یادنامه ای برای سالگرد درگذشت فرزند تاریخ ، دکتر علی شریعتی

خرداد ، ماه بسیار پرماجرایی در تقویم ما ایرانی هاست بسیاری از اتفاقات و رخدادها و رویدادهای مهم تاریخی در این ماه که ما ایرانی ها آن را ماه رسایی و کمال می دانیم به وقوع پیوسته است از قیام خونین عاشورا گرفته که بعضی معتقدند در خرداد ماه رخ داده تا قیام خونین 42 که در پانزدهم این ماه اتفاق افتاده است و بعد هم رحلت جانسوز معمار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) که در چهاردهم خرداد 68 به سوی ملکوت پر کشید.

درگذشت ملاصدرا ، شهادت مصطفی چمران و در نزد ما مزینانی ها که بسیار اهمیت دارد شهادت فرزند شایسته کویرمزینان و دیار سربداران دکتر علی مزینانی شریعتی از دیگر رخدادهای این ماه عجیب است.

و اما 9 روز دیگر تا سی و هفتمین سالروز شهادت معلم شهید انقلاب دکتر علی مزینانی شریعتی باقی مانده و شاهدان کویرمزینان که بزرگترین رسالتش انعکاس اخبار فرهیختگان و علما و شهدا و در یک کلام شایستگان این کویر تاریخی است سعی می نماید تا ضمن همراهی با ستاد بزرگداشت فرزندشایسته کویر مطالبی پیرامون آن ابر مرد منتشر نماید و در این راه با درخواست همیشگی از صاحبان قلم و اندیشه به ویژه فرهیختگان مزینانی آماده دریافت مطالب ارزشمند تمامی صاحب نظران می باشد.(منبع)

 

برای فرزند تاریخ، دکتر علی مزینانی شریعتی

«مردی که غیر مذهبی‌ها او را نادیده می‌گرفتند، روحانیون او را سرزنش می‌کردند و رژیم شاه او را مجازات کرد، اینک تا حدود زیادی «ولتر» و ایدئولوگ انقلاب ۵۷ تلقی می‌شود. گروه نخست او را کم‌اهمیت می‌دانست، دومی او را آدمی مزاحم می‌شمرد و سومی او را مارکسیست اسلامی دردسر آفرینی تلقی می‌کرد که می‌بایست او را خاموش ساخت. به این دلایل محبوبیت شریعتی در ایران از همه روشنفکران غیرمذهبی و مذهبی …بیشتر شده است.» این عبارات را مهرزاد بروجردی در کتاب ارزشمند خود «روشنفکران ایران و غرب» و در معرفی دکتر شریعتی آورده است…

دکتر شریعتی همیشه برایم شخصیتی محبوب، دوست داشتنی و تاثیر گذار بود. اگرچه هرگز نتوانستم از نزدیک سخنان دردمندانه‌اش را بشنوم، اما در لابلای صفحات آثارش فریاد او را می‌شنوم که وجدان خفته ما را به بیداری فرا می‌خواند. استاد عزیز ما، سالها پیش از این به جرم عدالت‌خواهی، اعتراض و خشم و کینه انقلابی‌اش، توسط دستگاه جور خاموش شد، اما فریادش را هرگز نتوانستند خاموش کنند. چرا که پس از سالها صدای او را می‌توان شنید که فریاد می‌زند:« کسانیکه تن به هر ذلتی می دهند تا زنده بمانند مرده های خاموش و پلید تاریخ‌اند وقتی در صحنه‌ی حق وباطل نیستی هر کجا خواهی باش ، چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب ،هر دو یکی است»

 در زندگی مرحوم دکتر شریعتی یک نکته‌ همیشه برای من جالب بوده و هست، آنهم نوع مخالفتهایی است که در دوره‌های مختلف با او وجود داشته. نام شریعتی چه در زمان حیات و چه بعد از شهادت، حساسیتهای زیادی در جامعه برانگیخت. قبل از انقلاب عده‌ای او را بهایی، اسماعیلی و سنی ‌نامیدند، در حالیکه در بخشهای زیادی از آثار او دغدغه مذهب تشیع را می‌شد دید. عده‌ای حتی پارا از این هم فراتر گذاشته و او را بخاطر مسائلی جزئی مانند تراشیدن ریش، کلاه بر سر گذاشتن، کراوات به گردن بستن، سخنرانی از طریق بلندگو و حتی راه رفتن از خیابانی که نامش «پهلوی» بود مورد سرزنش قرار ‌دادند!… و جالب اینکه این اتهام را همانهایی به او نسبت می‌دادند که در برابر دستگاه شاهنشاهی سکوت اختیار کرده بودند! البته اگر بخواهیم سابقه و ریشه این انتقادات را بررسی کنیم باید به ماجرای تشکیل «کانون نشر حقایق اسلامی» برگردیم که محمد تقی شریعتی باعث و بانی آن بود. محمد تقی شریعتی که خود از روحانیون معروف مشهد به شمار می‌آمد، در سال ۱۳۲۳با تشکیل کانون، مبارزه‌ای را علیه مارکسیسم و جریان احمد کسروی آغاز کرد تا مانع گرایش جوانان مسلمان به آنها شود. او و همکارانش در طول ۲۰ سال توانستند بسیاری از شاگردان دبیرستان‌ها و دانشجویان دانشگاهها و نیز تعدادی از روحانیون پیشرو را (از جمله آیت الله خامنه‌ای) به خود جلب کنند. راه و روش منحصر به فرد کانون در مبارزه و تاکید بر اسلام مدرن و پویا و ستیزه‌جو و انقلابی، نه تنها آنها را با حکومت شاه و نیروهای چپ درگیر ساخت، بلکه حساسیت اعضای محافظه‌کار حوزه علمیه مشهد را هم برانگیخت. روحانیون سنتی حوزه که چندان علاقه‌ای به عرفان و فلسفه نداشتند، نمی توانستند نظرات غیرسنتی محمد تقی و علی شریعتی را در مورد تعالیم اسلامی تحمل کنند و نیز نمی‌توانستند از عقاید سیاسی و شیوه نامتعارف مبارزه آنان علیه حکومت پهلوی پشتیبانی کنند و این سرآغاز اتهاماتی شد که بعدا گریبان علی شریعتی را هم گرفت. البته من مدعی نیستم که همه آنچه درباره شریعتی گفته و نوشته شده از جنس همان کینه و بغضی است که در دلهای مخالفان پنهان شده بود، چرا که شخصیتهای دیگری هم وجود داشتند که علی‌رغم همکاری و دوستی که با آن مرحوم داشتند نقدهایی جدی بر آثارش وارد می‌کردند، اما نقد منصفانه کجا و دشمنی و کینه‌توزی آدمها کجا؟!

پس از انقلاب نیز عده‌ای از روحانیون بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی دوران شاه، او را متهم به مخالفت با دستگاه روحانیت کردند. البته در میان آنها افرادی هم بودند که از شریعتی حمایت می‌کردند و به او احترام می گذاشتند. هرچند خودشان با واکنش و انتقاد روحانیون دیگر روبرو ‌شدند. انتقاداتی از جنس اینکه چرا دکتر مفتح زیر تابوت شریعتی ایستاده است و چرا امام موسی صدر بر جنازه‌اش نماز خوانده و چرا شهید بهشتی با حذف و سانسور کتابهای شریعتی مخالفت کرده است؟! علاوه بر منتقدان روحانی، روشنفکرانی هم که سالها بخاطر منافع شخصی و سیاسی از دیوار نام او بالا می‌رفتند و برایش سینه می‌زدند، این سالها و مخصوصا از دوران اصلاحات، آرا و افکار شریعتی را شدیدا مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و البته از دایره نقد و انصاف هم گذشتند! او را مخالف دموکراسی، آزادی و حقوق زن و حتی پیرو ابوذر لقب دادند اما نفهمیدند که در دوران شریعتی اصلا، چیزی به نام آزادی، دموکراسی و حقوق بشر وجود نداشت که او بخواهد مخالفش باشد!…

بدون شک شریعتی در بازگرداندن روحیه عدالتخواهی شیعه به جامعه، مخصوصا در بین دانشجویان نقشی اساسی داشت. او نقش تاریخی شیعه را در اعتراض به وضع موجود و نپذیرفتن سه‌گانه شوم «زر و زور و تزویر» به بهترین شکل ممکن احیا کرد. گفتمان شریعتی، بازگشت به خویشتن بود، او روشنفکران و دانشجویان را به این راه دعوت و خود نیز مبارزه‌ای همه جانبه را با چندین نیروی مخالف آغاز کرد. «مبارزه‌ای در برابر ستایش ناسیونالیستهای غیرمذهبی از ایران پیش از اسلام و علیه مارکسیسم و نیز نادانی، سطحی‌نگری و ریای روحانیون محافظه‌کار!»

قسمتی از خاطرات خواندنی حیدر رحیم پور ازغدی (پدر حسن رحیم پور ازغدی):

«به مجردی که خبر شهادت قطعی شد مرحوم حاجی سررشته دار به من تلفن زد که بیایید مغازه کار مهمی داریم و چون رفتم هر دو را گریان دیدم… نخستین مساله نحوه خبر دادن شهادت دکتر به پدر و استاد (محمد تقی شریعتی) بود. اولین طرح این شد که استاد را از خانه‌اش خارج کنند تا از همه چیز بی‌خبر بماند… دوستان و کسانی که بیش از ۵۰ نفر نبودند گرد ایشان را گرفتیم و تا آقا (آیت الله خامنه‌ای) از در وارد شد، با لحن دلنشین خود، بیتی از مرثیه حضرت علی اکبر را خواندند و با این ذکر مصیبت، استاد را متوجه کردند. بلافاصله استاد فریاد زدند:«آقای خامنه‌ای خبر مرگ علی را برای من آورده‌اید؟ بالاخره او را کشتند؟» ناله و ضجه خانه را به لرزه درآورد و عقده‌های چند روزه دوستان و کسان در آن لحظه ترکید. استاد به من گفت پس برای این بود که شماها یک هفته مرا محبوس ساخته‌اید… بنده به شکل معجزه‌آسایی موفق به درج این تسلیت در روزنامه شدم: «استاد محمد تقی شریعتی! سوگند به خدا بر اوجی که گرفته‌ای غبطه می‌خورم. شهادت فرزند تاریخ، دکتر علی شریعتی را به استاد، مراد، پیر و پدر او تسلیت می‌گویم»

منبع: شاهدان کویر مزینان

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

تصویر دعوتنامه سی و هفتمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی

نظرت را بنویس
comments

علی مزینانی

باسلام وعرض ادب تشکر فراوان از عنایت وژه شما
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما