شبکههای اجتماعی و ایرانی ها
سالها پیش، کارتهای اینترنت بود و یک مودم داخل کیس و صدای بوقش و بعد از کمی انتظار، اتصال به اینترنت! آن هم با سرعتی که فقط میشد سایتهای خبری را چک کرد و میلی فرستاد و همین کارهای جزیی و دم دستی را انجام داد. پدیدهی آن روزها – دوران نوجوانی من – نرمافزاری بود که توسط کمپانی یاهو! منتشر شده بود. یاهو مسنجر. غوغایی بر پا شده بود. خیلی ها وقتگذرانی میکردند. خیلیها در فکر شریکیابی برای رابطهی عاطفیشان و خیلیها هم دنبال شریکی برای زندگی و یک همسر میگشتند. تقریباً همهی این اقشار به اهدافشان رسیدند.
تقریباً همدوره با یاهومسنجر، پدیدهای دیگر، به نام وبلاگ ظاهر شد که توسط یک سری وبسایتها که این سرویسها را ارائه میدادند، فضایی در اختیار کاربران قرار داده میشد که میتوانستند برای نمایش متن و عکس از آن استفاده کنند. از آنجا که وبلاگها این قابلیت را داشتند که جایگزین دفتر خاطرات قفلدار بیشتر دخترهای ایرانی (و همینطور سایر اقشار) بشوند، خیلی زود توانستند محبوبیت زیادی پیدا کنند.
نکتهای که بسیار جالب توجه است، اینکه چه در یاهو و چه در وبلاگها، هنوز هیچکس حاضر به استفاده از نام اصلی و کامل خود نبود. و تقریباً همه از نامی مستعار استفاده میکردند که بیشتر اوقات، عددی به دنبالش میآمد که یا سال تولد فرد و یا سالی بود که در آن حضور داشتند.چرا که با توجه به وضعیتی که اینترنت داشت و مکانی عمومی محسوب میشد، ممکن بود یکی از آشنایان، اقوام و یا کسانی که نباید؛ آن مطلب را میخواندند. همین، یک دلیل کافی و قانعکننده بود که کسی حاضر نباشد از اسم خودش استفاده کند و تقریباً همه، به اسامی مستعار روی بیاورند. دلیل بعدی هم میتوانست شرایط خانوادگی و ترس از شناختهشدن باشد.
ده سال پیش (2004میلادی)، جوانی خلاق، به نام "مارک زوکربرگ"،به همراه چند دوست دیگرش، پروژهای را آغاز نمود که پس از مدتی کوتاه، جامعهی جهانی را گرفتار خودش کرد! فیسبوک، نام تجاری این پروژه بود. چند سال پیش، مدتی بعد از غلغلهی یاهو و وبلاگ و چه و چه، سر و صدای یک سایت بلند شد که هنوز معلوم نبود چکار میکند و به چه دردی میخورد! تقریباً در همان دوره، سایتی بود به اسم کلوب (که هنوز هم فعال است)، و به نوعی، سایت تأییدشدهای است که هیچگاه فیلتر نشد. اما، این سایت جدید، یک ویژگی جالب داشت و آن، استفاده از دو رنگ آبی و سفید بود. که شاید ناخودآگاه، یاد پرچم کشور اسرائیل و یا لباسهای حکومتیشان، که پیراهن سفید و کراوات آبی هست، بیفتید. فلسفهی این آبی و سفید را هم، باید در تئوری "نیل تا فرات" یهودیان، جستجو کرد! حدود سه چهار سالی طول کشید تا فیسبوک در جامعهی ایران معرفی شود. اصلیترین هدفاش برای کاربران، پیدا کردن اقوام، دوستان و آشنایانی بود که یا همچنان با آنها ارتباط داشتند و یا اینکه به هر دلیلی از هم دور بودند و شاید هم مدتها یکدیگر را ندیده بودند، همکلاسی دوران مهد کودک و یا مدرسه، پسر یا دختر همسایه، همبازی دوران کودکی و یا هر کس دیگری. کمی گذشت تا خیلی از بچههای دبیرستانی همسن و سال خودم، حداقل یک اکانت فیسبوک برای خود داشته باشند. هنوز اتفاق خاصی نیفتاده بود، مثل کلوب، که خیلی از ایرانیهایی که داخل کشور نبودند و برای کار، تحصیل و یا تجارت، از ایران رفته بودند، و یا از سالها پیش، خارج از ایران بودند، با اسم اصلیشان، یک اکانت ساخته و اطلاعات خودشان را هم به نمایش گذاشته بودند.
با ظهور فیسبوک، طبق معمول، خیلیها دوست داشتند این شبکهی جدید را هم امتحان کنند. آن روزها، فیسبوک صرفاً جایی بود برای آشنا شدن و دوست پیدا کردن. از طرفی، خیلیها اصلاً اطلاعاتی نداشتند و فقط مثل بسیاری از سایتهای دیگر، عضو میشدند و دوست داشتند از این شبکهی مرموز و نو، سر در بیاورند!
کمی که جلوتر آمدیم، فیسبوک روز به روز فراگیرتر شد و علاوه بر بچههای دبیرستانی، پدران و مادرانشان هم عضو این شبکه شدند. و تا امروز، بسیاری از هنرمندان، اهالی فرهنگ، سیاستمداران، و حتی اعضای کابینهی دولت، عضو این شبکه شده اند! و گزارشی از عملکردشان به ملت ارائه دادند و گاهی حتی سوال پرسیدند و نظرسنجی کردند.
به نظر نگارنده، این یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در طول این سالها رخ داد و رابطهی بین مسئولین و مردم، به این نزدیکی و صمیمیت رسید، اما مشکل اصلی، اعمال فیلترینگ به شبکههای اجتماعی غیرایرانی است که هنوز برطرف نشده و همچنان هر از چند گاهی، یکی از آنها، فیلتر و بعضی وقتها هم بعد از گذشت مدتی کوتاه، رفع فیلتر میشود. البته، یک بار هم برای چند ساعت، فیلترینگ فیسبوک، رفع شد و این شبکهی پرطرفدار، برای چند ساعت، آزادانه در اختیار مردم قرار گرفت که بازخوردهای متفاوتی را هم به دنبال داشت. اما آن چیزی که یکی از اصحاب رسانه نقل میکرد، این بود که برای چند ساعت، به صورت آزمایشی، از طرف برخی شرکتهای ارائهدهندهی سرویس اینترنت، دسترسی به فیسبوک آزاد میشود، تا بازخوردهای آن به صورت میدانی مشاهده شود.روزنامهی شرق، در تاریخ دوازدهم اسفند، خبری منتشر کرد که وزیر ارشاد، آقای جنتی، وعده داد فیلترینگ فیسبوک، از بین برود.
شاید آن سالهای اول، هرگز خبری از گزارش لحظه به لحظه و یا روز به روز در شبکههای اجتماعی نبود. هر از چند گاهی عکسی آپلود میشد، نوشتهای منتشر میشد و به همین ترتیب ادامه داشت، تا اینکه به اینجا رسیدیم که در شبکهای مثل توئیتر، در هر دقیقه چندین توئیت از کاربر منتشر میشود، که معمولاً هم گزارش لحظه به لحظهی زندگی روزمرهی کاربر هست. اینکه کجا بوده، چه میکند، برنامهاش چیست و شاید هم گاهی، جملههای غیرگزارشی را توئیت کند.
یکی از تفاوتهای اساسی توئیتر با فیسبوک، محدودیت کاراکتر است، که از حدود 130 تا 140، متغیر می باشد. اما در فیسبوک قضیه خیلی پیچیدهتر است. هر کسی، متنی از هر موضوعی که به آن علاقه دارد را مینویسد و به نمایش میگذارد و یا عکسی از خودش یا دیگران آپلود میکند و پس از این ما با سه رخداد به نامهای "لایک"، "کامنت" و "شــِـیر" مواجه میشویم. لایکی که میتواند خیلی بیسر و صدا اتفاق بیفتد، و یا اینکه حرفهای بیپایه و اساس و بیفایدهای که در کامنتها رد و بدل میشود، همه و همه، در نتیجهی یک حرکت شاید اشتباه کاربر اتفاق میافتد. کاربر، یک عکس شخصی را در صفحهاش قرار میدهد و با انبوهی از لایکها روبرو میشود، اما نمیتواند جوابی به آنها بدهد و تشکر کند و چه بسا این مسأله موجب آزارش شود، و در ادامه، سیل کامنتها به سمتش جاری میشوند که این بار کاربر میتواند برای تکتک نظرات جواب بدهد و شروعکنندهی بحث ادامهداری شود که معمولاً به جایی نمیرسد! دفعهی بعد، که کاربر بخواهد متن یا عکسی را آپلود کند، تمام سعیاش را میکند که سلیقهی اکثر دوستانش را مد نظر قرار دهد. این یعنی اینکه فرد، تحت تأثیر یک موج روانی قرار گرفته و دلش میخواهد محبوبتر شود.
چرا خود را به اشتراک میگذاریم؟
در مورد اینکه چرا کاربر، دوست دارد در شبکهای اجتماعی و عمومی، گاهی اوقات، شخصیترین اطلاعاتش را به نمایش بگذارد، دلایلی ذکر میشود که در ادامه آنها را خواهید خواند:
1- من بودن...
آندره مالرو: چیزی که تنها برای من مهم است چه اهمیتی دارد؟
انگار در دوران گذشته، "من" چندان اهمیتی نداشت و این مصلحت جمع بود که درجه اهمیت هر چیز را مشخص میکرد. اما الان، شرایط کاملاً فرق کرده و این "من" هست که تصمیم میگیرد چکار کند و دیگر گروهی بالای سرش نیست که برایش تصمیم بگیرد. امروزه این منیّت را همراه خود میبریم و همه جا فریاد میزنیم، خودمحورانه زندگی میکنیم و زندگیمان را بسط میدهیم. پستها و عکسها و مطالبی را در صفحهی شخصیمان قرار میدهیم که شاید مخالف با خیلی از اصول شرع، اخلاق و عرف باشد؛ این کارها را انجام میدهیم تا بگوییم "من" دلم میخواهد! "من"دوست دارم! و ...
2- کم بودن...
کمبود اعتماد به نفس در دنیای واقعی، به دنیای مجازی کشیده میشود وکاربر با یک برش دلخواه از ظاهر یا باطن "من"، با همهی مشکلاتی که در دنیای واقعی هست و نمیخواهد در دنیای مجازی دیده شوند، خود را برای دیگران به نمایش میگذارد و اغلب هم، تأییدیهی مجازی (لایک) جذب میکند، کلی هم مورد ابراز علاقه و مهر و محبت قرار میگیرد و این قضایا کم کم به دنیای حقیقی میرسدو اگر هم کمبودی در اعتماد به نفس و یا سایر نیازها بوده،احتمالاً رفع میشوند!
3- خودشیفته بودن...
وقتی اعتماد به نفس افزایش پیدا میکند، "دلنوشته"ها و "سلفی"ها*در شبکههای اجتماعی، زیاد به چشم میخورند. قرار است که این حس اعتماد به نفس، ارضا شود، البته اگر ارضاشدنی باشد! از طرفی، این خودشیفتهها خیلی در جریان اتفاقات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی جهان نیستند و دنیای کوچکشان محدود به همان زیبایی ظاهریشان میشود. خیلی هم به این شعر اعتقاد ندارند که
"تن ِ آدمی شریفست به جان ِ آدمیّت / نه همین لباس ِ زیباست، نشان ِ آدمیت".
بنابراین، دائماً در حال به اشتراک گذاشتن خود هستند و از این کار لذت میبرند، حتی ناخودآگاه!
*سلفی: (Selfie) واژهایست که اخیراً وارد لغتنامههای انگلیسی شده و به معنی عکس گرفتن از خود میباشد.
4- تنها بودن...
تنهایی، خورهای که این روزها به جان خیلی از همسن و سالهای ما افتاده و سوهان روحشان شده است. کاربر یا در خانوادهای کمجمعیت زندگی میکند که والدین شاغل هستند و اگر هم اهل برو و بیا نباشد، تنها میشود و برای رفع این تنهایی به شبکههای اجتماعی سر میزند و آنجا در جمعی قرار میگیرد که ظاهراً تنهاییاش رفع میشود. ولی فقط کافیست که به اصول اخلاقی، پایبند نباشد، تا با هر هرزهبادی از مسیر خارج شود و باقی ماجرا که حتماً بهتر از من به آن آگاهید؛ و یا اینکه کاربر در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمده که باز هم به دلیل کمتوجهی والدین به فرزندان و عدم وجود شرایط مناسب،احساس تنهایی میکند و به شبکههای اجتماعی روی میآورد تا با کسانی آشنا شود که بتوانند تنهاییاش را پر کنند.
5- کمک خواستن...
نوشتن، یک حالت درمانی دارد. ممکن است با نوشتن، دردی از دردهای شما، درمان میشود. چه در شبکههای اجتماعی، چه در تالارهای گفتگو، وبلاگ و غیره. معمولاً کسی که مطلبی از ناراحتی و مشکلش روی صفحهی شخصیاش قرار میدهد، بقیه به تفقد و دلجویی در میآیند و چه بسا گاهی اوقات، مشکل هم حل شود! این بیان مشکل ودرخواست کمک، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، میتواند در مورد سادهترین چیزها باشد، مثل این سوال که یک کاربر در صفحهی شخصیاش میپرسد: "یک مشاور خوب و باتجربه و آپدیت برای کنکور کارشناسی، سراغ دارید؟" و یا میتواند خیلی سخت و پیچیده در مورد مشکلات زندگی و مسائل عاطفی و ... باشد.
6- نفع بردن...
همیشه هم فیسبوک و بقیه شبکههای اجتماعی، مکانی برای ابراز احساسات و شرح وقایع شخصی نیستند. همانطور که میدانید و گفتم، خیلی از هنرمندان و سیاستمداران عضو این شبکهها هستند. نفع بردن هم به این صورت هست که مثلاً یک هنرمند، با آپلودکردن پیاپی عکسها و آهنگهایش و برقراری ارتباط با مخاطبانش، میتواند خیلی راحت، محبوبیتش را افزایش بدهد و در مقابل، هنرمندی که نوپا هست و زیاد با مخاطبیناش از این طرق ارتباط ندارد، دیرتر پیشرفت میکند. یک نمونه از نفع بردن ذکر کنم، در عرصهی سیاست، همین چند وقت پیش، آقای جهانگیری، معاون اول دکتر روحانی، در صفحهی فیسبوکاش، نظرسنجی را در مورد یارانهها انجام داده بود.
7- تجربه داشتن...
اینترنت، همانقدر که ناامن هست، امن هم هست!!! در دورهای که در چند ثانیه میشود دهها عکس گرفت، دیگر دفتر خاطرات قدیمی قفلداری که داخل صندوق و ته کمد و اینجا وآنجا قایماش میکردیم، فایدهای ندارند. بنابریان شاید مجبور باشیم که برای ثبت حال، برای آینده، در جایی مثل یک وبلاگ شخصی، یا صفحهای در یکی از شبکههای اجتماعی، فعالیت کنیم و در صورت نیاز، آشنایان - را هم راه ندهیم!
8- مستند بودن...
همینکه مخاطب بفهمد مطالبی که شما در صفحهتان میگذارید، مربوط به زندگی شخصیتان است، ناخوداگاه، کنجکاو میشود که بیشتر بداند! اصطلاحاً فضولی کند. مثلاً ببیند اولین لایک را همیشه چه کسی میزند؟ یا ببیند چه کسی در کامنتها بیشتر از همه صمیمیاست و غیره.
____________________________________________
نمودار زیر، رابطهی بین سال (میلادی) و تعداد آیتمها (متن، عکس، فیلم، لینک و غیره) در روز (بر حسب میلیارد)، در فیسبوک را نشان میدهد. در سال 2010، هر روز 2 میلیارد آیتم؛ سال 2011، هر روز 4 میلیارد آیتم؛ 2012، هر روز 8 میلیارد؛ 2013، هر روز 16 میلیارد؛ و پیشبینی میشود در سال 2014، در هر روز، 32 میلیارد آیتم در فیسبوک منتشر شود. این خاصیت رشد نمایی آیتمها در فیسبوک، شاید یکی از خواستههای اصلی بنیانگذاران فیسبوک، زوکربرگ و دوستانش بود!
در پایان، امیدوارم در این روزهای پر تب و تابی که تقریباً همه، یک حساب کاربری در این شبکهی اجتماعی و سایر شبکهها دارند، کاری نکنیم که فردا، بعد از فروکش کردن تب این بازار، چیزی را از دست داده باشیم. بسیاری از زندگیهایی که در ایران و برخی کشورهای دیگر، حتی ایالات متحده امریکا، از هم پاشیده شدند، به دلیل رفتاری بود که یکی از زوجین در شبکههای اجتماعی از خود نشان داده بود.فرهنگ اسلامی و ایرانی، بسیار والاتر از این است که تحت تأثیر هجمهی بیفرهنگی بیگانگان قرار گیرد. بیایید با کمی خردورزی و اندیشیدن، کانون خانوادههایمان را گرمتر نگاه داریم و مانع فروپاشی این نهاد بااهمیت بشویم.
.
.
" و لن یجعل الله للکافرین علیالمؤمنین سبیلاً"
ارادتمند/ احمدینیا.
برای مطالعه مطالب بیشتر از همین نویسنده هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
برای مشاهده کاریکاتورهایی با موضوع فیسبوک هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
برای مطالعه مطالبی در ارتباط با استفاده ناامن ایرانیان از فیسبوک و افشار کردن دست و دلبازانه اسرارشخصیشان در این شبکه اجتماعی هم اکنون به آدرس درج شده در بخش کوچه پس کوچه پیوندها در انتهای همین صفحه مراجعه نمایید.
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید: