مهدویت در میان سربداران سبزوار (3)
برای مطالعه قسمت قبلی این یادداشت هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
قسمت سوم:
اوضاع سیاسی و اجتماعی خراسان هنگام قیام سربداران
موج دوم یورش مغول با ورود هلاکوخان به فلات ایران، موجب تأسیس دولت ایلخانی و از بین رفتن نهادهای سنتی قدرت و مذهب در این سرزمین شد. دولت عباسیان که سمبل مذهب اهلسنت و بهانه اتحاد مذاهب چهارگانه سنی علیه شیعه بهشمار میآمدند، از تخت خلافت فرو افتادند.[3] قلعههای اسماعیلیه که با افراطیگریهای خود همه شیعیان را به غلوّ و انحراف متهم میکردند، یکی بعد از دیگری فتح شدند.[4] شیعیان، با از بین رفتن دو نهاد یادشده، در امان از تعقیب و شکنجه حاکمان عباسی و آسوده از باطنیگری اسماعیلی، مجال یافتند که مکتب خویش را تبلیغ کنند و ترویج دهند.
حوزه حله، وظیفه ترویج مکتب شیعه را در عصر ایلخانان برعهده داشت. دانشمندان بزرگی چون خواجه نصیرالدین طوسی، محقق حلی، ابنطاووس، علامه حلی، فخرالمحققین، شهید اول و... این حرکت را رهبری میکردند. تصوف نیز همگام با رشد سریع مکتب تشیع بستر حیات خود را تغییر میداد. صوفیان که تا زمان حمله مغول در میان اهلسنت حضور داشتند و تمام بزرگانشان از ابوهاشم کوفی، ابنجنید و معروف کرخی گرفته تا ابراهیم ادهم، بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر همگی به داشتن مذهب اهلسنت افتخار میکردند، در دوره حکومت ایلخانان متوجه مکتب تشیع شدند و با تغییر یافتن مذهب ساکنان فلات ایران از سنیگرایی به تشیع، آنان نیز مذهب شیعه را پذیرا شدند و با گسترش مکتب تشیع مرام آنان نیز گسترش یافت.
طبرستان و دیلم که دو قسمت عمده شمال البرز را شامل میشد، هنگام حمله مغول و حتی حملات اقوام قبلی چون غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و...، از قتل و غارت آنان کمتر آسیبی دیدند. دستگاه حکومتی نیز بهخصوص کارگزاران خلفای عباسی، دسترس کمتری به این مناطق داشتند. به همین دلیل، شیعیان در شهرها و روستاهای طبرستان و دیلم زندگی میکردند. شمال البرز در تاریخ تصوف نیز اهمیت داشته و صوفیان فراوانی از این سرزمین بهخصوص طبرستان برخاستهاند. با وجود این، ظهور شیخخلیفه بنیانگذار اندیشه قیام سربداران و سیدحیدر آملی، مهمترین اتفاق در زمان ایلخانان مغول بود که در قرن هشتم به عرصه اجتماع پا گذاشتند. دیدگاه مشترک این دو، تقریب تشیع و تصوف بود.
سیدحیدر آملی که اندکی بعد از شیخخلیفه پا به عرصه گذارد، اولین دانشمندی بود که در حوزههای شیعه تقریب تصوف و تشیع را رواج داد. وی در کتاب جامعالاسرار مینویسد:
از عنفوان جوانی بلکه از کودکی در تحصیل معارف حقه به شیوه ائمه معصومین: و اجداد طاهرینم که در ظاهر شریعت شیعه امامیه و در باطن حقیقتی از حقایق صوفیه الهی میباشد، کوشش کردم تا اینکه توانستم بین این دو توفیق ایجاد کنم.[5]
سیدحیدر، نتوانست کاری کند و شیوه وی، بهدلیل حضور دانشمندان بزرگ حوزه حله، لبنان، بحرین و تربیتیافتگان علامه حلی، فخرالمحققین، شهید اول و... در حوزههای علمیه شیعه و مناطق تحتنفوذ آنها، هواداری نیافت. با اینکه درباره سیدحیدر آملی و اندیشههای وی مطالب فراوانی نوشته شده، محققان به شخص دیگری که از لحاظ تاریخی چند دهه قبل از وی زندگی میکرده و شاید برای اولینبار اندیشه تقریب تصوف و تشیع را ترویج داده، کمتر توجه کردهاند. این شخص که در تاریخ به «شیخخلیفه» مشهور است، در شمال کوههای البرز و در سرزمین طبرستان به دنیا آمد. وی مدتی در آمل شاگرد شیخزاهد بالویی بود، بعدها از وی جدا شد و مدتی در نزد خواجه غیاثالدین حموی و علاءالدوله سمنانی بهسر برد.[6] گفتوگوی شیخخلیفه با علاءالدوله تنها گوشهای از شخصیت شیخخلیفه را باز مینماید.
میرخواند در توصیف شیخخلیفه میگوید:
در مازندران درویشی بود پاکنهاد، شیخخلیفه نام که در آغاز طالب علم بود و قرآن از حفظ داشت و تجوید خوانده بود و علم فراست نیکو میدانست، پس از چندی ترک تحصیل کرد... و ملازمت شیخ رکنالدین علاءالدوله سمنانی را اختیار کرد. روزی شیخ از او پرسید که به کدامیک از مذاهب اربعه پایبند است. گفت: «ای شیخ آنچه من میطلبم از این مذاهب بالاتر است.»[7]
شیخخلیفه بعد از این گفتوگو که به درگیری انجامید، به سبزوار رفت که موطن و مأمن شیعیان بهحساب میآمد. مردم سبزوار جذب جلوههای معنوی وی شدند و همین امر، پریشانی حاکمان و بزرگان این سرزمین را برانگیخت. ابتدا سعی کردند، او را با اندرز و پند و سپس با تهدید و ارعاب و در نهایت با نوشتن نامه و طومار به ابوسعید ایلخان بازدارند، ولی هیچکدام سودی نداشت و نتیجه آن شد که مخفیانه و شبهنگام وی را در مسجد به دار آویزند و چنین وانمود سازند که وی خود را کشته است.[8]
با اینکه شیخخلیفه هم از رجال صوفیه و هم از علمای شیعه بهشمار میآمد، متأسفانه منابع رجالی شیعه و همچنین تراجم بزرگان صوفیه درباره اندیشهها و افکار وی آگاهی چندانی ندادهاند. در مستدرکات اعیانالشیعه گفته شده:
شیخخلیفه، مؤسس اندیشه قیام سربداران، عالم دینی و شیعه و روشنفکر و مدافع حقوق طبقه زحمتکش و مظلوم بود. او صوفی نبود، بلکه تصوف را وسیلهای برای رسیدن به هدفش که همان مبارزه با نظام طاغوتی مغول بود، انتخاب کرده بود... .[9]
چه شیخ را صوفی بدانیم، چه تصوف را وسیله وی برای مبارزه بپنداریم، همه آنانکه درباره وی سخن گفتهاند، در اینباره که شیخ شیعه بوده و نزد اقطاب صوفیه تربیت یافته، همرأی و همنظر هستند،[10] ولی اگر اندکی دایره تفحص خود را بگسترانیم، به عنصر سومی در افکار و شخصیت وی دست مییابیم که در منابع بهصورت مستقیم بدان اشاره نشده است؛ اندیشه انتظار برای ظهور امام مهدی4 . به تعبیر بهتر، شیخ نزدیکی ظهور امام مهدی4 را بسیار تبلیغ میکرد و ما در بررسی عقاید شاگردان و مریدان وی با این عنصر در اندیشه شیخ بیشتر آشنا خواهیم شد.
ادامه دارد ...
نویسنده: رسول رضوی
منبع: پایگاه اطلاع رسانی موسسه آینده روشن (پژوهشکده مهدویت)
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
مسجد جامع فرومد؛ تاریخ فراموش شده ناحیه مهمی از قلمرو سربداران