لغت نامه سبزواری (م)

برای مطالعه سایر واژگان لهجه سبزواری هم اکنون روی اینجا کلیک کنید

 

مار(mar)= مادر

ماری (mary )= لوله آب

مِجری (mejry) = نوعی صندوق کوچک

مَچَل (machal) = نادان

مِجمَعَه (mojmaah) = سینی بزرگ

مُخ مُخا (mokh mokha)= وسوسه

مُدبَخ (modbakh) = آشپزخانه

مَعجَر(majar) = نرده

مِضِغ وَرَه (mazagh vareh) = خزه ،  مثال: آب حوض قبلی گندیده بود. مضغ واره داشت. (رمان جهانبانان / حسین خسروجردی / صفحه 17)

مِقبیل (meghbil) = مورد قبول

مواجِب (monajeb) = حقوق

مُوتیلی (motily) = کوتاه ،کوچک

موسیچه (mosi chah) = پرنده یا کریم که در خراسان به آن موسی تقی هم گفته می شود چون معتقدند که او هنگام آواز خوانی می گوید : موسی کو تقی

مُوجی (mojey) = عدس

گردآورندگان :

ربابه معماری

فاطمه خرم پور

امید برومندی
 

نظرت را بنویس
comments

علی

میشه یه سبزواری بگه منمار یعنی چی؟

حسن خادمی

"مادر" در گویش مازندرانی و لهجه دزفولی نیز به همین شکل سبزواری تلفظ می شود یعنی "مار". مجمعه در زبان لری همان سینی بزرگ است مدبخ همان مطبخ است که واژه ای است عربی. در خوزستان همچنین مدبخ گفته می شود.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما