چرایی پایان حکومت پهلوی به قلم بهروز بیهقی

 
چرایی پایان پهلوی
 
«. . . سپهبد ربیعی به من گفت: آیا می توانی از ژنرال موشه دایان (وزیر خارجه اسرائیل طی سال های 1977 تا 1979 میلادی) دعوت کنی تا به تهران بیاید و با اعلیحضرت دیدار کند و ایشان را از آنچه در خیابان های تهران می گذرد، آگاه کند؟ با تعجب به ربیعی گفتم: تو فرمانده نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی هستی، چرا خودت این حرف ها را به شاه نمی زنی؟ ربیعی پاسخ داد: من در تمام مدت در حضور اعلیحضرت باید «بله قربان» بگویم و هیچ انتقادی را نمی توان با ایشان در میان نهاد. بالاخره موشه دایان به تهران آمد و شاه را از وخامت اوضاع آگاه کرد».
 
این فرازها که به خوبی نشان دهنده تداوم خودکامگی و استبداد شاه در واپسین روزهای سلطنت و نیز اتکا و اعتماد کامل او به عناصر خارجی حتی به جای نیروهای وابسته به دربار است؛ تا جایی که نظامیان بلندپایه ایرانی برای انتقال دیدگاه های خود به شاه، دست به دامان مقامات اسرائیلی می شوند، بخشی از خاطرات «اسحاق سِگِف» نماینده نظامی اسرائیل در ایران طی سال های 52 تا 55 است که در قالب مستند «سقوط یک شاه» از شبکه بی بی سی پخش شد. این اظهارات، یکی از ده ها سند تاریخی جدیدی است که در سال های اخیر انتشار یافته و زوایای تازه ای از چرایی وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 را عیان و آشکار کرده است. این اسناد نشان می دهند که رژیم پهلوی نه تنها به علت مشی دیکتاتور مآبانه بلکه به دلایل مختلف مورد بغض و کینه مردم بوده است. جالب آن که عمده این اسناد، نه توسط مورخان علاقه مند یا ملتزم به جمهوری اسلامی بلکه توسط تاریخ نگاران ایرانی مقیم آمریکا و اروپا گردآوری شده است.  البته، به تبع تعلقات غیردینی این گروه از تاریخ نگاران، نقش بی بدیل باورهای دینی مردم و نیز رهبری دینی در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی، در آثار و تحلیل های آنها مورد غفلت یا تغافل قرار گرفته است. رویکرد این تاریخ نگاران، در عین این کاستی ها، به روشنی گواه ضعف های رژیم پهلوی در دیگر حوزه هاست که به عنوان نمونه، به دو مورد از ده ها مورد اشاره می شود.
 
 
پرده اول: 46 درصد نقدینگی کل کشور در حساب های شخصی رضاشاه!
بخشی از اسناد تازه انتشار یافته، روایت کننده چالش های عمیقی است که محمدرضاشاه نه فقط در واپسین سال های سلطنت بلکه در نخستین روزهای پادشاهی نیز با آن ها دست به گریبان بوده است. بازگویی و بازخوانی این چالش ها نشان می دهد که چرا شاه و پدرش به سرنوشتی بس تأمل برانگیز و مشابه، یعنی مرگ در آوارگی و غربت دچار شدند و مردم ایران هنگام فرار این دو از وطن، به برپایی جشن و ابراز شادمانی پرداختند.
 
هنگامی که شاه در روزهای پرالتهاب شهریور ماه 1320 به سلطنت رسید با این بحران جدی مواجه بود که نه تنها اقشار مختلف مردم بلکه حتی نمایندگان مجلس شورای ملی از اختلاس ها و ثروت اندوزی های بی حد و حصر رضاشاه سخن می گویند. این حرف ها و حدیث ها آن چنان در آن ایام، ترجیع بند مباحث داغ سیاسی بود که سرانجام محمدعلی فروغی، سیاستمدار کهنه کار و نخست وزیر پرآوازه دوران پهلوی ناچار شد در جلسه علنی مجلس شورای ملی حضور یابد و گزارشی از ثروت شخصی رضاشاه ارائه دهد.
 
به نوشته دکتر عباس میلانی، رئیس گروه ایرانشناسی دانشگاه استنفورد در آمریکا، در کتاب «نگاهی به شاه»، فروغی در جلسه علنی مجلس اعلام کرد که بر اساس تحقیقات انجام شده، رضاشاه مبلغ 68 میلیون ریال (برابر 4.25 میلیون دلار) در حساب های شخصی اش داشت که معادل 46 درصد نقدینگی کل کشور در آن زمان بود.
 
این درصد معادل 417 هزار میلیارد تومان از نقدینگی کل کشور در حال حاضر است! گزارش فروغی حاکی از آن بود که رضاشاه سهم و منفعت مالی خود را از تمامی اقدامات اجرایی و عمرانی اش، وصول کرده و افزون بر مبالغ نقدی، بیش از 2 هزار دِه از آبادترین و پرآب ترین دهات کشور به ویژه در مازندران و گیلان را تصاحب کرده است.
 
البته متفقین رضاشاه را وادار کردند تا اموال خود را در آستانه ترک کشور به فرزندش محمدرضا هبه کند. در سند انتقالی که در محضر شماره 17 در شهر اصفهان امضا شد، اموال منقول و غیرمنقول رضاشاه در برابر «10 گرم شکر» به محمدرضا هبه شد. اما این 10 گرم شکر نه کام شاه تازه بر تخت نشسته را شیرین کرد و نه بر اعتراضات مردم و سیاستمداران مهر خاتمت زد.
 
به نوشته اسدا. . . علم، وزیر دربار شاه، مردم و وکلای مجلس حتی پس از اعلام خبر مرگ رضاشاه، به شدت نسبت به تصمیم دربار برای برگزاری مجالس ختم در تهران اعتراض کردند؛ اعتراضی که یکی از علل و عوامل آن، فساد مالی رضاشاه و تبعات آن برای عامه مردم بود.
 
 
پرده دوم: وداع با مشروعیت در رم، هم آغوشی با قدرت در تهران
هنگامی که در 31  مردادماه سال 1332 ، شاه پس از مطلع شدن از موفقیت کودتا در تهران، هتل اکسلسیور رم را به همراهی ملکه ثریا، به سوی تهران ترک می کرد، بر این باور بود که با برانداختن دولت ملی دکتر محمد مصدق، دیگر عاملی پایه های قدرت او را تهدید نمی کند و تنها باید در پی رفوی رخنه ای باشد که در مشروعیت سلطنتش به وجود آمده است.
 
شاه به خوبی می دانست که اگر به زعم خود، تا پیش از کودتای 28 مرداد می توانسته است سلطنت را مایه دوام و قوام وحدت ملی معرفی کند، حال شاهی دست نشانده آمریکا و انگلیس و وامدار کرمیت روزولت و دیگر دست اندر کاران «عملیات آژاکس» است. بر همین اساس بود که به تعبیر یرواند آبراهامیان، تاریخ نگار شهیر ایرانی مقیم آمریکا، شاه سعی کرد بعد از کودتای 28 مرداد، مشروعیت بر باد رفته اش را در کتیبه های ایران باستان بیابد و با برگزاری جشن های 2500 ساله، خود را وارث سلسله شاهان ایرانی قلمداد کند تا به این ترتیب، بنای مشروعیتش را بر روایت های نامستند از ایران باستان بنیان نهد.
 
وقوع انقلاب اسلامی نشان داد که شاه در محاسبه و تحلیل خود ره به خطا برده است و مردم وابستگی و سرسپردگی او را به آمریکا و انگلیس از خاطر نزدوده اند.
 
 
 
پرده آخر: قداست زدایی از همه چیز غیر از خاندان پهلوی!
با این همه، بوده اند و هستند کسانی که معتقدند مردم ایران با گرفتار آمدن به جهل و تحلیل های ناروا، قدر خاندان پهلوی را ندانستند و از همین رو، در 26 دی ماه سال 1357 یعنی دقیقاً 37 سال پیش در چنین روزی، فرار شاه از کشور را جشن گرفتند. اینان که به گمان خود، دلایل وقوع انقلاب را به ناآگاهی مردم فرو می کاهند و تقلیل می دهند با این پرسش اساسی مواجهند که آیا در انقلاب ایران و سایر انقلاب های مهم تاریخ معاصر، این تنها عزم مردم بوده که به تغییر یک رژیم منتهی شده است یا در مقام عمل، اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر یک رژیم سیاسی بوده که خشم و عزم جزم مردم را برای تغییر در پی داشته است؟
 
طنز تلخی است که قائلان به این گونه دیدگاه ها، قداست هیچ امری را در حیات بشری برنمی تابند اما هنگامی که سخن از فساد خاندان پهلوی به میان می آید، به یکباره عنان از کف می دهند و ردای قداست را زیبنده خاندان پهلوی می دانند! آیا بر پایه رویدادهای تاریخی که به آن ها اشاره کردیم و البته ده ها رویداد دیگر از این قبیل، نباید پذیرفت که انقلابی به وسعت و عمق انقلاب اسلامی، معلول عوامل مختلف و از جمله، چهار ضلعی استبداد، فساد، ضدیت با دین و وابستگی به بیگانگان در خاندان پهلوی بوده است.
بر این باورم که خواندن و بازخواندن اسناد و مدارک جدید درباره دوران پهلوی، بیش از هر چیز، عقلانیت و ضرورت سه رکن اصلی شعار انقلاب یعنی استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را عیان و زمینه را برای ارزیابی دستاوردهای انقلاب هموار می کند.
 
بهروز بیهقی culture@khorasannews.com
 
 
 
 
 
نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما