لغت نامه سبزواری (د)
این صفحه در حال تکمیل شدن است. شما مخاطبان گرامی نیز می توانید واژگان سبزواری بیشتری را جهت درج در این لغت نامه پیشنهاد دهید و یا در کامل شدن و یا اصلاح و ویرایش معنای کلمات درج شده در اینجا به اسرارنامه یاری رسانید.
دال کند [2]: (...؟...) کنایه ازسنگینی بار است ،حیوانی راکه بیش ازتوانش بارکنند، می خسبد به این حالت دال کند می گویند.
دای (day) = دیوار کوتاه گلی
دَررِ پیش کو(dar re pish ko) = در را ببند (جمله امری )
دَرِواکِش (dare vakesh)= در را بازکن (جمله امری )
دسته حلالی (destehalaly) = خنته سوری
دُم بیلی (dombily)= کوتاه
دُمبَل (dombal)= دمل یا جوش چرکی بزرگ [1]
دِگچه (deggha)= دیگ کوچک [1]
دِند (dend) = زنبور
دِندون (dendon )= دندان
دِیرچَه (deyrecha) = حوض (دیر=دریا، چه = کوچک )
دِیرَ (deyra) = دایره یا دف
دینَه(dena)= دیشب [1]
دیستِنَه (distenah)= دستبند یا النگو [1]
دیگزی (degzee) = نیش زد
دیم (diyom)= دیدم
گرد آورندگان :
ربابه معماری
فاطمه خرم پور
امید برومندی
دوستانی که تا کنون در تکمیل این فهرست با اسرارنامه همکاری کرده اند:
[1] : محمدرضا جلینی
[2] : حسین قدرتی
[3] : ...