کوی گلستان، کوی هنر

امیرحسین مرادی هنرمند مستند ساز سبزواری: دلم برای شهرم می تپد...

مهدیه عابدی/مجله اینترنتی اسرارنامه

در دل شهرهنوز هم حکایت ها و داستان های ناگفته ای از زندگی و روزگار مردمانی سخت کوش محفوظ مانده ...

حکایت هایی که شاید هر شب، همان زمزمه ها و آواهایی باشد که در گوش کودکان کوی گلستان آرام آرام نجوا می شود، داستان هایی برگرفته از زندگی سپری شده پدرانی که از هنر و جاودانگی سرشارند.

کوی گلستان، این کوی هنر و شیفتگی عمریست که در گوشه ای از این شهر به تمام ناملایمات، مشکلات و ناروایی ها خو گرفته است. شاید در این سخن کوتاه مجالی برای بازگو کردن تمامی مشکلات کوی گلستان و اهالی این منطقه از شهر و دیارمان نباشد اما این بار در ادامه مجموعه گفتگوهای مجله اینترنتی اسرارنامه، با جوان های هنرمند و صاحب فکر سبزواری به سراغ خالق مستند چشم به راه(مستندی روایت گونه از یکی از اهالی کوی گلستان) ، رفته ایم تا سیر تولید این اثر را از زبان خالقش، امیرحسین مرادی بشنویم.

مستند «چشم به راه» ، مستندی دلنشین و تاثیرگذار است که داستان زندگی علیمردان سالاریان یکی از اهالی کوی گلستان را نقل و به تصویر کشیده است. مرادی در کارنامه هنری خود علاوه بر کارگردانی این اثر، خالق بیش از 70 مستند در قالب و فرم های گوناگون است که هر کدام ماحصل ایده و طراحی خلاقانه ایست...

متن کامل این گفتگو را د رادامه مطلب بخوانید:

یک معرفی کوتاه ...

حسین مرادی با نام مستعار امیرحسین مرادی در سال 72 در تهران به دنیا آمدم. پدرم تهرانی و مادرم سبزواری است ومن نیز از 8 سالگی به سبزوار آمدم و دراین شهر ماندگار شدم. در رشته مرمت و در مقطع کارشناسی از دانشگاه حکیم فارغ التحصیل و ارشد را نیز در رشته تولید سیما در دانشگاه صدا و سیما گذراندم. از همان 8 سالگی به واسطه پدر بزرگ مادری ام که از تعزیه خوانان و پیشکوستان طبس بود با تعزیه آشنا و به آن علاقه مند شدم. تا دوران دبیرستان به کار تعزیه مشغول بودم و بعد از آن وارد تآترشدم. علاقه به کار در تآتر فرصتی شد تا چه با دوستانم وچه در همکاری با ابوالفضل طبسی کار تآتر را ادامه بدهم. از سال اول دانشجویی در دانشگاه حکیم نیز با گروه  هنری این دانشگاه به نام گروه باران بیشتر تحت عنوان موضوعات مناسبتی و ارزشی اجرای نمایش داشتم. اگر بخواهم دقیق تر بگویم طی  سال های 91تا93 فعالیت های جدی ام را با کارهای متنوع در این حوزه ادامه دادم و اولین کار نیمه بلند در دانشگاه که کاری ترکیبی به شمار می رفت را برای اولین بار در سطح دانشگاه های کشور با همکاری دوستان صورت دادم که به نام «دیر راهب» به نمایش درآمد...

 

لیلا، نمایشی ماندگار

به نظرم یکی از بهترین و خاص ترین نمایش هایی که در سالهای دانشجویی من در دانشگاه حکیم سبزواری به روی صحنه رفت تآتر لیلا به مناسبت یادواره شهدای غواص بود که به لحاظ ارزشی و موضوعی فضای خاصی داشت  و هنوز هم خیلی ها چه دانشجویان و چه دیگرانی که این نمایش را دیدند از آن به خوبی یاد می کنند. بعد از تآتر لیلا با گروه باران اجراهای متفاوتی را نیز در برخی از دانشگاه ها از جمله دانشگاه صنعتی شاهرود داشتم البته قرار بود حتی برای اجراهای بیشتر به تهران نیز سفر کنیم که به علت مسافت زیاد و بالابودن هزینه ها این امکان فراهم نشد. البته نباید از حق گذشت که چه دانشگاه شاهرود و چه حکیم سبزواری همیشه سعی  داشتند بهترین امکانات و تجهیزات را در اختیار قرار دهند. اما هزینه های اجرای نمایش بیش از آن بود که در اختیار ما می گذاشتند و این مسئله گاهی مشکل آفرین می شد. دانشگاه حکیم سبزواری فضای فوق العاده ای داشت زمانی که دکتر کشاورز معاون فرهنگی و دکتر رضوی مدیر فرهنگی حکیم بودند کمک های زیادی به ما می کردند، اما رفته رفته و بعد از این دو شاید جو فرهنگی که در دانشگاه حاکم بود کمی کمرنگ شد و همین باعث شد که مثل قبل آنقدر حضور پررنگی در تآترهای دانشجویی نداشته باشم و از آن فاصله گرفتم.

 

از تآترهای دانشگاهی تا علاقه به صدا و سیما

در طی سال هایی که به کار تآتر مشغول بودم سمت و سوی کارم را بیشتر در همراهی با گروه های هنری دانشگاه  ترجیح می دادم و آنچنان در نمایش های خارج از این گروه و یا به اصطلاح در همکاری با گروه های هنری شهر نبودم چون نمی توانستم زیاد با آن گروه ها ارتباط برقرار کنم . البته خیلی از دوستان هنرمند شهر از جمله محمد اکبری به من لطف داشتند اما تنها کسی که خارج از گروه هنری دانشگاه با او همکاری کردم ابوالفضل طبسی بود که به سبب نزدیک بودن فضای فکری و موضوعی که درکارهایش می دیدم احساس نزدیکی بیشتری با وی داشتم. حضور در نمایش «نیزه ها می دانند» و یادواره شهدای جهاد از جمله کارهایی بود که با او انجام دادم اما به واقع بگویم که 99 درصد کارهایی که در آن بودم بیشتر فضای ارزشی داشت که ناشی از علاقه من به این حوزه و موضوع است که به حادثه کربلا، دفاع مقدس، تاریخ ایران و...مربوط می شود و از این لحاظ بیشتر کار جدی را نسبت به طنز می پسندم.

در زمینه ورود به سینما و تلویزیون ابتدا با یک کار کوتاه شروع کردم که در واقع مربوط به ماه محرم می شد و برای دانشگاه صدا و سیما ساختم. بد نیست که بدانید دوبار هم پشت کنکور و برای ورود به دانشگاه صدا و سیما ماندم که بار اول رد شدم و بار دوم با رتبه 20 پذیرفته شدم. بار نخست که برای مصاحبه رفتم کسی که مسئول مصاحبه از من بود گفت که به درد صدا و سیما نمیخوری و بهتر است بروی و در حوزه علمیه ادامه تحصیل بدهی! به او گفتم اگر ده بار دیگر هم ردم کنی دوباره می آیم. شاید از این لحاظ صدا و سیما مقداری ضابطه مند باشد اما به دلیل علاقه ای که به فضای هنری داشتم تصمیم گرفتم در صدا و سیما ورود پیدا کنم. دراین راه البته اساتید بزرگوار و کاربلدی داشته ام که دستشان را می بوسم و از آن ها به سبب لطف و محبتی که به من داشتند قدردانی میکنم از جمله عیسی بلوکات که مدیریت، تهیه کنندگی و کارگردانی 3 دوره مناظرات انتخاباتی را برعهده داشت، عباس عطریان از مدیران پخش شبکه 2 و دیگر اساتید ...

 

 کوی گلستان، ظرفیتی که باید پرورش داده شود

3 یا 4 سال پیش درتآتری مشغول به کار بودم که در آن نقش یزید را بازی می کردم. برای این کار نیاز به یک عصا داشتم. برای ساخت عصای یزید با یکی از دوستان و به پیشنهاد او به کوی گلستان رفتم. مثل خیلی از مردم درباره آن محله و مردمش چیزهایی شنیده بودم مثلا اینکه با ما فرق دارند یا ...اما در واقع هیچ شناخت کاملی از آن منطقه نداشتم. از هنر و استعدادی که در این منطقه بوده و هست و از مردمانی که سرشار از هنر هستند چیزی بیش از دیگران نمی دانستم. ساخت عصای یزید فرصتی شد تا از نزدیک آن منطقه را ببینم . علیمردان سالاریان که شخصیت اصلی مستند چشم به راه است همان خراطی است که عصای یزید را برای من درست کرد و در ازای آن مبلغی نگرفت. می گفت خودم از تعزیه خوانان هستم و تا فهمید ما آن عصا را برای چه کاری می خواهیم رایگان برای ما عصا را ساخت. صحبت های آن روزش و ارادتش به امام حسین مرا تحت تاثیر قرار داد تا اینکه سال گذشته یکی از اساتیدمان گفت بروید و ببینید در شهرتان چه خبر است و هر کدام موضوعی مرتبط با آن چه جستجو کردید بسازید. یاد علیمردان افتادم، به سختی شماره جدید و محل کارش را که تغییر داده بود پیدا کردم. گفتم می خواهم از تو و کارت مستند بسازم، خندید و گفت خیلی ها می آیند و همین را photo_2020-04-22_17-04-36می گویند و از ما فیلم می گیرند. امکانات زیادی نداشتم و در این کار وقفه افتاد تا اینکه بلاخره توانستم کار ضبط را شروع کنم. وقتی کارتمام شد استاد و همکلاسی ها روی مسائل فنی کار خیلی نقد وارد کردند و خیلی به من برخورد. تصمیم گرفتم هرطور که شده به بهترین حالت کار را بسازم. 9 روز تلاش کردم. کوچه های کوی گلستان ، مردم و مشاغل تمام آن ها را بررسی کردم. باید با موضوع کارم یکی می شدم. عزمم جزم شده بود . علیمردان از تمام مشاغل و حرفه ها برایمان می گفت. از مشکلات و سختی ها و..

حرف های اهالی آن منطقه خیلی روی من و گروهم تاثیر گذاشت و سرانجام کار تولیدی را برای یکی از دوستانم که گاهی مسئولیت تهیه کنندگی کارهایم را بر عهده می گیرد و از مدیران کار بلد است فرستادم که با پخش آن موافقت شد.

روایت خراط چشم انتظار یا همان علیمردان در ابتدا مستندی 30 دقیقه ای بود که با نظر دوستان قرار شد کوتاه شود و در مجموعه «چشم به راه» به اجرا درآید.

قصد دارم مستند بلند علیمردان را هر طور شده در فرصتی مناسب با حضور مردم و اهالی کوی گلستان رونمایی کنم اما اگر رسانه ها و مسئولین همت نکنند به سختی می توان چنین کاری کرد. رسالت مستندساز این است که مردم را نشان دهد، از این بابت ریالی هم دریافت نکرده ام و همین باعث خوشحالی من بود که اهالی کوی گلستان از دیدن این مستند در تلویزیون مسرور شده بودند. مردم باید آن ها را ببینید باید همه درک کنیم که آن ها نیز جزئی از ما هستند و در کنار ما زندگی می کنند. از من به رسانه های دیگر و مسئولان برسانید که دوست دارم این کار در فرصتی مناسب رونمایی و پخش شود و از اهالی کوی گلستان و علیمردان تقدیر شود تا احساس یکدلی میان مردم برقرار شود. ظرفیت کوی گلستان خیلی بیشتر از اینهاست. باید هنرمندان روی این منطقه کار کنند، باید این مردم  شناخته و دیده شوند...

 

فرق ما شهرستانی ها...

خیلی از هنرمندان سبزواری که این روزها در حوزه هنری و در دیگر نقاط کشور در حال فعالیت هستند از لحاظ فنی و تخصصی فوق العاده هستند و همه به نوعی حرفی برای گفتن دارند. فرق ما شهرستانی ها که از یک شهر کوچک به یک شهر بزرگ می رویم همین است، ما در شهر کوچک خودمان چیزهایی می آموزیم که در شهرهای بزرگ عکس آن است. شاید به خیلی از دوستان سبزواری که مشغول مستندسازی باشند انتقاد داشته باشم اما در واقع تمام انتقادهایم بیشتر جنبه دوستانه دارد و به عنوان یک بیننده احساس می کنم که فیلم سازی و مستند سازی در سبزوار باید با جدیت و تخصص بیشتری ادامه داشته باشد. گاهی مستندها از لحاظ هنری و فضا شاید جذاب باشند اما از لحاظ حرفه ای، سبک و سیاق لازم و تخصصی را ندارند و به قولی مستند نیستند و در واقع داستان و گزارشی در قالب مستندند.

بعضی ها گزارش تهیه می کنند و اسمش را مستند می گذارند ولی باید بین این دو تفاوت قائل شد. مستند برای خودش چهارچوب هایی دارد و حتما باید یک ایده و داستان پشت سر آن باشد. آرزویم برای بچه های سبزواری این است که از این لحاظ بیشتر به سمت حرفه ای شدن بروند و یاد بگیرند که با پتانسیل و وقت و انرژی ای که دارند کارهای حرفه ای تری بسازند. من خودم را مستند ساز واقعی نمی دانم و به دوستانم می گویم که از این طریق بیشتر در حال کسب تجربه هستم. قطعا اولین کارها نمی توانند بهترین کارها باشند، مثلا از 70 مستندی که من در آرشیو خودم دارم یک مستند بلند به نام علیمردان درآمده به همین خاطر می گویم که الزامی ندارد همه کارها خوب باشند.شاید تعداد اندکی خوب باشند اما باید سعی کنیم که تخصص و حرفه ای گری را در کار خود بیشتر وارد کنیم، علاوه براین ها باید دست از کثیف کارکردن یا به نوعی غیر اخلاقی کار کردن برداریم. یاد بگیریم که اگر کاری را تولید می کنیم صرفا برای ارتقای خودمان و شهرمان باشد نه لزوما به قصد تخریب  یا در رقابت با دیگران. چندی پیش در تلویزیون کاری پخش شد که چند تن از دوستان سبزواری آن را تولید کرده بودند، با اینکه طرح و ایده و مشاوره از من بود حتی نامی هم از من برده نشد، این گونه موارد واقعا غیر اخلاقی است.

 

اگر در حوزه مذهبی مستند می سازید...

روی اکثر کارهایی که تم مذهبی دارند حرف نمی زنم و نقد نمی کنم چون اعتقاد دارم که کسی که اینچنین موضوعی را انتخاب کرده حتما نسبت به آن علم کافی را داشته و سپس آن را تولید کرده است. پیشنهاد من به فیلم ومستند سازان این است که اگر درحوزه ای کار می کنید که با اعتقادات مردم سرو کار دارد یا خوب به آن ورود پیدا کنید و یا اصلا به آن ورود پیدا نکنید چون اگر تولید نهایی موثر و خوب نباشد، باعث می شود که مردم از همان چیزهایی که به آن اعتقاد دارند زده شوند.

 

از حمایت خبری نیست

قرار بود مستندی بلند از خانه های تاریخی سبزوار بسازیم اما میسر نشد، دلیل اصلی آن را به من نگفتند اما بعد از پیگیری هایی که کردم متوجه شدم که دلیل آن عدم بودجه از طرف شورای شهر و شهرداری  بوده هر چند که ممکن است دلایل دیگری هم داشته باشد که از گفتن آن بهتر است صرف نظر کنیم. خیلی از هنرمندان می گویند از این شهر برو و وقتت را بیهوده در اینجا تلف نکن.

 100 درصد اوقات متوجه این مسئله هستم که کارها به لحاظ عدم حمایت و وجود موانع به سختی پیش می رود اما نتیجه نهایی کار با تمام سختی هایش برایم لذت بخش است. من هم مثل بسیاری دیگر از هنرمندان دوست دارم از من حمایت کنند ولی اکثر اوقات این اتفاق نمی افتد البته به جز کاظم کرامت ، رضا پرستش ، فرمانده سپاه سرهنگ موحد نیا،سرهنگ بیدی، سرهنگ بیدخوری، سرهنگ پیری و همه کارکنان سپاه که هر جا گیر کرده ام به من کمک کردند که هرچند این حمایت ها مالی نبوده  اما مایه دلگرمی من است.

 به من می گویند برای شهرت کار کن ، من هم همین اعتقاد شخصی را دارم که باید برای شهرم به بهترین نحو کار کنم اما دوست دارم دیگرانی هم که دستشان در کار است این خدمات را برای شهرشان انجام دهند. چرا فقط انتظار ازهنرمندان است و از مسئولان نه. هنرمندان معمولا مهجورترین قشر هستند. قدر هنر و ارزش کار هنرمند را در زمان حیات او نمی دانند. تمام کسب و کار و معاش من از طریق ساخت و پخش مستند است. بارها در خواست کمک کرده ام و تنها کاری که در آن قرار بر همکاری شده مستند اساتید سرزمین مادری من است که با کمک شهرداری تقریبا نصف کار تولید شده و ما بقی درحال ساخت و طراحی است.

 خیلی ها فقط حمایت زبانی را بلدند و می گویند احسنت برو جلو و کار کن! این ها را خودم بلدم! اما هزینه چه می شود! کار ما هزینه می طلبد. بعد از مستند چشم به راه تصمیم گرفتم از حاشیه شهر هم مستند بسازم و به زودی بعد از شرایط پیش رو اقدام خواهم کرد.

هیچوقت از من تقدیر و تشکری نشده، خیلی از هنرمندان این شهر مثل کاظم ملایی، مجید سرسنگی و ... رفته اند اما من می خواهم تا اخرین لحظه در سبزوار بمانم و تا جایی که توان دارم با تمام موانع و کاستی ها مبارزه کنم.

 

از اداره ارشاد چه خبر؟

سه چهار باری به اداره ارشاد سر زدم. هر سه بار مسئول انجمن سینمایی از من شماره گرفت و هر سه بار گفت اطلاع می دهد و هیچوقت اطلاعی نداد. نمی دانم چرا در انجمن سینمایی سبزوار مثل شهرهای دیگر نباید جلسات نقد و بررسی فیلم و مستند برگزار شود. هر بار به این نیت رفتم که در واقع مساعدتی کنند برای برپایی جلسات هفتگی اما تا کنون صورت نگرفته است. به برخی از دوستان عکاس که استعداد دارند پیشنهاد همکاری داده ام اما اغلب یا می گویند سرمان شلوغ است یا هزینه می خواهند. اینکه هزینه را در قبال انجام کاری بخواهی طبیعی است اما من مسئولیت هماهنگی و مدیریت  وهمکاری میان هنرمندان را برعهده ندارم و اگر مسئول بودم حتما سعی میکردم ارتباط خوبی از این طریق با هنرمندان برقرار کنم. چند بار اقدام کرده ام، بارها رفته ام و سر زده ام ولی هر بار درها را بسته دیدم...

 

بزرگ ترین افتخارم این است که سبزواری ام

من این فرهنگ، مردم و شهرم را با عمق وجود دوست دارم .تلاش می کنم تا برای شهرم افتخار آفرین باشم و دینم را ادا کنم تا مردم شهرم به من افتخار کنند. ریشه در این خاک دارم و مایه مسرت است که شهرستانی ام و نشان خواهم داد که فقط پیروزی و نتایج عالی از آن تهرانی ها نیست و بچه های شهرستان هم می توانند در کار خود فوق العاده باشند.

 

photo_2020-04-22_17-04-39

 

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما