روزگاری اندیشه (۲)
اثری از استاد علی طوسی ثانی
لا ادری / مجله اینترنتی اسرار نامه
دمی با «حافظ»: همۀ ما گاهگاهی دربارۀ «حافظ» و شعر او و اندیشۀ او میاندیشیم؛ کتاب شعرش رابرمیداریم و ورقی میزنیم. هر یک نسبت به ارادتی که داریم، سعادتی میبریم... ومیخوانیم...هر چه بیشتر هم صدایی میکنیم و همراهی، دل صافی تر میشود و بگو سبک روحتر. گذرگاهی برای فهم، ادراک و زندگی. مانند باد صبا از مشرق میتابد یا میوزد و دلها را اشراقی و نورانی مینماید، پیام آور است، پیغامی دارد. به قول مولوی: «مرا همراه و هم، راه است یارم که روی او مرا ایمان و دین شد» با خود همراه میکند و با ما میآید. «سخن دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا سخن آشنا نگه دارد» ما را با خود به آسمان میبرد و آسمانیان. از پستی به بلندی، از راههای زمین به راههای آسمان؛ چقدر، با دمیدن وسوسه ها به نامهای گوناگون این حقیقت را میخواهند از ما بستانند؛ باید دوباره به «ادبیات فارسی»روی آوریم و بخوانیم و بخوانیم... و با رغبت و شوق همگان را صلا بزنیم و گرد این گرمی دست افشانی کنیم ...که «یار ما چون گیرد آغاز سماع، قدسیان بر عرش دست افشان کنند» و درین جهان هست و نیست با وجود «آن» روح و جان ما آرام میگیرد. خوبی و زیبایی را میپراکند. درون و بیرون غنی از شادی و خوشحالی میشود و عاقبت ما را پله پله تا ملاقات خدا میبرد، از همین نقطه که هستیم غمها و اندوهها و ناکامیها وشکستها را که بر ساختۀ «خود ها و من ها» ست میروبد و از ما دور میکند و آنچه میماند غمی واقعی و حقیقیست آنهم غم عشق و هجران آن یار که «او» همیشه با ماست و ما از او دور ... «بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد» شاید شما هم بپسندید که تمام مقصود از تمام «ادبیات و حافظ» رسیدن به همین نکته است... «ناصحم گفت: «به جز غم چه هنر دارد عشق گفتم: ای خواجۀ عاقل هنری بهتر ازین؟».
هرچه بخواهیم به زبان ساده و صمیمی به ما پیشکش میکند، بدون هیچ چشمداشتی. شعر او را گاه زمزمه میکنیم و گاه از سر شوق و ذوق با صدای رسا برای همه میخوانیم: «من که ره بردم به گنج حسن بی پایان دوست صد گدای همچو خود را بعد ازین قارون کنم». او راه یافته و راه برنده ست. و این است که حافظ، با ما رازها و سخنها دارد و میگوید، گویی با ماست.
(ادامه دارد)