ملوان زبل
رفیق پرسه هایم را می پوشم
کنسرو اسفناج را برمی دارم/راه می افتم/جلوی کیوسک تلفن با ملوان زبل قرار دارم
میخواهد بیستون را برایم جابه جا کند/شاید دنیای من آنطرف باشد...!
كد:6666
نظرت را بنویس
دل نوشته های یک دیوانه
سلام چشم سفید
کارت قشنگ بود ولی بهتره بهش بگیم یک نثر زیبا و نه یک شعر