آوای مهر گروه موسیقی داروگ سبزوار دوباره تکرار شد
هنرمندان گروه موسیقی داروگ سبزوار به سرپرستی حمیدرضا سیدنیا در نوروز 95 این توفیق را به دست آوردند که نخستین روزهای سال جدید را با دیدار و دلجویی از سالمندان پدر و مادر و نیز کودکان بی سرپرست یا معلول موسسات خیریه دیار سربداران آغاز کنند تا با همین کار ساده اما بسیار ارزشمند خود، دعای خیر این مددجویان نیازمند محبت را در سرتاسر سال پشت سر خود داشته باشند.
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه ، علاوه بر هنرمندان گروه موسیقی داروگ شماری از همشهریان خوش قلب و نیک اندیش نیز در این روزها به آسایشگاه های خیریه سبزوار رفتند تا شادی ایام عید خود را با سالمندان پدر و مادر و یا کودکان بی سرپرست قسمت کنند و بگویند هنوز هم هستند کسانی دلشان برای هم محرومان می تپد و به رسم و رسوم انسانیت و نوع دوستی بی هیچ چشمداشتی پای بندند.
شهناز دیواندری از نویسندگان افتخاری مجله اینترنتی اسرارنامه و یکی از فعالان اجتماعی، فرهنگی و رسانه ای دیار سربداران نیز که محدوده فعالیت های او حضور فعال در انجمن های مدافع محیط زیست تا تئاتر، عکاسی، موسیقی و نیز همکاری خبری و تحلیلی با بعضی رسانه های محلی سبزوار را در بر می گیرد، از جمله کسانی است که در دومین روز فروردین 95 با داروگی ها همراه شد تا لحظات زیبایی را که هنرمندان این گروه می سازند با دوربین ونیز با قلم سرشار از احساس خود ثبت و جاودانه کند.
مجله اینترنتی اسرارنامه در ادامه متن یادداشت و نیز گزارش تصویری شهناز دیواندری از این رویداد خداپسندانه را منتشر می کند:
آوای مهر گروه موسیقی داروگ دوباره تکرار شد
آن روز دوم فروردین سال ۱۳۹۵ هجری شمسی بود. و تنها کمی بیشتر از 24 ساعت است از نو شدن و آغاز جشن باستانی نوروز ایران می گذشت.
قطعاً هرکدام از ما در لحظات آغازین سال، در کنار پدر، مادر، همسر، فرزند و یا برادر و خواهرمان بودهایم؛ اما کسانی بودند که این ثانیهها را بدون خانواده و تنها گذراندند.
شاید دلشان گرفته بود، شاید دوست داشتند کسی به مهمانیشان بیاید و شاید دلشان هوای کسی را کرده بود.
در این حوالی انسانهایی بودند که تصمیم گرفتند لحظات ناب خود را با سایر همنوعانی که مفهوم تنهایی را عمیقاً درک میکنند بگذرانند و دستبهکاری ستودنی زدند.
وقتیکه به این جمع دعوت شدم، فک نمیکردم یکی از بهترین روزهای فروردین برایم رقم بخورد.
دوم فروردین سال ۱۳۹۵ هجری شمسی بود که وارد آموزشگاه موسیقی داروگ شدم. هیاهوی خاصی در این آموزشگاه بر پا بود. همه در حال چک کردن این موضوع بودند که آیا دوستان هنرمندشان آمدهاند! و اگر کسی حضور نداشت به او زنگ میزدند تا مبادا از یاد برده باشد و بعد از پاسخ معلوم میشد که درراه رسیدن به آموزشگاه است. مگر میشود این قرار ستودنی را از یاد برد.
مقصد، آسایشگاه سالمندان پدر بود. وقتی به مقصد رسیدیم اینچنین وصفش میکنم، فریاد انسانیت این بار در غالب موسیقی آغاز شد و میتوان گفت، آنجا که زبان قاصر از سخن گفتن است موسیقی آغاز میشود.
چهرهٔ خندان پدران سالخوردهای که به سمت سالن میآمدند و صدای کف زدنشان گواه این موضوع بود که آنها به هدفشان رسیدهاند. هدف آنها، شاد کردن دل انسانهایی بود که تنها به خاطر سالخورده بودنشان اینجا جمع شدهاند.
صدای خنده و قهقهه با صدای ضربات دف همراه شده بود و تنها موسیقی بود که روح را نوازش میداد. فقط پدران سالخورده نبودند که به وجد آمده بودند، ما و تمام کسانی که در این جمع حضور داشتند نیز پر از شوربودیم.
مسئول آسایشگاه عنوان داشت: که از تمام هنرمندان و همراهانی که در این وقت از آغاز سال در این آسایشگاه حضور به عمل آوردند، سپاسگزار است و این برنامه بسیار آنها را غافلگیر کرده است.
مقصد دوم، آسایشگاه نگهداری کودکان بیسرپرست مرحوم ده آبادی بود. اینجا با محل قبلی بسیار تفاوت داشت آنجا پدرانی بودند که سالها زندگی کرده و حالا تنها شدهاند و اینجا کودکانی بودند که در سالهای آغازین کودکیشان طعم تنهایی را میچشیدند.
چونکه با کودک سَرو کارت فِتاد
پس زبان کودکی باید گشاد
پسربچههای این آسایشگاه حال آدم را بهتر میکردند. شور بچگی همیشه برای بزرگترها یادآور خاطرات بچه گیست و بچگی شیرینی خاصی برای هر فرد دارد.
وارد اتاقش که شدم داشت خودش را برای مهمانی آماده میکرد. لباس نو پوشید. عطر زد. کمی با او شوخی کردم و بعد اسمش را پرسیدم. پاسخ داد،«علی».
علی اسم پسربچهای بود که برای آمدن مهمانانش لباس نو پوشید و عطر زد و با نشاطش آمدن آنها را ارج نهاد.
صدای موسیقی و نواهای کودکانه و شورونشاط بچهها همه را بچه کرده بود. انگار همهٔ این جمع بزرگ بچه بودند.
یکی از کارکنان اظهار داشت: که تا قبل از آمدن این گروه، همه غمگین بودهاند و حضور مهمانان شور خاصی را به آنها بخشیده است.
بچهها خود داوطلب شعر خواندن میشدند و با همان لحن بچه گا نیشان همه را مهمان شعرهایشان میکردند و هر هنری که داشتند را به نمایش میگذاشتند.
پایان چنین برنامهای بدون شک احساس رضایت خاطر برای تمام آنهایی بود که در این جمع حضور داشتند. گاهی اوقات هیچچیز جز یک عمل انسانی هرچند کوچک، رضایت انسان را جلب نمیکند.
لازم به ذکر است که گروه داروگ در نخستین روز از بهار نیز مهمانخانهٔ سالمندان مادر و معلولین ذهنی امیرالمؤمنین بوده و برای مددجویان آنها نیز شادی به ارمغان آوردند.
گروه داروگ به سرپرستی حمیدرضا سیدنیا آوای مهر را در نخستین روزهای بهار به کسانی که چشمانتظار بهار بودند، با شادی هدیه کرد.
انسانهایی هستند که لحظههای نابی را برای سایر انسانها میسازند و گاه هیچوقت طعم شیرین این لحظهها از یاد و خاطرهٔ هیچکس نمیرود.
گاهی درگذر ایام میتوان این طعم را بارها مزه مزه کرد.
گروه داروگ و همراهانش به نمایندگی از طرف تمام انسانهایی، به دیدن مادران، پدران، کودکان و فرشتههای معلولی رفت که شاید در لابهلای هیاهوی زمان خیلی چیزها را از یاد بردهاند. آنها با حضورشان در اوج سکوت و تنها بانوای موسیقی عنوان کردند از طرف سایر انسانها عذر خواهند که آنها را در این برهه از زندگی تنها گذاشتند. یادشان نرود که آنها هیچگاه از یاد نخواهند رفت.
از گروه داروگ و تمامی هنرمندان و هیئت همراهشان و حمیدرضا سیدنیا سپاسگزاریم که این برنامهٔ قابلستایش را برنامهریزی نمود تا شادیهایشان را با دیگران قسمت کنند.
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیرم از بهار
«فریدون مشیری»
برای مطالعه یادداشت های بیشتر به قلم شهناز دیواندری هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.
کوچه پس کوچه پیوندها
کلیک کنید:
نظرت را بنویس