند به دست آنهایی که به فکر ساختن هستن و می سازند، شاید بگویی جنگیدن و حماسه تقدیرِ پدران ما بود اما بدان امروز روایت کردن آن بر ماست، تاریخ را خود ما می سازیم همانطور که زندگی می کنیم آینده ی ما چیزی نیست جزء نحوه رجوع ما به گذشته مان به اصل و نسبمان و آن نقطه روشن آن نقطه عطف، تاریخ را جدی بگیر که گاه تنها راه شناخت حقیقت است. با ما اگر می خواهی حرف بزنی از داشته هایت بگو نه از تردید هایت
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما