سبزوار شهر ارغوان های مشکبار

استاد حسین خسروجردی یکی از نویسندگان توانمند خطه سربداران است که در چند دهه اخیر با نثری فاخر و بیانی لطیف برای معرفی ارزش ها و توانمندی های شهر زادگاه خود ، دارالمومنین سبزوار ریشه فرهنگی خراسان ، در هر فرصتی که به دست آورده تلاش کرده است. به طوری که در بسیاری از نشریات و مطبوعات محلی خراسان و حتی برخی مطبوعات ملی  می توان مطالب وزین و فاخری به قلم این نویسنده سبزواری را جستجو کرد.
نام این نویسنده سبزواری که تا کنون کتاب های "تگرگ تاتار" و "ماه گل" از وی منتشر شده ، در کنار شماری دیگر از نویسندگان معاصر کشور در کتاب فرهنگ داستان نویسنان ایران به کوشش حسین میرعابدینی ذکر گردیده است.(منبع) برای آشنایی بیشتر با نویسنده روی اینجا کلیک کنید.
از جمله مطالب زیبایی که از همین نویسنده در معرفی دارالمومنین سبزوار در مطبوعات کثیرالانتشار کشور ، منتشر شده می توان به مطلبی با عنوان "سبزوار ، شهر ارغوان های مشکبار"  اشاره کرد که در سال 1380 توسط روزنامه همبستگی اتشار یافته است.
مجله اینترنتی اسرارنامه در اینجا به بازنشر این مطلب زیبا می پردازد :

سبزوار ، شهر ارغوان‌هایِ مُشکبا ر
سبزوار، تبلور عزم تاریخ و چکامه بلیغ یک فرهنگ تابناک و زایاست. این شهر شهیر، همیشه آرزوهای بزرگش همخوان یک زندگی کاملاً انسانی و تپنده بوده، و زنده زندگی کردن را یک اصل مهم برای حیات خویش می‌داند. زنده زندگی کردن مشحون یک تجربه تاریخی و عصاره فرهنگ دلاویز این بلاد کهنسال است. بلادی که حتی حماسه و شهامتش ملهم از این اصل اعلاست و همه علم و هنر و ادب و شوکتش بدان وابسته است.
اگر این ناحیت از جلال نهضت‌های بزرگش ـ چونان دفع سیطره سلوکیه و دفع سیادت اعراب و دفع بیداد تاتار ـ بر خود می‌بالد و اگر جانبازی و مقاومت مستمرش در اعصار و دوره‌ها، پاینده و جاوید است و به اسطوره‌های بزرگ دامن می‌زند، تنها به اعجاز همین اصلِ زنده زندگی کردن است.
شوخی نیست که شهری دهها بار قتل عام شود ولی هر بار او نجوای حق و عدل داشته باشد! کافی است که به اسنادی همچون تاریخ بیهق، جهانگشای جوینی توجه کنیم که چه‌سان آزمندان قدرت، حاملان قساوت و مهاجمان شریر می‌آیند و بَذرِ مرگ به چهره بیهقِ زیبا می‌افکنند.
«این خوارزمشاه ینالتیکین محمد به نواحی بیهق می‌آید و در این مدت قتل متواتر بود، هفده مرد پیش نماند و در دیه باغن همچنان و در دیه ششتمد و ربع زمنج همچنان و بعد از آن، در سَنة خَمس و خمسامئه قحط و وَبا افتاد و طعام عزیز شد.
حمزه بنِ آذرک از بَجستان بیامد و خَلق را به کشتن گرفتند از آنجا که رباط علیا‌آباد است تا بدر قصبه می‌کشتند و در قصبه سبزوارآمدند و هفت شبانه‌روز می‌کشتند!
بر اثر مقاومت چندین روزه مردم سبزوار در قبال هجوم تیمور، این سفاک خون‌ریز، نود هزار سر، از مردم بیگناه کنده می‌شود و از آن دو مناره می‌سازد تا بتوان شب‌ها چراغی بر بالای آن روشن کرد وقتی مناره‌های مخروطی آماده می‌شود روی هر یک کتبیه‌ای نصب می‌کنند و آنگاه همگی به طرف خراسان حرکت می‌کنند.
وقتی که قائم مقام، تقاجار سردار توکای شد، لشکر را به دو قسمت کرد. بخش اول به فرماندهی خود وی، راهی سبزوار شدند و پس از سه شبانه‌روز سبزوار را با جنگ گرفتند و به قتل عام پرداختند آنقدر که هفتاد هزار کشته شمارش و دفن شد. نوقان و سبزوار روز بیست‌وهشتم گرفته شد و قتل عام گردید. در دوره صفویه، شهرسبزوار مورد حمله عبدالمؤمنِ اُزبک قرار گرفت و قتل عام شد.
در تاریخ معاصر هم، این مقاومت، تنها و تنها معطوف جلوه‌های راستین عدالت و آزادی بوده آنسان که در قیام کلنل محمدتقی خان پسیان، این دروازههای مستحکم سبزوار بود که در مقابل کُنل گروپ و نیروهای مسلح او ایستادگی کرد و نگذاشت تا کلنل محمدتقی خان مغلوب استبداد شود.
آنسان که بیشتر در سال 1168 وقتی که نیروهای احمدشاه ابدالی ـ پادشاه جدید افغانستان ـ سرزمین خراسان را متصرف شد، باز این نیروهای سبزوار بودند که افغان‌ها را در این شهر شکست دادند و آنها را تا خود شهر مشهد می‌گریزانند.
این یک تکرار عبث و متداول و معمولی نیست. این جوهره ذات معنامند یک فرهنگ حماسی اعلاست. یک فرهنگ خود بوده اصیل و شفاف که در دایره عدالت و حق، نفس می‌کشیده و همیشه پناه جوی حق‌پرستان بوده است.
از زبان تاریخ می‌خوانیم که یاران یحیی‌بن زید که بیشتر آنان از مردم خراسان و بیهق بوده‌اند پس از کشته شدن یحیی آنقدر جنگیدند تا همگی شهید شدند. و بنا به تصریح تاریخ بیهق شمار علویان در بیهق زیاد بوده و نقل شده که قنبر یکی از غلامان حضرت علی(ع) در این دیار سُکنیٰ گزیده و به نام فرزند او، شادان، مسجدی در بیهق بود و به گفته یاقوت حموی در معجم‌البدان، بیشتر مردم سبزوار، روافض غلاة بوده‌اند و این درست در زمانی است که سلطان محمود انگشت در جهان کرده و از بهر قدرِ عباسیان، قَرمَطی و رافضی می‌جوید و چون درست گردد بردار می‌کشید!
اصلاً رافضی در لغت ترک کردن و وانهادن است و اطلاق آن به شیعه از آنروست که آنان رأی صحابه را در بیعت با ابوبکر و عمر رد کردند و آنسان که گفته شد مآخذ این حکایت روایتی است که در مُعجم‌البُدان آمده است و مولوی هم آن را در دفتر پنجم به شعر درآورده است:
کی بود بوبکر اندر سبزوار یا کلوخ خُشک اندر جویبار
مولوی در این حکایت طی عنوانی که همه شهر سبزوار را رافضی می‌داند و با صراحت تمام از کشتار مردم سبزوار به دست محمد خوارزمشاه خبر می‌دهد که در آن زمان سبزوار همچون یک اپُوزیسیون بر علیه جامعه رسمی عمل می‌کرده و در راه و مَسلکِ و اندیشه حق‌پرستانه خویش پایبند بوده‌اند:
شد محمد الـخ لُـغ خوارزمشاه در قَتالِ سبزوار پر پنــــاه
تنگشان آورد لشکرهــــای او اسپهش افتاد در قتـل عدو

چنین است تحکم حماسه پایدار مردم سبزوار که مذهب غالب آنها، همان مذهب رافضیهای غالی بود و این کلمه بنا به اعتقاد اهل سنت، نخستین بار به پیروان زیدبن علی‌بن حسین داده شده است. زید در سال 121 علیه بنی‌امیه قیام کرد و وقتی که او به بیهق وارد شد حدود صدوبیست مرد همراه وی شدند. از علمای مشهور این شهر که مُتهم به رُفْضُّ شده، امام ابوبکر احمدبن الحسینی البیهقی است و آنسان که در تاریخ بیهق آمده ابوالقاسم علی‌بن محمدبن حسین، رئیس بیهق، چهار مدرسه را در سال 414 برای چهار دسته تأسیس کرد. حنفیان، شافعیان، کرامیه و سادات که پیروان آنان معتزله (یا عدلیون) و زیدیه بوده‌اند. بعد از ساخت این مدارس، بی‌درنگ رئیس بیهق توسط سلطان محمود غزنوی فراخوانده می‌شود و به دلیل ساختن مدرسه برای شیعیان، مورد غضب قرار می‌گیرد.
این است نقل صریح تاریخ و اعتبار بی‌فتوری که بعدها در سرزمین شورانگیز خراسان رخ می‌دهد و منجر به حکومت حق‌طلبانه سربداران می‌شود. و آن صبحگاه در بیرون ده باشتین، داری نصب کردند و دستارهاو طاقیه‌ها بردار کردند و قیر و سنگ بر آن می‌زدند و نام خود را سربدار نهادند و هفتصد کس با عبدالرزاق علیه مغولان بیعت کردند و کاری نمودند که:
از بیمِ سنانِ سربداران تا حَشر یک تُرکِ دیگر خیمه به ایران نزدی
و شعایرشان تا بدانجا رسید که اگر سکه روی زمین می‌افتاد هیچ کس جرأت برداشتنش را نداشت تا مگر صاحبش پیدا شود و آن را بردارد. لباس همه، از فرمانروا گرفته تا مُقرّبان و نوکران از پشم گوسفند بود و همه هم یک فُرم و ساده! در خانه فرمانروا هر روز غذا به اتفاق تهیدستان صرف می‌شد و این قیام، بعد از آن همه سال، هنوز هم در خاطرة قوم ما زنده و گیراست و در فرهنگ و شعایر ما هنوز ریشه دارد شاید متداولترین واژه هر روزه این شهر، از نظر بسامد، عدل باشد و این واژه آنسان در قضاوت و شرایع به کار می‌رود که در داد و ستد. درستی فن، پُختِ مطلوبِ غذا، خوابیدن به اندازه، زیبایی‌ نگار و هزار تعبیر دیگر تنها به واژه عدل گفته می‌شود و این خوی دلپذیر! آیا همان اصل زنده زندگی کردن نیست؟
به سر تاریخ برگردیم و در ورای جبروت حماسه، ببینیم که سبزوار جلوگاه اعلای دیگری هم دارد و آن، اَدب و فَضلَش می‌باشد. ادبیان این شهر در گفت و تاریخ بیهق، تُهامه صغرا نام دارد و در این خصوص نمونه‌های برجسته چنینند:
ابوالفضل بیهقی با اثر جاودانه‌اش تاریخ بیهقی، ابوالعباس عنبری و اور را تصانیف بسیار بود. امام ابوبکر بیهقی که او را در علم حدیث ثانی نبود. ابوالمعالی امام الحرمین که بیشتر علما و محدثان خراسان و از آن جمله امام محمد غزالی، کیای هراسی و ابوالمظفر خوافی شاگرد و مرید او بوده‌اند. خواجه نظام‌الملک که مدرسه نظامیه نیشابور و بغداد را بنا کرد. ابوالحسن زید بیهقی مشهور به فرید خراسان. او ادیب، ریاضی‌دان، فقیه و اصولی و طبیب و لغت‌شناس و حکیم و کلامی و تاریخ‌دان بود.
عطاملک جوینی صاحب تاریخ جهانگشا با شهرتی عالم‌گیر. کمال‌الدین حسین‌بن علی کاشفی که مردی عالم، شاعر، نویسنده و واعظ بود و در خدمت علیشرنوایی منزلتی بسیار داشت. ابونصرِ مُشکان که استعداد نثرنویسی را در ابوالفضل بیهقی پروراند.
ابن‌یمین شاعر بزرگ دوره مغول و سپس سربداران و از متأخرین باید از فیلسوف و شاعر کلاسیک حاج ملاهادی نام برد و نیز از مهاجر اندیشمند دکتر علی شریعتی که فخر ابدی قلم همو بود و در پویش علم و عمل، اسوة دَهر و در این جغرافیایی پُرنبوغ باید از دولت‌آبادی شهیر نام برد که در خلق اثر عظیم خود کلیدر بی‌همتاست و در پویش راه و عمل و رفتار، براستی یک سبزواری اصیل، یک آزاده بصیر است و صد البته الگوی ادبی ما سبزواری‌هاست. جفایی که امروز به این داستان‌سرای شهیر عالم می‌رود، درست شبیه آن چیزی است که در عمران و آبادی به سر سبزوار می‌آید. کلیدر معجزه ادبی روزگار ماست. باید این را باور کرد و پذیرفت.
کلیدر پشتوانه همان ادبیاتی است که بیهقی و بونصر مُشکان و ابن‌فندوق و جهانگشا به ارث گذاشته‌اند، نثر آن، یک پدیده اعلاست که از تذکرة اولیایِ عطار تا زمانه ما هیچگاه سابقه نداشته و بزرگان ادب ما، همگی آن را آفرین خوانده‌اند. زنده یاد اخوان ثالث آن را گاهان زیبایی دانسته که بوی تولستوی از آن بر می‌خیزد. شادروان احمد شاملو آن را مثل قله‌ای می‌داند که از مه بیرون شده و این میراث پراقبال، فخر ماست. فخر فرهنگ زاد بومی و ادبی ماست و یک کلام، هر شهر و دیاری به یک چیز یا یک صفت مشهور است و سبزوار بنابه تصریح تاریخ بیهق، تنها و تنها به ادبایش مشهور می‌باشد.» و امروز که طراوات علم منسوخ شده و هُمَّم طُلابِ ادب در مهاوی قُصور و نُقصان افتاده، هنوز در بیهق سی شخص زیادت باشد که ایشان در صناعات ادب و معرفتِ لغتِ عَرب کامل باشند و ایشان را نظم و نثر دست دهد.» (تاریخ بیهق)
در قرونی که فرهنگ و ادب ما درخشان‌ترین دوره‌های خویش را طی می‌کرد و نبوغ ایرانی در اوج خودش بود یکی از دلایل این اوج، انتخاب وزرا و سیاستمداران از میان ادبا و فضلا بود. کاری که اینک در آمریکای لاتین متداول است و سیاستمدارانشان همه از فحول ادب و ادیبانند ـ و کیست که نداند زبده‌ترین و نخبه‌ترین آنها از همین بیهق توانمند بوده‌اند، وزیر ابوالعباس العنبری منشأ مولد او قصبه سبزوار بود او را تصانیف می‌باشد. او سال‌های بسیار در ماورالنهر وزارت داشت. آنگاه استعفا خواست چون به خراسان آمد. سلطان محمود وزارت خویش بر وی عرضه کرد. قبول نکرد، سلطان فرمود تا او را حَبس کردند و در آن حبس، او را در تباهه زهر دادند. خواجه نظام‌الملک ، وزیر مشهور سلاجقه و صاحب کتاب سیاست‌نامه که در تاریخ بیهق مفصل از خانواده آنها یاد شده و همو بود که مدارس زیادی را بنیاد نهادتا بزرگانی همچون امام‌الحرمین و امام محمد غزالی در آن توانا شوند.
عطاملک جوینی صاحب تاریخ جهانگشا که در دستگاه مغول مقام وزارت داشت و کتاب او تصویرگر سیاه و مرگبار این دوران است. ابوعلی بیهقی صاحب دیوان انشاء بود در عهد سلطان مسعود و محمود. بیشتر مقام او به دارالملک غزنی بود و او را تصنیفی است بغایتِ کمال. وزیر ابوالعباس جعفربن محمدحسین وزیر سامانیان، معین الملک ابوالقاسم که نایب وزیر بود در عصر سلطان سنجر و خواجه امیرک دبیر و برادرش خواجه بونصر دبیر که عامل ری بود و وزیر سلطان و امیر اسفهسالار سیف‌الدین و او از خسروجرد بود و در نیشابور و سبزوار مساجد و عمارت و رباطهای بسیار ساخت ولی سلطان‌ محمود بر او خشم گرفت و او را بیازرد.
عمران‌طلبی و آبادخواهی این اسپهسالار نیک، اینک پس از قرن‌ها به ملازمت و عطوفت ادبای ما می‌مزد و خواسته دیرین جمعی را مطرح می‌سازد. و بدین‌گونه بر استانی شدن این ناحیت، پای می‌افشارد. کاش او را می‌فهمیدند و در می‌یافتن خسروجردی --سبزوار د. حسین
منبع : (روزنامه همبستگی، 12/9/1380)


کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
بیهق این اقلیم هزارتکه باستان
نظرت را بنویس
comments

ساره

استادارجمند سپاس اززحمات شما.عالی بود.مردم سبزوار بسیار مهربان باگذشت عاطفی احساساتی غریب نواز.....انشاالله همیشه سرافراز باشندوسرافرازباشید........

ارغوان!!! ((((((-:

ما این همه سال سبزوار زندگی کردیم ، ارغوان ندیدیم. ارغواناش کجا بود؟
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما